پیرامون حادثه ی برودپیک و مطلب کوه نامه  !

سایت کوه نامه مطلبی را روی سایت خودش درج کرده که به انتقاد از مطلب مربوط به حادثه پنداشتن واقعه ی برودپیک در این وبلاگ پرداخته است.متاسفانه نویسنده ی سایت رو نمی شناسم و آشنایی کافی با قلم و افکارش ندارم اما لازم دونستم توضیحی هرچند کم و مختصر برای این نویسنده ی عزیز بنویسم .

ایشان در قسمتی از مطالبشان ضمن حمایت از واژه ی فاجعه برای برودپیک عنوان کرده اند که حادثه خواندن برودپیک برای تطهیر این برنامه است .

ببینید بنده هیچ بده بستانی با آرشی ها ندارم و نه خیری از باشگاه آرش به بنده رسیده است و نه شری ! لزومی هم نه به حمایت بنده هست و نه تقابل اما من به عنوان یک شخص در فضای وبلاگ به عنوان یک فضای شخصی حق دارم افکارم رو منتشر کنم این افکار ممکن است باب طبع دوستان باشد یا خیر ! از نظر من اهمیتی ندارد چند درصد از جامعه موافق یا مخالف دیدگاهای بنده هستند چیزی که اهمیت دارد بیان این افکار است .

اجازه بدهید از این جا شروع کنم در یک حادثه ی سیل ممکن است 20 نفر کشته شوند این حادثه تفاوت فاحشی با بمب شیمیایی دارد . اولی حادثه است و دومی فاجعه و یا به قول این دوستمان جنایت !

عده ای کوهنورد ایرانی تلاش کردند در گوشه ای از این فضای کوهنوردی قدمی بردارند تا شاید اندکی انتظارات و سطح کوهنوردی کشور تغییر کند در این راه هم کشته شدند و اینکه آیا توانستند این تغییر را ایجاد کنند یا خیر مد نظر این مقال نیست اما با مرگشان هیچ خللی در کوهنوردی ایجاد نکردند . کوهنوردی مسیر خودش را درست یا غلط دارد می پیماید و مادامی می توانیم این واقعه را فاجعه بنامیم که حداقل تاثیری مخرب در هیمالیانوردی گذاشته باشند . درصورتی که چنین نبود .

مرگ این سه کوهنورد برای ما به لحاظ احساسی بسیار آزار دهنده بود اما سه نفر کوهنورد در سطح بالای کوهنوردی جانشان را از دست داده اند امری که در بسیاری از تلاشهای کوهنوردان دنیا نمونه اش قابل ذکر است . هیچ فاجعه ای نیست کوهنوردی دارد مسیر خودش را طی می کند .

همه در تلاش بودند نجاتشان دهند و خودشان هم برای زنده ماندن تلاش کردند . به طور مثال اگر روز نخست آیدین نفرات رو جا می گذاشت شاید اکنون زنده بود اما ماند و تا روز آخر تلاشی برای جا گذاشتن دو نفر دیگر نکرد . این نشان از انسانی بودن این واقعه است .

ببینید واژه ها را نباید اغراق آمیز به کار ببریم ما کوهنوردیمان حرفه ای نیست و برای حرفه ای شدن باید هزینه بپردازیم .حال این هزینه می تواند صرف کردن وقت و زمان باشد یا هزینه های انسانی ! ما در مسیر آزمون و خطا گام بر می داریم یا دست کم تجربه ی مسیری که دیگران رفته اند یا موفق و یا نا موفق!

همیشه برای پاسخ دادن به افکار بنده « ترول » ها سعی می کنند ارتباط بین بنده و آقای بابازاده را پر رنگ کنند یا حتی پا را فراتر می نهند و می گویند اگر برای فدراسیون بود چنین و چنان کرده بودید. درصورتی که تا بحال چنین چیزی رخ نداده است به طور مثال در مرگ دکتر بهالو در این وبلاگ کوچکترین مطلبی در خصوص مقصر دانستن فدراسیون درج نشد . یک خطای انسانی پیش آمد و دکتر بهالو با بازکردن خود از طناب ثابت سر می خورد و سقوط می کند و یک حادثه ی تلخ پیش می آید آن زمان انتقاداتی که به فدراسیون بود نه در خصوص حادثه بود بلکه در خصوص سیاست های غلط فدراسیون در یک بام و دو هوایش بود که تا قبل از حادثه بهانه ی پزشک نداشتن برای تیم نانگا ورد زبانشان بود و بعد از واقعه چنین حرفی بر زبانشان نیامد .در هر صورت  نمی توان آن حادثه را فاجعه دانست این یک حادثه است تنها تفاوتش در تعداد نفرات آن است . اگر 10 نفر هم جانشان را از دست می دادند چه به لحاظ خطای انسانی و یا طبیعی بازهم نمی توان گفت فاجعه ! فاجعه واژه ی بسیار بسیار اغراق آمیزی است .

در مطلب نویسنده ی کوه نامه نوشته شده است :

« مخلص کلام: برودپیک گشایش مسیر شد، در این میان ناخواسته تمامی نفرات گشایش کننده جانشان را از دست دادند! سرپرستان برنامه و باشگاه آرش تمامی تلاش خود را برای نجات آن ها به کاربستند( در این شکی نیست که آنچه که در توان بود در میان گذاشتند) و همینطور رامین شجاعی شجاعانه مسئولیت این رویداد را بر عهده گرفت و برنامه را خالی از اشتباه ندانست»

پس با این مخلص کلام که همگی بر ان اتفاق نظر داریم می توانیم بگوییم این واقعه ، حادثه ی دلخراشی بود که تا سالها فراموش نخواهیم کرد اما فاجعه برای کوهنوردی ایران نبود و کوهنوردی ایران مسیر خودش را مثل گذشته  طی می کند. 

