حرکت توده ها بحرانی جدید برای فدراسیون

هرگاه جریان اصلاحی و دیدگاهای منتقدین در رویه یک سیستم تغییر ایجاد ننماید عملا نقش توده ها و عموم مردم پر رنگ می شود . این مسئله یکی از بدیهیات تمامی سیستم های جهان است .

حال اگر ورقی بزنیم در دفتر کوهنوردی کشور می بینیم هیچگاه فدراسیون نتوانسته است در ایجاد تغییر به واسطه ی نقد ، پیشنهاد و همکاری های مسالمت آمیز و همزیستی با جریانات شکل گرفته در کشور سربلند بیرون بیاید .

در یکی دو ماه گذشته برای نخستین بار شاهد حضور توده ی مردم بودیم که بلافاصله به نتیجه رسید حتی بسیار بیشتر از آنکه همه گیر شود .

در جریان بی حرمتی به پیشکسوتان کوهنوردی کرمانشاه مردم خود به راه افتادند و طوماری را امضا نمودند که در روزهای نخستین شکل گیریش به نتیجه رسید .

برای مشاهد ه ی این حرکت مردمی به این قسمت مراجعه نماید 

و این سرآغازی بود برای یک جریان سراسری که بتواند هر نوع سیستمی را ملزم به رعایت باورهای عموم نماید.

از طرفی فدراسیون کوهنوردی پس از مشاهده ی این جریان و عاقبت اندیشی آنان در فراگیر شدن این جریان و فتح البابی برای تمام انتقادات و فشارها ناچار شد در لحظات اولیه واکنش نشان دهد و بتواند به هر قیمت ممکن مانع از همه گیر شدن ان شود .

فدراسیون کوهنوردی و شخص ریاست آن علی رغم اعلام وابستگی به سازمانی نظامی سیاسی اما بر عکس گفته های ان چنین وابستگی مشاهده نمی شود .

در جریان صعود تیم بسیج به قله ی موستاق آتا عملا بسیج و فدراسیون در مقابل هم ایستادند و نشان داده شد شعاعی آنچنان وابستگی به سپاه ندارد .

شعاعی در اولین روز حضور خود در فدراسیون به جای صحبت کردن از تلاشهای ورزشی خود بلافاصله سخن از عضویت در سپاه را مطرح کرد که نشان از وابستگی کم وی و ظاهر سازی بود . همچنان که فدراسیون و تیم بسیج در مقابل هم ایستادند .

پس محمود شعاعی به هیچ عنوان دارای یک پشتوانه ی مناسبی از این حیث نیست و به قول معروف به هیچ جایی وصل نیست و با عملکرد خود یک بجران را به وجود آورده است . بحرانی به نام حرکت و فشار توده ها ...

فدراسیون ضعیف و بدون اعتبار با وجود اینکه به هیچ جایی هم وصل نباشد و عملکردش نیز چندان مورد قبول جامعه ی کوهنوردی نباشد بی شک بحرانهای بزرگتری را به وجود خواهد آورد که در جریان واقعه ی کرمانشاه جرقه ای بحران را شاهد بودیم .

وحشت فدراسیون از به وجود امدن چنین بحرانی کاملا قابل لمس است . فدراسیون کوهنوردی جزء فدراسیون های مدال آور و پر اهمیت نیست و از طرفی همین فدراسیون کم اهمیت از نظر کمیته ی ملی المپیک و وزرات ورزش اگر باعث به وجود یک حرکت توده ای شود بسیار برای ریاستش گران تمام می شود .

از این رو به نظر می رسد ادامه ی این روند و فشار توسط مردم و جامعه ی کوهنوردی کارا ترین روش برای اصلاح کج رفتاری های فدراسیون کوهنوردی است .

فدراسیون کوهنوردی بسیار کوچک تر از آن است که بتواند از این طوفان ( جریان توده ای ) به سلامت عبور کند پس تا آنجا که در توانش باشد نمی خواهد چنینی جریانی رخ دهد و حتی مجبور می شود از تمام مطالبات و اهدافش بگذرد فقط به خاطر جلوگیری از چنین بحران آفرینی !

به گمانم اگر برای انجمن کوهنوردان چنین جریانی به راه می افتاد  خیلی زودتر از آنچیزی که فکرش را می کردند به نتیجه می رسیدند .

فدراسیون کوهنوردی باید چشم انتظار طوفانهای وسیع تر و فراگیر تری باشد 

روژ باش پرزیدنت !

خبر سکته ی مغزی  پرزیدنت جلال طالبانی ( مام جلال ) حس تلخی داشت حسی که علی رغم سیاست های پرپیچ و خم مام جلال در دوران عمر سیاسیش بازهم مردم کرد را آزار می دهد . 

جلال طالبانی دبیر کل حزب اتحادیه میهنی کردستان در سالهای دور به اتفاق 5 تن دیگر از جمله پدر خانم خود ( ابراهیم احمد ) از حزب دمکرات کردستان عراق جدا شده و اقدام به تاسیس حزبش می نماید . سپس با دختر ابراهیم احمد ازدواج می کند و به مبارزه ی چزیکی خود در دل کوهستان های قندیل ادامه می دهد . پس از حمله ی امریکا به عراق و تغییر سرنوشت این کشور به مقام ریاست جمهوری عراق می رسد و سیاستهایی ملایم و متعادل را پی می گیرد . وی همواره در دوران ریاست جمهوریش با مسائل متعادل برخورد می نموند و در تلاش بود با سیاست باز خود راهی میانه روانه در پیش بگیرد . گاهی از وی و حرفها و رفتارش دلگیر می شدند ،گاهی آنچنان ملایم بود که نباید می بود گاهی هم همچو چتری حامی بخشی از کردهای خارج اقلیم بود . با تمام انتقادها همچنان مردم کرد او را مام جلال ( عمو جلال ) صدا می زنند و همچنان برایش نگرانند

وی در اخرین تلاشهایش به دنبال حل بحران و تنش میان اقلیم و بغداد بود که سکته ی مغزی جامعه ی کردها را نگران کرد . برای مام جلال طالبانی که بی شک یکی از تاثیر گذارترین چهره های مبارز کرد محسوب می شود آرزوی تندرستی دارم 


در همین رابطه :

تیر اندازی آتشبار اقلیم به سوی هواپیماهای عراقی در کرکوک 

مهدی قلی پور چهره ای جدید در کوهنوردی کشور


مهدی قلی پور از کوهنوردان تبریزی است که با 31 سال سن آینده ی بسیار درخشانی در انتظارش است . مهدی نخستین تلاش جدی خود را در سال 1386 بر روی قله ی اوشبا از مسیری نو در گرجستان پی گرفت و چند سال بعد نخستین صعود 8000 متری خود را در گاشربروم 2 جشن گرفت . سال جاری وی موفق شد قله ی مانسلو را صعود نماید . 

