صحبت کردن از شخص محمود شعاعی ریاست فدراسیون کوهنوردی به غایت آسان است چراکه از این دست افراد به ندرت می توان یافت و خوی و شخصیت و افکار این افراد انگشت شمار هستند . محمود شعاعی شخصیتی برون گرا دارد و همواره با رفتارش نشان داده است که چه می خواهد و همان چیزی هم که خواسته است با تمام توان در پیش تلاش کرده است .
اگر بخواهیم با رئیس فدراسیون های قبلی ( آقا جانی و هوایی ) مقایسه اش کنیم روحیه ی برون گرایی که در ذات شعاعی است را نمی توان در آن دو نفر دید .
رفتار و سیاست های فدراسیون کوهنودی در این سالیان دستخوش تغیرات فراوانی بوده است که در این قسمت به شکلی اجمالی به آن پرداخته شد . اما اتمام حضور شعاعی در پست ریاست فدراسیون کوهنوردی راه را برای یک عملیات انتحاری علیه آنچه خطر برای سازمان کوهنوردی دولتی می داند باز کرده است .
از مشخصه های تفکر وی به نسبت وقایع کوهنوردی کشور می توان به هراس وی از جریان کوهنوردی غیر فدراسیونی اشاره کرد . نمونه های بسیاری در تائید این مشخصه ی وی می توان مثال زد. به طور مثال در سال اول حضور وی در ریاست فدراسیون کوهنوردی اگر به مصاحبه ها و سخنرانی های وی دقت کنیم و یک بار دیگر آرشیو این مصاحبه ها را از نظر بگذرانیم میتوان عدم میل شعاعی به رقابت درسطح 8000 متری را از لابلای کلامش یافت . وی بارها تاکید کرده بود که قصد دارد هیمالیانوردی پایه را در ایران گسترش دهد و تمایلی به تشکیل تیم های ملی و صعود های 8000 متری ندارد هرچند در این راه به زعم بنده شکست خورد. از سوی دیگر جریانی در کوهوردی کشور به راه افتاده بود که شعاعی گمان نمی کرد انچنان قوت بگیرد . آنهم جریانی بود به نام کوهنوردان مستقل که راه خود را نتوانستند از کانال فدراسیون پی بگیرند و تصمیم داشتند مسیری غیر از آنچه که فدراسیون ترسیم نموده است را در پیش بگیرند .
شعاعی ابتدا این جریان را جدی نگرفت اما صعود تیم نانگاپاربات باشگاه دماوند تا حد زیادی معادلات را به هم ریخت ! عده ای جوان و پر انگیزه در تلاش برای رقم زدن فصل نوینی از کوهنوردی کشور بودند . از سوی دیگر فدراسیون کوهنوردی در نخستین گام نتوانست آنچنان که باید راهشان را سد نماید . شعاعی نمی توانست نارضایتی خود را از این جریان مخفی نماید و حادثه ی مرگ زنده یاد نعمتی فضا را برای برون گرایی وی باز کرد ...
پس از مرگ زنده یاد نعمتی فدراسیون هرچه در توان داشت برای سرکوب جریان مستقل دریغ نکرد و هدف خود را نه فقط تیم نانگاپاربات قرار داده بود بلکه کل جریان کوهنوردی مستقل برای فدراسیون هدف گذاری شد .
مرگ سامان و حوادث لنین بهانه ای خوب برای فدراسیون بود تا از تمامی امکانات رسانه ای خود از جمله صدا و سیما جهت سد کردن راه این جریان استفاده نماید .
شعاعی از این زمان به بعد اندکی پرخاشگرانه تر رفتار می نمود که حتی در مصاحبه ها و شو های تلویزیونیش این خشم و نفرت کاملا قابل تشخیص بود . اما ماجرا به همین جا ختم نشد تیم اتاق فکر شعاعی برای مسدود کردن کوهنوردی خارج از کنترل خود برنامه ای دیگر ریختند که از آن به عنوان اعطای مجوز شورای برون مرزی نام بردند که از همان ابتدا مورد انتقاد بسیاری از کارشناسان بود . اما پروژه ی مجوز شورای برون مرزی چندان نتوانست فدراسیون و شعاعی را به هدف خود برساند .