چندی پیش  با برخی از کوهنوردان تبریزی هم صحبت شدم و جویای مهدی قلی پور شدم ما حصل این کنجکاوی در دیدگاه تبریزی ها محبوبیت مهدی قلی پور نزد همشهری هایش بود . گروه های کوهنوردی تبریز پس از بازگشت مهدی قلی پور به صورت خودجوش از وی استقبالی شایسته به عمل آورده بودند . از سوی دیگر دلیل این محبوبیت را عدم گرایش مهدی به سمت و سوی فدراسیون کوهنوردی عنوان نمودند . 

مهدی قلی پور بر اساس گزارش وبسایت اکسپلوررس وب قصد دارد چالش بر انگیز ترین صعود زندگی خود را رقم بزند و آنهم صعود قله ی نانگاپاربات در فصل زمستان است . 

تلاش زمستانه ی یک قله ی 8000 متری آنهم قله ی عریان برای کوهنوردی که از سال 83 کوهنوردی را آغاز نموده است یک اتفاق قابل توجه  است . لازم به ذکر است در صورت موفقیت مهدی قلی پور وی  نخستین هیمالیانورد ایرانی خواهد بود که در شرایط غیر نرمال( فصل زمستان) به قله ی 8000 متری صعود خواهد کرد . 

شایان ذکر است نخستین تلاش برای صعود از مسیر غیر نرمال بر روی 8000 متری بر روی قله ی برودپیک توسط تیم باشگاه آرش صورت گرفته است و مهدی در تلاش است نانگاپاربات را از مسیر کین شوفر در فصل زمستان صعود نماید . 

مسیر کین شوفر نرمالترین مسیر صعود قله ی نانگاپاربات ( سومین قله ی سرسخت 8000 متری ) است و وجه تمایز این تلاش ، صعود در فصل زمستان است . 


نانگاپارابات در فصل تابستان توسط تیم باشگاه دماوند و سپس تلاش انفرادی عظیم قیچی ساز ( کوهنورد نزدیک به فدراسیون ) صعود شده است.

انجمن یک گام به جلو ! فشار به انجمن یک جریان سازی کاذب است

چند روز گذشته نامه ای به انجمن کوهنوردان ایران ابلاغ شده است که نشان از رفع تعلیق انجمن است از سوی دیگر جامعه ی کوهنوردی نتوانسته است نگرانی خود را از بند دو این نامه مخفی نماید اما به زعم بنده رفع تعلیق انجمن گامی به جلو بوده است .

اما فکر میکنم می بایست فشار را از انجمن کوهنوردان برداشت چراکه در زمان ریاست شعاعی همین گام به جلو یک شکست برای تمام قدرت و توان محمود شعاعی و فدراسیونش است . از سوی دیگر ما در آستانه ی تغییر و تحول در فدراسیون کوهنوردی هستیم و به زودی می بایست صندلی استبداد شعاعی خالی شود و شخص دیگرذی بر این صندلی تکیه نماید .

ادامه ی حیات انجمن به عنوان یک سازمان مردم نهاد در گرو سیاست فدراسیون آتی است . به همین خاطر امیدوارم دوستانی که در بخش کامنتینگ وبلاگهای کوهنوردی سعی در پاسخ خواهی از انجمن هستند اجازه بدهند این موضوع را پس از پایان کار شعاعی در فدراسیون آتی پیگیر شوند .

تلاش برای فشار به انجمن کوهنوردان آنهم به صورتی کاذب و غیر واقعی در این مرحله که انجمن به پیروزی دست یافته است منطقی به نظر نمی رسد و بیشتر سعی بر کمرنگ کردن شکست فدراسیون و انداختن توپ در زمین انجمن است .

این شکست فدراسیون و  پیروزی مقطعی انجمن را به جامعه کوهنوردی تبریک می گویم


پی نوشت :

به غیر از آقای موسوی که به عنوان بدترین نامزد فدراسیون کوهنوردی نامش جلب توجه می کند ، ما بقی چهره ها پتانسیل مناسبی جهت تعامل و همکاری با دیگر جریانات کوهنوردی را دارند .

چهره هایی نظیر کاوه کاشفی ، رضا زارعی و رضا بهادرانی ,...

پی نوشت دو :

نام نویسی ریاست فدراسیون کوهنوردی با توجه به طولانی شدن مدت سرپرستی شعاعی به گمانم منحل شده است و می بایست این چهره ها در صورت صلاحدید وزارت ورزش و جوانان اقدام به ثبت نام مجدد نمایند. 


رفع تعلیق ؛ شکستی دیگر برای محمود شعاعی ...

رفع تعلیق انجمن کوهنوردان ایران چند پیام در پی داشت . نخست اینکه روند شکست خوردگی محمود شعاعی استمرار پیدا کرد و بار دیگر ثابت شد فدراسیون کوهنوردی توانی فراتر از یک نهاد کوچک ورزشی ندارد . و این قدرتی که فدراسیون کوهنوردی دارد به اندازه ی همان اعتبار  ناچیزی است که دریافت می کند .

و در وهله ی دوم یک تلنگر به انجمن کوهنوردان ایران بود که چه با فدراسیون کوهنوردی متواضعانه برخورد نمایند چه قد علم کنند نتیجه یکی خواهد بود و آن عناد و دشمنی فدراسیون با این جریان است که امیدوارم مسئولین انجمن به این موضوع واقف شده باشند که چه خوش خدمتی نمایند و چه در جایگاه خودشان باشند نتیجه همان خواهد شد .

از طرفی محمود شعاعی در حال حاضر سریالی از ناکامی را در این مسیر تجربه کرده است که اگر شخص رئیس فدراسیون از این جریانات و شکستها پند بگیرد به قول معروف باید دم خودش رو رو کولش بگذاره و سخیفانه از فدراسیون برود .

این ناکامی فدراسیون را به مستبدانی که سعی در انحصاری کردن کوهنوردی کشور در چهارچوب فکری خودشان داشتند تسلیت می گویم و برای انجمن کوهنوردان ایران نیز اندکی شجاعت و تداوم موفقیت آرزو می کنم.


وزیر معذرت خواست همین کافیه !

تو یه روستایی سر یک موضوعی بحث میشه ، هرکی یه حرفی میزنه آخر سر انقدر بلبشو می شه و سرو صدا بلند میشه یکی داد میزنه؛ : ساکت ، ساکت ... دیگه کسی حق گه خوردن نداره جز کدخدا !!!!

.......................

این وسط دلم به حال بچه های شین آباد سوخت 

تو جریان صعود قلم توی روستای گزگسک که نزدیک  شین آباد در منطقه ی پیرانشر بود با  پرستو ابریشمی که در حال عکاسی بود قصد داشتیم به روستای دیگری در پیرانشهر بریم که موضوعی نظر پرستو رو به خودش جلب کرد . دبستان این روستا یک کانکس بود ، یک کانکس سرد و کوچیک که وقتی تعجب پرستو رو دیدم، غمی سراسر وجودم رو گرفت .

واقعا برای من و مردم این دیار انقدر عادی شده بود که یک لحظه به ذهنم نرسید که این مدرسه یه چیزیش غیر عادیه ! دلم گرفت ، پرستو از اون مدرسه عکس گرفت و نمی دونم هنوز هم اون عکس رو داره یا نه اما وقتی تو اخبار شنیدیم که نماینده های مجلس دارند امضاهاشونو پس می گیرند غمم به نفرتی عمیق تبدیل شد . نفرت از تمام اون چیزهایی که در این سالیان من و مردمم رو آزار داد نفرت از هرچیزی که به آن رنگ قداست دادند ...

کوچه رادیو : امشب ساعت 21

امروز ساعت ۹ الی ۱۰ شب - برنامه رادیویی خط پایان (رادیو جوان) به بررسی و تحلیل مسائل و حواشی مسابقات انتخابی یخ نوردی ۲۰۱۳ کره جنوبی خواهد پرداخت.

 این برنامه با حضور دو تن از ورزشکاران مطرح در این رشته در استودیو و ارتباط تلفنی با برخی از کارشناسان مطرح کوهنوردی کشور و احتمالا" مسئولین فدراسیون جهت پاسخگوئی به انتقادات مطروحه درخصوص این مسابقات برگزار خواهد گردید.

FM – رديف  88 مگاهرتز  MHz

برای شنیدن آنلاین این برنامه می توانید به پخش زنده رادیو جوان مراجعه کنید .

مهدی برایت نکو داشت گذاشته اند ...

مهدی می بینی ؟ خنده دار نیست ؟ وقتی رفتی کاسه های از آش داغتر چنانت پی گیر شدند که انگار عزیزترینشان رفته است . آخ که چه می شد اگر می دیدی فدراسیون کوهنوردی با چه آب و تابی برایت پست می گذارد ! آخ مهدی اگر بودی صدای خنده ات در آسمان می پیچید ! کجایی پسر ؟ کجایی تو !

هنوز هم برایم سخت است باور به نبودنت،  هنوز هم دلم نیامده است شماره ات را از گوشی موبایلم حذف کنم !

تو هم خنده ات گرفته است؟  پسر هیئت خراسان و  فدراسیون برایت مراسم می گیرد باورت می شود؟  آدمها انقدر نان به نرخ روز خور هستند همان هایی که خوب میشناختی شان ! اری مهدی ، همان ها برایت مراسم میگیرند . کجایی پسر ؟!

اولين يادمان كوهنورد پر افتخار خراساني « مهدي عميدي» 23 آذرماه برگزار خواهد شد.

موسیقی : سنگ صبور

عشوه از حد می برد چشم تو ای سرچشمه عشق و جوانی

فتنه بر پا می کند ناز تو ای خو کرده با نامهربانی

گه چو دریا پر ز رازی

گه چو دشتی سینه بازی

گه چو اتش گرم مهری

گه چونان گل غرق نازی چون خم بی باده گه بی جوش و تابی

چون شراب کهنه گه پر التهابی

جای آن سنگ صبور ای قصه گو با من بگو

تا به تنهایی کنم با او زمانی گفتگو

تا شود صبرش تمام و بشکند در پای من

سنگ از نامهربان شد مهربان تن وای من

آخر ای زیبای من افسونگری اندازه دارد

هر زمان بینم تو را چشمت فریبی تازه دارد

من از آنروزی که بستم با تو پیوند محبت

گر چه گل بودی ندیدم از تو لبخند محبت

سوختم پروانه سان از داغ این زود آشنایی

ساختم اما نکردم شکوه از درد جدایی

  

چگونگی اعلام موجودیت جریان مستقل کوهنوردی ایران !

در جریان پست مربوط به محمود شعاعی دوست عزیزمان آقای فرامرز نصیری در کامنتی با انتقاد از اینکه چرا برنامه ی نانگاپاربات را سرآغاز پدیدار شدن رسمی جریان مستقل کوهنوردی کشور عنوان کرده ام ؟ درج نموده اند و ایشان عنوان کرده اند که برنامه هایی نظیر راکاپوشی دهه ی 70 و برودپیک سال (84) و یا کی تو کاظم فریدیان را می توان به عنوان اولین نمونه های کوهنوردی مستقل نام برد .از این رو در پاسخ به ایشان و همچنین امکان بحث و تبادل نظر با مخاطبان در این خصوص لازم دیدم نکاتی را عنوان کنم .

راکاپوشی:

برنامه ی راکاپوشی در سال 1376 با ایده ای که رامین شجاعی داشت به عنوان برنامه ای پیشنهادی به فدراسیون کوهنوردی ارائه شد که نهایتا با حمایت فدراسیون کوهنوردی و تزریق چند نفر از کوهنوردان فدراسیون به تیم با هزینه ی شخصی موفق شدند همزمان با صعود گاشربروم دو توسط تیم ملی ، قله ی راکاپوشی صعود شود .

راکاپوشی در مقطعی شکل گرفت که اساساً بحثی به عنوان کوهنوردی مستقل مطرح نبود و تمامی برنامه های کوهنوردی از طریق فدراسیون کوهنوردی پیگیری می شد . آن زمان رامین شجاعی سرپرستی این تیم را نیز بر عهده گرفت و با هدف حمایت فدراسیون کوهنوردی عملا صعود را زیر چتر فدراسیون برد , وحتی بر این صعود نام تیم ملی نیز نهادند. از این رو به هیچ عنوان نمی توان پذیرفت این صعود صعودی مستقل از فدراسیون کوهنوردی بوده باشد و یا دست کم رامین شجاعی به عنوان مبتکر این صعود چنین نخواست و یا به چنین موضوعی فکر نکرده بود . عملا وی صعود راکاپوشی را بنا به دلایلی که خود صلاح دیده بود تقدیم فدراسیون کوهنوردی کرد.

 برودپیک:

وقتی سخن از برودپیک و صعود از مسیری جدید به میان می آید ناخودآگاه به یاد رامین شجاعی خواهیم افتاد چراکه این برنامه چندین سال توسط رامین مورد مطالعه قرار گرفته بود و همچنین مدت زمان طولانی این برنامه در بایگانی فدراسیون کوهنوردی خاک خورده بود . رامین شجاعی این برنامه را نیز از کانال فدراسیون پیگیری کرد که صد البته فدراسیون کوهنوردی از انجام این صعود امتناع کرد . تصور صعود یک قله ی 8000 متری آنهم از مسیری نو برای آن زمان فدراسیون کوهنوردی ( و چه بسا اکنون ) تصوری بعید به نظر می رسید . اما با مایوس شدن رامین شجاعی از این صعود در قالب چتر حمایتی فدراسیون کوهنوردی نهایتا در سال 1384 به اتفاق کاظم فریدیان تصمیم به انجام این صعود گرفتند. که نهایتا تلاششان برای انجام این مهم نا کام ماند . فارغ از حاشیه های برودپیک و ناکامی این صعود نکته ای که نباید فراموش کرد تلاش برای انجام این برنامه در قالب فدراسیون بود .رامین شجاعی در دو برنامه ی نخست خود ( راکاپوشی – برودپیک ) تلاش داشت بتواند مسیر را از طریق کانال فدراسیون پیگیری نماید که در مورد دوم فدراسیون این توان را در پتانسیل کوهنوردی خود نمی دید .