تیم هیمالیا نوردی امید ایران پس از آنکه در رنامه ی تیلی چوپیک دچار حاشیه و حادثه شد شعاعی از لاک خود بیرون آمد و شمشیرش را از رو بست . دیگر از فدراسیون شعاعی شعاری به نام امید و هیمالیا نوردی پایه شنیده نشد بلکه در کمال نا باوری فدراسیون خود به عنوان یک باشگاه به تکاپو افتاد تا اعتبار از دست رفته ی خود را به ظاهر باز پس گیرد .
تیم ملی ، واژه ای که این بار در سیاستی کاملا در تناقض با شعارهای اولیه ی فدراسیون شکل گرفت و تیمی متشکل از چند کوهنورد ایرانی تحت عنوان تیم ملی به دائولاگیری اعزام شدند ...
از صعود دائولاگیری می توان برای فدراسیون کوهنوردی به یک قمار بد یاد کرد چراکه توان تامین مالی چنین برنامه ای آنهم از مسیر نرمال و بدون هدف صرفا یک رقابت خانمان برانداز بود که هیچ دستاوردی نداشت . اتاق فکر شعاعی در این تصور بود که جریان مستقل یک جریان ضعیف است و توان رقابت با صعود های نرمال با هزینه ی دولتی را ندارد . اما با صعود دائولاگیری فدراسیون توان خود را نیز برای رقابت ضعیف دید و توانایی تقبل و تامین چنین برنامه هایی را در خود نمی دید .
از دیگر سو تنفر از جریان غیر فدراسیونی و تکاپوی این جریان در روحیات شعاعی تاثیرات بدی گذاشته بود که سعی داشت با هر وسیله ای که در اختیار دارد این جریان را سرکوب نماید .
اما تیم باشگاه آرش و مسیر جدیدشان بر روی برودپیک برای فدراسیون موقعیتی مناسب دست داد تا به تماشای این تلاش بنشیند و آرزو نماید اتفاقی همچو نانگاپاربات برای این تیم رخ دهد و بتواند از کانالی دیگر این صعود را به رگبار اتهام ببندد.
حال همه دکتر سعید بهالور را به فراموشی سپرده اند و یک چهره ی دیگر می تواند فدراسیون را به لحاظ روانی ارضا نماید . اما شانس با فدراسیون یار نبود و تیم برودپیک به سلامت به کشور بازگشتند ...
اما در این بازی که فدراسیون به تصور بروز حادثه با حفظ ظاهری کاملا منطقی سعی داشت تیم را با بحران روبرو سازد . و این بحران را با بروکراسی اداری در سال بعد و بهانه های عجیب و غریب به تیم تزریق می کرد تا به هر وسیله ممکن مانع از رسیدن تیم برودپیک به هدف اصلیشان شود . فدراسیون سال نخست این تیم در اشتباه محاسباتی که داشت بازی را باخت و در سال دوم در تلاش برای جبران باخت گذشته ی خود بود که در نهایت این تلاش نیز بی نتیجه ماند .

صعود تیم برودپیک از مسیری جدید که طرح چندین ساله ی رامین شجاعی و باشگاه آرش بود از جنبه های فراوانی فدراسیون را زیر سوال می برد. فدراسیون در این سالها تمام تبلیغات خود را در صعود های نرمال به قلل 8000 متری بنا نهاده بود و صعود از مسیر جدید یک قله ی 8000 متری آنهم در قراقروم می توانست تمامی رزومه ی فدراسیون را به یک باره تحت الشعاع قرار دهد و همین امر آنچنان در دل شعاعی و اتاق فکرش هراس راه داده بود که چهره هایی همچو رضا زارعی نیز نتوانستند نارضایتی خود را از چنین برنامه ای مخفی نمایند .