اما نکته ی قابل بحث که در پست مربوط به شعاعی که به آن اشاره ای کوتاه شد  میل برخی چهره های مستقل امروزی به فعالیت در سازمان فدراسیون بود و در آن مقاله اشاره شد که زمانی که برخی کوهنوردان راه خود را نتوانستند از مسیر فدراسیون پیگیری نمایند ناچار شدند مسیری غیر از مسیر فدراسیون کوهنوردی را در پیش بگیرند که نمونه ی عینی آن را می توان در برودپیک رامین شجاعی دید .

آن زمان در فدراسیون کوهنوردی حال و هوای دیگری حاکم بود که اگر پلی بزنیم به مصاحبه ی مقبل در خبرگزاری فارس می توان دید تیم ملی توسط چند کوهنورد  از جمله ( حسن نجاریان ، محمد اوراز ، جلال چشمه قصابانی ، اقبال افلاکی ، داود خادم ، رضا زارعی و ... ) به شکلی انحصاری قبضه شده بود و غیر قابل نفوذ بودن این کلوب برای کوهنوردان دیگر در اردوهای انتخابی مسجل شد .

کاظم فریدیان که یکی از تلاشگران برودپیک سال 1384 بود در اردوهای لوتسه برای حضور در تیم ملی تلاش کرد و اما راه نفوذ را بر خود بسته دید . از این رو وی نیز همچو رامین شجاعی در مقابل دژی مستحکم تحت عنوان مافیای تیم ملی وقت که بنیانش را صادق آقاجانی گذاشته بود دید.

یکی از ریشه های گرایش به انجام صعود مستقل  را می توان در همین مافیا دید. از این رو نمی توان پذیرفت تفکر آن زمان شجاعی و فریدیان کاملا تفکری مستقل به این معنی که امروز از آن سخن می گویم بوده باشد بلکه شرایط اینگونه ایجاب کرد که راه را غیر از آنچه گذشته می پنداشتند ادامه دهند .

صعود برودپیک در آن سال شکست خورد اما ما در سال قبل از برنامه ی برودپیک تلاش زنده یاد داود خادم را بر روی قله ی کی تو شاهد بودیم که آن هم با توجه به بده بستان فدراسیون با زنده یاد خادم نمی توان پذیرفت که برنامه تحت حمایت فدراسیون نبوده باشد . از این رو تلاش دادود خادم بر روی کی تو را می توان مشابه حمایت فدراسیون از عظیم قیچی ساز پنداشت .

اما نمونه های دیگری نیز در آن زمان وجود داشت که تلاشهایی به شکلی تقریبا مستقل صورت گرفته بود از جمله می توان به صعود های 7000 متری های زنده یاد مهدی اعتمادی فر اشاره کرد .

مهدی اعتمادی فر حتی پیش تر برودپیک را صعود کرده بود و سال بعد از آن بر روی گاشربروم یک سربلند بیرون آمد و همزمان کاظم فریدیان نیز قله ی کی تو را صعود کرد .

پس می توان این تلاشهای انفرادی را که مهدی اعتمادی فر و امیر حسین جابر انصاری بر روی برودپیک و گاشربروم انجام داد را مستقل بدانیم هرچند با حمایت ضمنی فدراسیون کوهنوردی نیز همراه بود . تلاش  کاظم فریدیان به صورت انفرادی بر روی قله ی کی تو را می توان نمونه ای مستقل از کوهنوردی ( البته انفرادی ) پنداشت . چراکه کاظم فریدیان به شکلی بنیادی به مستقل بودن این تلاش رسیده بود و برایش تلاش کرد . لذا سال 2007 نخستین سالی بود که تفکری کاملا مستقل از کشور ایران راهی قلل 8000 متری می شد .

اما برنامه ی نانگاپاربات در سال (2008) یک برنامه ی تیمی سازمان یافته بود که با تفکری کاملا مستقل برنامه ریزی شده بود و در تلاش بود به این مهم دست یابد . برنامه ی نانگاپاربات از این حیث که کوهنوردی سازمان یافته ی مستقل را عینیت بخشید به عنوان نقطه ی عظف کوهنوردی مستقل می تواند نام برد.

این برنامه برای نخستین بار فدراسیون کوهنوردی را به عنوان یک رقیب با کوهنوردی غیر سازمانی معرفی نمود و تفاوت آن با صعود های انفرادی کاظم و مهدی و ... در تیمی بودن و یک جریان وسیع بود . و صد البته اساس این صعود با تفکری مستقل بنا گذاشته شده بود . در صورتی که صعود های برودپیک و راکاپوشی چنین وضعیتی نداشتند . نانگاپاربات بدون در نظر گرفتن فدراسیون برنامه ریزی شد و برای جذب حمایت فدراسیون چندان تلاشی صورت نگرفت ...

رامین شجاعی و کاظم فریدیان دو چهره ای بودند که توانستند با فعالیتهایشان کوهنوردی مستقل را ابداع نمایند . با این حال من هنوز هم بر این باور هستم که برنامه ی نانگاپاربات فصل نوینی از جریان مستقل کوهنوردی کشور را رقم زد . و تلاشهای برودپیک و کی تو و گاشربروم به عنوان جرقه های ابتدایی این جریان ماندگار شده اند .

از طرف دیگر تلاش و پیگیری رامین شجاعی برای صعود برودپیک از مسیری نو هرچند ناکام بود اما پله ی نخست این جریان بود .

بعدها رامین شجاعی با فکر پخته تر در تلاش برای سامان دهی تیمی برای برنامه ی ناتمامش بر آمد که از طریق باشگاه آرش برای هدفش تلاش کرد .

اما هدف از این تاریخچه ی مختصر بیان این نکته ی بسیار مهم بود که بنیان گذاران جریان مستقل کوهنوردی کشور که چهره هایی همچون رامین شجاعی و کاظم فریدیان بودند هر دو در پی قرار گیری در سیستم فدراسیون بوده اند اما مافیای حاکم در فدراسیون و دژ مستحکم و غیر قابل انعطاف آن مانع از جذب این دو نفر شد .

برودپیک در توان فدراسیون نبود و کاظم در حلقه ی مافیا قرار نگرفت و این سر آغازی بود برای تولد یک جریان که امروز فدراسیون در تلاشی گسترده است که راه را بر این جریان به هر شکل ممکن ببندد.

پس اگر بخواهیم دلیل شکل گیری این جریان را بجوییم قطعا فدراسیون کوهنوردی و عملکردش باعث به وجود آمدن چنینی جریان مستقلی شده است . از سوی دیگر تعلیق ، سرکوب ، سنگ اندازی و تلاش برای منصرف نمودن حامیان مالی ، جو سازی ، فشار روانی و فشار قضایی به کوهنوردان نمی تواند راه را بر این جریان ببندد آنهم به یک دلیل بسیار ساده :


کوهنوردی مستقل ایران امروزه تعداد فراوانی رامین شجاعی و کاظم فریدیان دارد

 اما فدراسیون کوهنوردی در حد همان کلوب مافیایی ( چه بسا کوچک تر و ضعیف تر از اویل دهه ی 80 ) مانده است.

  

موسیقی: Amenna

احمد کایا ؛ هنرمندی که با سلاح موسیقی به جنگ استبداد رفت 

Yaşayanlar bir gün ölür
موجودات زنده يك روز مي میرند 
Bir gün ölür elbette 
حتما يك روز مي میرند 
Ağaçlarla balıklarla
من به درختان ، به ماهي ها 
Kuşlarla ben amenna
و با پرندگان  ایمان دارم
Ağlayanlar bir gün güler
كساني كه گريان هستند يه روز ميخندند 
Bir gün güler elbette
حتما يك روز ميخندند 
Uyanmakla anlamakla
من به بيدار شدن و هوشيار شدن و درك كردن 
Bilmekle ben amenna
و به دانستن  ایمان دارم
Kısa çöp uzun çöpten
چوب كوتاه از چوب بلند 
Hakkını alır elbette
حتما حقش رو ميگيرد 
Direnmekle kurtulmakla
من به مقاومت كردن و به رهايي پيدا كردن 
Barışla ben amenna
و به صلح و آشتي ایمان دارم
  
عکس:کردستان

چرا محمود شعاعی به یک چهره ی مستبد تبدیل شد؟!

صحبت کردن از شخص محمود شعاعی ریاست فدراسیون کوهنوردی به غایت آسان است چراکه از این دست افراد به ندرت می توان یافت و خوی و شخصیت و افکار این افراد انگشت شمار هستند . محمود شعاعی شخصیتی برون گرا دارد و همواره با رفتارش نشان داده است که چه می خواهد و همان چیزی هم که خواسته است با تمام توان در پیش تلاش کرده است .

اگر بخواهیم با رئیس فدراسیون های قبلی ( آقا جانی و هوایی ) مقایسه اش کنیم روحیه ی برون گرایی که در ذات شعاعی است را نمی توان در آن دو نفر دید .

رفتار و سیاست های فدراسیون کوهنودی در این سالیان دستخوش تغیرات فراوانی بوده است که در این قسمت به شکلی اجمالی به آن پرداخته شد . اما اتمام حضور شعاعی در پست ریاست فدراسیون کوهنوردی راه را برای یک عملیات انتحاری علیه آنچه خطر برای سازمان کوهنوردی دولتی می داند باز کرده است .


از مشخصه های تفکر وی به نسبت وقایع کوهنوردی کشور می توان به هراس وی از جریان کوهنوردی غیر فدراسیونی اشاره کرد . نمونه های بسیاری در تائید این مشخصه ی وی  می توان مثال زد. به طور مثال در سال اول حضور وی در ریاست فدراسیون کوهنوردی اگر به مصاحبه ها و سخنرانی های وی دقت کنیم و یک بار دیگر آرشیو این مصاحبه ها را از نظر بگذرانیم میتوان عدم میل شعاعی به رقابت درسطح 8000 متری را از لابلای کلامش یافت . وی بارها تاکید کرده بود که قصد دارد هیمالیانوردی پایه را در ایران گسترش دهد و تمایلی به تشکیل تیم های ملی و صعود های 8000 متری ندارد هرچند در این راه به زعم بنده شکست خورد. از سوی دیگر جریانی در کوهوردی کشور به راه افتاده بود که شعاعی گمان نمی کرد انچنان قوت بگیرد . آنهم جریانی بود به نام کوهنوردان مستقل که راه خود را نتوانستند از کانال فدراسیون پی بگیرند و تصمیم داشتند مسیری غیر از آنچه که فدراسیون ترسیم نموده است را در پیش بگیرند .

شعاعی ابتدا این جریان را جدی نگرفت اما صعود تیم نانگاپاربات باشگاه دماوند تا حد زیادی معادلات را به هم ریخت ! عده ای جوان و پر انگیزه در تلاش برای رقم زدن فصل نوینی از کوهنوردی کشور بودند . از سوی دیگر فدراسیون کوهنوردی در نخستین گام نتوانست آنچنان که باید راهشان را سد نماید . شعاعی نمی توانست نارضایتی خود را از این جریان مخفی نماید و حادثه ی مرگ زنده یاد نعمتی فضا را برای برون گرایی وی باز کرد ...

پس از مرگ زنده یاد نعمتی فدراسیون هرچه در توان داشت برای سرکوب جریان مستقل دریغ نکرد و هدف خود را نه فقط تیم نانگاپاربات  قرار داده بود بلکه کل جریان کوهنوردی مستقل برای فدراسیون هدف گذاری شد .

مرگ سامان و حوادث لنین بهانه ای خوب برای فدراسیون بود تا از تمامی امکانات رسانه ای خود از جمله صدا و سیما جهت سد کردن راه این جریان استفاده نماید .

شعاعی از این زمان به بعد اندکی پرخاشگرانه تر رفتار می نمود که حتی در مصاحبه ها و شو های تلویزیونیش این خشم و نفرت کاملا قابل تشخیص بود . اما ماجرا به همین جا ختم نشد تیم اتاق فکر شعاعی برای مسدود کردن کوهنوردی خارج از کنترل خود برنامه ای دیگر ریختند که از آن به عنوان اعطای مجوز شورای برون مرزی نام بردند که از همان ابتدا مورد انتقاد بسیاری از کارشناسان بود . اما پروژه ی مجوز شورای برون مرزی چندان نتوانست فدراسیون و شعاعی را به هدف خود برساند .

تیم هیمالیا نوردی امید ایران پس از آنکه در رنامه ی تیلی چوپیک دچار حاشیه و حادثه شد شعاعی از لاک خود بیرون آمد و شمشیرش را از رو بست . دیگر از فدراسیون شعاعی شعاری به نام امید و هیمالیا نوردی پایه شنیده نشد بلکه در کمال نا باوری فدراسیون خود به عنوان یک باشگاه به تکاپو افتاد تا اعتبار از دست رفته ی خود را به ظاهر باز پس گیرد .

تیم ملی ، واژه ای که این بار در سیاستی کاملا در تناقض با شعارهای اولیه ی فدراسیون شکل گرفت و تیمی متشکل از چند کوهنورد ایرانی تحت عنوان تیم ملی به دائولاگیری اعزام شدند ...