فدراسیون کوهنوردی از سویی توان رقابت نداشت و از طرفی نیز در چندین قماری که خود را درگیر کرده بود سربلند بیرون نیامده بود از این رو شعاعی در تلاش برای بحران سازی بود و همچنین سرکوب چهره هایی که از وی می گفتند و نمونه ی آخر این سرکوب را می توان در شکایت از بابازاده جست !
کیومرث بابازاده چهره ی مناسبی بود برای فدراسیون که شخص محمود شعاعی حداقل بتواند ناکامیش را در سد کردن راه تیم برودپیک بر سر رئیس باشگاه خالی نماید تا از به لحاظ روانی روحیه ی برون گرایی خود را به عموم نشان دهد و بتواند به ظاهر شکست عملی خود را از جریان برودپیک وارونه نمایش دهد که بازهم نتیجه ی طرح شکایت نیز یک اشتباه فردی بود .
بسیاری از نزدیکان شعاعی که در اتاق فکر وی بودند در شکایت از بابازداه خود را به حاشیه راندند و نخواستند اشتباه گذشته ی خود را دوباره تکرار نمایند .
اما کینه ی شعاعی از کوهنوردی خارج از چهارچوب فدراسیون و همچنین بی اعتنایی این جریان به فدراسیون کوهنوردی و رانده شدن فدراسیون در حاشیه ی کوهنوردی کشور وی را از طرح شکایت مصمم کرد تا به هر شکلی که شده است بتواند شخصا از کیومرث بابازاده انتقام بگیرد .
اما این بار تک و تنها و بدون همراهی دوستان همفکر سابقش !

شعاعی این بارهم بازی را باخت و ناچار شد شکایت خود را پس بگیرد . اما همچو فردی که در باتلاق افتاده باشد و هر آن احتمال غرق شدن خود را میدید به هر ریسمانی چنگ زد تا دوره ریاست وی به پایان رسید . اما این چنگ زدن به هر ریسمان را در آخرین تلاش های خود برای تعلیق انجمن کوهنوردان پی گیری کرد تا شاید برای بار نخست اندکی روحیه تنفر و کینه اش التیام یابد ...
وجود شعاعی در ریاست فدراسیون کوهنوردی پر است از ماجرا های گاه تلخ و گاه خنده دار و هر بار شکست پشت شکست و ناکامی پشت ناکامی دستاورد سنگ اندازی کینه افکنی شعاعی و همفکرانش در فدراسیون کوهنوردی بود .
انجمن کوهنوردان در دوره ی شعاعی فعلا تعلیق شده است و صحبتها در خصوص جزئیات جلسات و جمع آوری اسناد بر علیه انجمن کوهنوردان را به آینده ای نزدیک موکول می کنم. تا شاید این بار ذهن آشفته و خسته ی شعاعی بیش از این درگیر ناکامی هایش نشود.
سخن از آنچه در این سالها در کوهنوردی کشور گذشت بسیار است اما متن فوق بخشی از رویدادهای مهمی بود که شعاعی را به سمت یک انسان برون گرا و بسیار عصبی سوق داد که بتواند به معنای واقعی کلمه کینه ی خود را از هر جریان غیر خودی نشان دهد . من از محمود شعاعی به عنوان مستبد شکست خورده نام می برم که هیچ گاه نتوانست آنچه را که می خواهد و در آرزویش است حتی با پیاده کردن سیستم استبدادی به دست بیاورد . آنچه از وی ماند کوله باری از تنفر و کینه از جامعه ی کوهنوردی است و صد البته ذهنی آشفته و عصبی !
روزگار خوشی را برای مستبد شکست خورده ی کوهنوردی ایران در پایان ریاستش آرزو میکنم .
پی نوشت :
در این مقال سعی شد به چند مورد از مسائلی که فدراسیون و جامعه ی کوهنوردی با آن درگیر بوده اند اشاره شود اما سخن از فدراسیون و ریشه ی استبداد حاکم در این نهاد بسیار وسیع تر و قابل بحث تر از این است . به زودی در خصوص دلایل حمله و سعی در انکار و نابودی انجمن کوهنوردان ایران انگیزه های فدراسیون و پیامدهای احتمالی این رفتار خواهم نوشت.