از صعود دائولاگیری می توان برای فدراسیون کوهنوردی به  یک قمار بد یاد کرد چراکه توان تامین مالی چنین برنامه ای آنهم از مسیر نرمال و بدون هدف صرفا یک رقابت خانمان برانداز بود که هیچ دستاوردی نداشت . اتاق فکر شعاعی در این تصور بود که جریان مستقل یک جریان ضعیف است و توان رقابت با صعود های نرمال با هزینه ی دولتی را ندارد . اما با صعود دائولاگیری فدراسیون توان خود را نیز برای رقابت ضعیف دید و توانایی تقبل و تامین چنین برنامه هایی را در خود نمی دید .

از دیگر سو تنفر از جریان غیر فدراسیونی و تکاپوی این جریان در روحیات شعاعی تاثیرات بدی گذاشته بود که سعی داشت با هر وسیله ای که در اختیار دارد این جریان را سرکوب نماید .

اما تیم باشگاه آرش و مسیر جدیدشان بر روی برودپیک برای فدراسیون موقعیتی مناسب دست داد تا به تماشای این تلاش بنشیند و آرزو نماید اتفاقی همچو نانگاپاربات برای این تیم رخ دهد و بتواند از کانالی دیگر این صعود را به رگبار اتهام ببندد.

حال همه دکتر سعید بهالور را به فراموشی سپرده اند و یک چهره ی دیگر می تواند فدراسیون را به لحاظ روانی ارضا نماید . اما شانس با فدراسیون یار نبود و تیم برودپیک به سلامت به کشور بازگشتند ...

اما در این بازی که فدراسیون به تصور بروز حادثه با حفظ ظاهری کاملا منطقی سعی داشت تیم را با بحران روبرو سازد . و این بحران را با بروکراسی اداری در سال بعد و بهانه های عجیب و غریب به تیم تزریق می کرد تا به هر وسیله ممکن مانع از رسیدن تیم برودپیک به هدف اصلیشان شود . فدراسیون سال نخست این تیم در اشتباه محاسباتی که داشت بازی را باخت و در سال دوم در تلاش برای جبران باخت گذشته ی خود بود که در نهایت این تلاش نیز بی نتیجه ماند .

صعود تیم برودپیک از مسیری جدید که طرح چندین ساله ی رامین شجاعی  و باشگاه آرش بود از جنبه های فراوانی فدراسیون را زیر سوال می برد. فدراسیون در این سالها تمام تبلیغات خود را در صعود های نرمال به قلل 8000 متری بنا نهاده بود و صعود از مسیر جدید یک قله ی 8000 متری آنهم در قراقروم می توانست تمامی رزومه ی فدراسیون را به یک باره تحت الشعاع قرار دهد  و همین امر آنچنان در دل شعاعی و اتاق فکرش هراس راه داده بود که چهره هایی همچو رضا زارعی نیز نتوانستند نارضایتی خود را از چنین برنامه ای مخفی نمایند .

فدراسیون کوهنوردی از سویی توان رقابت نداشت و از طرفی نیز در چندین قماری که خود را درگیر کرده بود سربلند بیرون نیامده بود از این رو شعاعی در تلاش برای بحران سازی بود و همچنین سرکوب چهره هایی که از وی می گفتند و نمونه ی آخر این سرکوب را می توان در شکایت از بابازاده جست !

کیومرث بابازاده چهره ی مناسبی بود برای فدراسیون که شخص محمود شعاعی حداقل بتواند ناکامیش را در سد کردن راه تیم برودپیک بر سر رئیس باشگاه خالی نماید تا از به لحاظ روانی روحیه ی برون گرایی خود را به عموم نشان دهد و بتواند به ظاهر شکست عملی خود را از جریان برودپیک وارونه نمایش دهد که بازهم نتیجه ی طرح شکایت نیز یک اشتباه فردی بود .

بسیاری از نزدیکان شعاعی که در اتاق فکر وی بودند در شکایت از بابازداه خود را به حاشیه راندند و نخواستند اشتباه گذشته ی خود را دوباره تکرار نمایند .

اما کینه ی شعاعی از کوهنوردی خارج از چهارچوب فدراسیون و همچنین بی اعتنایی این جریان به فدراسیون کوهنوردی و رانده شدن فدراسیون در حاشیه ی کوهنوردی کشور وی را از طرح شکایت مصمم کرد تا به هر شکلی که شده است بتواند شخصا از کیومرث بابازاده انتقام بگیرد .

اما این بار تک و تنها و بدون همراهی دوستان همفکر سابقش !

شعاعی این بارهم بازی را باخت و ناچار شد شکایت خود را پس بگیرد . اما همچو فردی که در باتلاق افتاده باشد و هر آن احتمال غرق شدن خود را میدید به هر ریسمانی چنگ زد تا دوره ریاست وی به پایان رسید . اما این چنگ زدن به هر ریسمان را در آخرین تلاش های خود برای تعلیق انجمن کوهنوردان پی گیری کرد تا شاید برای بار نخست اندکی روحیه تنفر و کینه اش التیام یابد ...

وجود شعاعی در ریاست فدراسیون کوهنوردی پر است از ماجرا های گاه تلخ و گاه خنده دار و هر بار شکست پشت شکست و ناکامی پشت ناکامی دستاورد سنگ اندازی کینه افکنی شعاعی و همفکرانش در فدراسیون کوهنوردی بود .

انجمن کوهنوردان در دوره ی شعاعی فعلا تعلیق شده است و صحبتها در خصوص جزئیات جلسات و جمع آوری اسناد بر علیه انجمن کوهنوردان را به آینده ای نزدیک موکول می کنم. تا شاید این بار ذهن آشفته و خسته ی شعاعی بیش از این درگیر ناکامی هایش نشود.

سخن از آنچه در این سالها در کوهنوردی کشور گذشت بسیار است اما متن فوق بخشی از رویدادهای مهمی بود که شعاعی را به سمت یک انسان برون گرا و بسیار عصبی سوق داد که بتواند به معنای واقعی کلمه کینه ی خود را از هر جریان غیر خودی نشان دهد . من از محمود شعاعی به عنوان مستبد شکست خورده نام می برم که هیچ گاه نتوانست آنچه را که می خواهد و در آرزویش است حتی با پیاده کردن سیستم استبدادی به دست بیاورد . آنچه از وی ماند کوله باری از تنفر و کینه از جامعه ی کوهنوردی است و صد البته ذهنی آشفته و عصبی !

روزگار خوشی را برای مستبد شکست خورده ی کوهنوردی ایران در پایان ریاستش آرزو میکنم .



پی نوشت : 

در این مقال سعی شد به چند مورد از مسائلی که فدراسیون و جامعه ی کوهنوردی با آن درگیر بوده اند اشاره شود اما سخن از فدراسیون و ریشه ی استبداد حاکم در این نهاد بسیار وسیع تر و قابل بحث تر از این است . به زودی در خصوص دلایل حمله و سعی در انکار و نابودی انجمن کوهنوردان ایران انگیزه های فدراسیون و  پیامدهای احتمالی این رفتار خواهم نوشت. 

یک شکارچی به۱۸ ماه زندان محکوم گردید

به گزارش سایت خبری سقز آوا ، یک شکارچی درمنطقه حفاظتی عبدالرزاق شهرستان سقز دستگیر و به ۱۸ ماه زندان محکوم شد.
رییس اداره محیط زیست شهرستان سقز گفت : با تلاشهای مکرر و پیگری چند ماهه پرسنل اجرایی این شهرستان فردی که اقدام به شکار یک راس قوچ ، یک راس میش و دو راس بره کرده بود ، دستگیر و با ارجاع به مقامات قضایی به ۱۸ ماه زندان محکوم گردید.
معروف قادری افزود : این شکارچی که در منطقه حفاظت شده عبدالرزاق اقدام به شکار کرده بود علاوه بر زندانی شدن به ۲۰ میلیون ریال جریمه نقدی نیز محکوم گردید.
گفتنی است : منطقه عبدالرزاق سقز با وسعت ۴۴ هزار هکتار در شمال شرقی این شهر واقع شده است. این منطقه از تنوع زیستی بالای برخوردار بوده که تا کنون در آن ۱۸۰ گونه پرنده ، ۱۷ گونه پستاندار و ۳۵۰ گونه گیاهی شناسایی گردیده است .

نخستین اسکی پاییزی در پیست اسکی سقز

روز جمعه به اتفاق دوستانمان به پیست اسکی سقز رفتیم این پیست دو هفته ای می شد که مساعد برای اسکی کردن بود نهایتا بعد از دو هفته فرصت شد به اونجا بریم . لذت اسکی کردن بعد از چند ماه دوری از برف براستی غیر قابل وصف بود . از حضور دوستان عزیزم آقایان آزاد صالحی ، هوشیار حسنی ، کاوان محمد زاده و کاوه صالحی برای رقم زدن این روز بی نظیر ممنونم

ادامه ی گزارش تصویری را در اینجا ببینید


زمستون خدا سرده دمش گرم  /  زمین رو مثل یخ کرده دمش گرم
دم گرم کسی نیست توی این شهر  /  اون عاشقی که ولگرده دمش گرم
دوباره من غرورم رو شکستم  /  نخوردم چیزی اما مست مستم
خداوندا الهی نه نگه که  /  میشم بدتر از این کسی که هستم
زمستون خدا هوا چه سرده  /  میترسم دیگه یارم بر نگرده
دلم دل دیگه نیست خونه ی درده /  ببین یارم خدا با من چه کرده
زمستون خدا سرده دمش گرم  /  زمین از غصه تب کرده دمش گرم
تو آیین خدا لوطی گری نیست /  زمینو جون به لب کرده دمش گرم
زمستون خدا سرده دمش گرم  /  زمستون خدا سرده دمش گرم


کتاب راهنمای صعود قله های ایران در کردستان توزیع شد

کتاب راهنمای صعود قله های  ایران تالیف زنده یاد فریدون اسماعیل زاده که چندی پیش توسط دوستان وی از جمله دوست بزرگوارم جناب آقای کیومرث بابازاده ی عزیز و همچنین انجمن کوهنوردان ایران به چاپ رسید در روزهای گذشته توزیع شد .

22 جلد از این کتاب برای سنندج ، 8 جلد برای مریوان ، 5 جلد شهرستان قروه ، 7 جلد شهرستان دیواندره ،13 جلد شهرستان بوکان و 15 جلد به شهرستان سقز اختصاص داده شده است . همچنین این کتاب توسط دوستان عزیزم کاک فرید صدقی و احسان بشیر گنجی در استان آذربایجان غربی توزیع شده است .

لازم به ذکر است این کتاب به شکلی رایگان در اختیار گروههای فعال این شهرستان ها و همچنین پیشکسوتان قرار گرفته است.

 لازم به ذکر است از زحمات کیومرث بابازاده ی عزیز به سهم خودم قدردانی نمایم .


پی نوشت : طی صحبتهای صورت گرفته با آقای بابازاده در صورت امکان این کتاب به صورت مصور به صورت پی دی اف برای کاربران اینترنتی آماده خواهد شد و جهت دانلود منتشر می شود . 


در صورتی که این کتابها جهت توزیع مجددا از تهران برای بنده ارسال شود به سایر شهرستانها ارسال خواهد شد 

از تعلیق انجمن کوهنوردان تا تحریم جشنواره بیستون !

تعلیق انجمن کوهنوردان ایران در چند ماه گذشته فصل جدیدی از روابط را می تواند رقم بزند ! در این فاصله که انجمن تعلیق شده است برخی از وب نویسها و پیشکسوتان کوهنوردی به سهم خودشان در این خصوص واکنش نشان دادند و برخی هم از این تعلیق خوشنود بودند .

اما بنده عمیقا بر این باور هستم که انجمن کوهنوردان در جایگاه واقعی خودش نبوده و نیست و در این چند ساله فعالیتهایش بیشتر باعث ریزش شده است تا جذب حمایت انسانی .

انجمن کوهنوردان نهادی مردمی است که می توانست با استقلال عمل ، عدم محافظه کاری به جذب حداکثری در نیروی انسانی دست بزند و این نیروی انسانی خود پشتوانه ای عظیم بود برای هر نوع اعمال فشار در قبال کج رفتاری فدراسیون کوهنوردی !

اما ما انچه از انجمن در این سالیان دیدیم چیزی جزمحافظه کاری و دست به عصا بودن نبود و این نوع رفتار متواضعانه آن چیزی نیست که در اساسنامه ی انجمن کوهنوردان درج شده است .

 اما سوالی که شاید ذهن مخاطبان را درگیر خود نماید این است که تعلیق انجمن کوهنوردان چه تاثیری بر کوهنوردی کشور خواهد گذاشت؟

به زعم بنده وجود یا عدم وجود انجمنی نحیف و بی خطر برای سازمانهای دولتی ، هیچ تاثیری در روند کوهنوردی کشور نخواهد گذاشت ! حداقل این انجمن چنین بود که در میان منتقدان فدراسیون کوهنوردی نیز چندان تعلیقش احساسات بر انگیز نبود . اما تعلیقش می تواند حداقل راه را برای شکل گیری نهادهای مردمی اندکی رادیکال تر باز نماید .

حال اگر انجمن از سر راه برداشته شده باشد آنهم انجمنی بی خطر قطعا نهادهای بعدی شاید نه با نام انجمن اما با نامهای کانون و ... شکل خواهد گرفت . پس باید به سهم خودم بابت تعلیق انجمن کوهنوردان بی خطر ایران به فدراسیون کوهنوردی دست مریزاد گفت !

و اما در خصوص تحریم جشنواره ی بیستون !

بی شک اگر یکی از مهمترین فعالیتهای انجمن که می بایست بسیار قبل تر از تعلیقش انجام می داد را نام ببریم همین تحریم جشنواره بود . جشنواره ای که به پیشنهاد انجمن به راه افتاد . تحریم ، نافرمانی ، بی اعتنایی و نادیده گرفتن سازمانهای تکرو و منفعل قطعا یک ابزار حیاتی در اعمال فشار است ! این اعمال فشار کمترین تاثیری که داشته باشد می تواند صدای منتقدین را به گوش نهادهای بین المللی و افراد خارج از گود برساند . از این رو تحریم جشنواره را به عنوان اعمال فشار و صد البته نوش دارو پس از مرگ سهراب بسیار شایسته می دانم  و ای کاش این نوع رفتار را پیش از آنکه آب از سر بگذرد از انجمن می دیدیم .

انجمن بسیار دیر تر از آن زمانی که می بایست به دنبال یافتن جایگاه واقعی خود می گشت که برای یک نهاد مردمی که می توانست رهبری جریانات کوهنوردی کشور را به شکلی غیر رسمی در دست بگیرد و اکثریت نیروی انسانی فضای کوهنوردی را زیر چتر خود ببرد بسیار دیر بود . 


پی نوشت » اساسنامه مختصر  انجمن را مطالعه نمایید

موسیقی : تقدیم به کودکان سری کانی ( سوریه )

این ترانه ی نوستالوژیک شوان پرور تقدیم به کودکان سری کانی که مورد تهاجم نیرو های ارتش آزاد!!! و رژیم اسد شده اند ! 

دوباره بمب و باران است ، همچو مه و گرد و غبار ، دباره ناله های مجروحان و صدای مادران بر پیکر فرزندان بی روح و بی جانشان  ، دوباره صدای هلی کوپتر و جنگنده ها می آید ...

دو باره این باران آتش که بر سر ما می بارانند آتش و دودی که همچو مه همه جارا فرا گرفته است و زیر پایمان جیق و داد کودکان و فریاد های مادران و پدران است ! 

Wey lo lo, wey lo lo wey lo
Wezê daketim kel û kaşxanan
Wezê daketim serê birc û van dîwaran
Wezê bi serkela dilê xwe de mijûl ji xeman û kulan û derdan birîn in ax de wey lo lo lo wey lo…
Dîsa bombe û baran e
Her derê girtî mij û dûman e
Dîsa nale-nala birîndaran e
Dengê dayika tê li ser lorikê wan e
Bavik bi keder xwe davêjine ser zarokan e
Lê zarok mane bê nefes, bê ruh û bê can e
Ax birîndar im wey lo lo lo wey lo
Hey lê lê…. wey lê lê… Ferman e ûy… hawar… hawar…
Dîsa li me ferman e
Li jor tête gire-gir û hume-huma bavirok û têyaran e
Her der xistiye nava agir û mij û dûman e
Li jêr tête qîre-qîra zarokan, hawara dayik û bavan e
Dîsa dîrok xwe nû ve dike weke carek ji caran e
Weke Diyarbekir, weke Palo û Gênc û Agirî, Dêrsim
Weke Mahabat û weke Berzan e
Îro dîsa li Deşta Silêmaniyê, li kêleka Hendirê, li bajarê helebçê
Fermana me Kurdan e, ferman e, ferman e…
Dîsa hatin qelandin zarok û zêç tev dayik û bavan e
Ax hawar… li me ferman e… li min ay… ax birîndarê we me, li min oy…
Erê hey lê lê… Here hey lo lo…
Hawar Kurdno hûnê bikin bilezînin
Hûnê kaxiz û pênûsekê bibînin binivsînin
Dinya alemê pê bihesînin
Serok û rêberên Kurda li hev bînin
Bira yek bi yek bin ji halê me Kurdan re tiştekî ji dinyayê re binnivsînin
Bira xelq û alema pê bihesînin
Da ku çarekê ji halê me Kurdan re bibînin
Me ji bin vê bindestiyê derînin hawar hawar
Heyfa Kurdistan ku îro dişewitînin
Agir li serê me Kurdan dibarînin ax de ay ay… lo lo ax de li min birîndarê we me…
      

پی نوشت : 
 کردها به ارتش آزاد سوریه اعتماد ندارند 
در جریان اعتراضات مردم سوریه به حکومت بشار اسد به غیر از اوایل اعتراضات که مردم کردستان به خیابانها ریختند  و حمایت خود را از ارتش آزاد سوریه اعلام کردند اما پس از نخستین جلسات شورای مخالفین که از نام گذاری جمهوری عربی سوریه سخن به میان آمد 36 حزب از احزاب کرد از این ائتلاف کناره گیری کردند و سپس با در دست گیری شهر های کردنشین از جمله شهر بزرگ قامشلی و بر افراشتن پرچم های حزبی و با حمایت ضمنی بشار اسد از خودمختاری غیر رسمی کردها نظامیان آموزش دیده حزب پ ک ک پادگان های ارتش سوریه را در دست گرفتن و مناطق کرد نشین را از آتش جنگ بدور ساختند . 
اما روزهای اخیر روزهای تلخی برای مردم کرد و شهر سری کانی بود ! حضور ارتش آزاد پان عربیست سوریه ( هرچند رهبری آن را عبدالباسط سیدا که کرد تبار است بر عهده دارد ) در شهر مرزی سری کانی بهانه ای برای بمباران توسط ارتش و حضور نظامی ارتش آزاد و مقابله توسط کردها بود . نهایتا جنگ به این شهر سرایت کرد و یک بار دیگر کردها شاهد جنگی تلخ شدند . هرچند احزاب کرد در این چنگ چند روزه تلفات قابل توجهی ندادند اما بی شک ارتش آزاد سوریه در صورت سرنگونی حکومت بشار اسد نیز دو راه بیشتر در مقابل نخواهد داشت ! 1- به رسمیت شناختن حقوق خلق کرد و واگذاری مطالبات برحق این مردم 2- درگیری در جنگی تمام عیار و به زعم بنده طولانی با چریکهای کرد 
این ترانه تقدیم به کودکان سری کانی  به خاطر حضور غیر مشروع ارتش آزاد !!! در سرزمین پدریشان 

تبریک به فواد

6 آذر سالروز تولد فواد رضا پور عزیز رو تبریک میگم ! فواد شیرینی عروسیت رو که نخوردیم ! شیرینی اینم ندی قباحت داره به خدا ...


پی نوشت : جدیدا این امیر حسین ناظمی زده تو کار ولادت شهادت ! آمار همه ی کوهنویسا رو داره به جان خودم ! از پست های امیر حسین عزیز ممنونم ...

عکس از » امیر حسین ناظمی 

سلام دیکتاتور کوچک