سخنی در خصوص رامین شجاعی : جهانگیر خان صوراسرافیل

نمی دونم تا چه حدی مخاطبان با جهانگیر صوراسرافیل آشنا باشند اما همین بس که در اوایل مشروطه روزنامه ای داشت که ملقب شد به روزنامه ی صرواسرافیل !

جهانگیر خان از نویسنده های صاحب نام دوره خودش بود و چندین بار دفتر روزنامه ی صوراسرافیل بسته شد و یا دفترش رو بهم ریختند . باری به هرجهت دوران پرتنشی رو در دوره ی مشروطه خواهی ایرانیان تجربه کرد . این روزها فضای کوهنوردی ایران بی شباهت با آن دوران نیست هرچه فکر میکنم به یاد این چهره می افتم .

مردمی که همه پیگیر انقلاب مشروطه هستند بدون اینکه بدونن اصلا این انقلاب مشروطه چه چیزی هست . 

یک روز روزنامه ی صوراسرافیل تیتری عجیب زد !

« مردم ایران آزادی می خواهند »

تیتر انقدر عجیب و غریب بود که پس از یک قرن هنوز هم برای بسیاری قابل فهم نیست . خوب طبیعی بود اصلا اطلاعی از این واژه نداشتند تنها از واژه ی مشروطه شنیده بودند یا برایشان مهم نبود !

مردمی که اهل نوشتن نیستند خوب چه نیازی به آزادی مطبوعات دارند ؟ مگر آزادی مطبوعات میشود یک قرص نان جو؟

دلیل این تفکر غالب نبود نویسنده بود . بعدها مشخص شد نه خیر ! مردم ایران آزادی نمی خواهند بلکه این جهانگیر خان صوراسرافیل است که آزادی می خواهد ، آزادی بیان ، آزادی مطبوعات و آزادی اندیشه ...

حکایت رامین شجاعی من رو به یاد جهانگیر خان می اندازد ، می خواهد خودش را به آب و آتش بزند تا واژه هایی نظیر صعود دشوار و .. را به جامعه تزریق کند غافل از آنکه کسی چنین دغدغه ای ندارد ! رامین تلاش می کند به جای پاسخی شتابزده نخست آگاهی عمومی را بالا ببرد سپس گزارش کند در حالی که سطح عمومی معلومات در جامعه ای که نویسنده ندارد (!) بعید است تکانی محسوس بخورد .  کوهنوردان ایران کار نو می خواهد اما حاضر نیستن برایش هزینه بپردازند . درست مثل ایرانیان دوران مشروطه ... طبیعی است که عاملان انقلاب را به سوی چوبه ی دار می کشند.

ناگفته نماند جهانگیر صوراسرافیل سرش بالای دار رفت چون تفکراتش با عموم مردم همسو نبود سرنوشتی که بعید نیست به نحوی برای رامین شجاعی هم اتفاق بیوفتد . 

فاتحان ، قهرمانانه رفتید

بارها این صفحه رو باز کردم و خواستم چیزی بنویسم اما نشد . هر بار نوشتم و پاک کردم نوشتم و پاک کردم . باورش سخته آیدین چقدر جسورانه جنگید اما کسی نتوانست به یاریش بشتابد . سخت است مجتبی و پویا با آن رویای بزرگ خداحافظی کرده باشند . سخت است باور اینکه رویای همه ی ما اینچنین تراژدی در انتظارش باشد . بلاخره ما در ابتدای راه هستیم بچه ها کار بزرگی کردن و همین به تلخی این تراژدی افزوده بود . خیلی تفاوت هست بین مرگی که بدون تلاشی جانانه و در اثر اشتباه فردی صورت میگیرد و یا مرگ سهل و آسان برخی از هیمالیانوردان تا مرگی اینچنین بلند پروازانه !

آیدین تو یک قهرمان بودی مجتبی و پویا مردانه تلاش کردید . در ذهمن من شما قهرمانید و من امروز در اول مرداد ماه 92 درست روزی که باید به استقبالتان در فرودگاه می امدم با اندوهی که سراسر وجودم را فراگرفته به شما بدرود میگویم و تلخی این تلاش ارزنده برای همیشه در دلم باقی خواهد ماند اما یقین داشته باشید شما قهرمانانه رفتید و قهرمان باقی ماندید . 

عمیقا دوست داشتم  می آمدید و چشم در چشم با لبخندی عمیق این قهرمانی را به شما شادباش می گفتم اما هنوز هم دیر نیست . ایدین ، پویا و مجتبی قهرمانیتان تا ابد در دلهایمات جاودان خواهد بود 

روحتان شاد و یادتان گرامی 

آیدین زنده است ساعت 19:30

ایدین ساعت 19:30 زنگ زد و هنوز زنده است . استقامت این مرد بزرگ ستودنی است امیدها زنده شد 

قهرمانان خدا نگهدار

آخرین تماس و علایم حیات روز جمعه ساعت 10 صبح 



قهرمانان خدا نگهدار 

بچه ها مقاومت کنید

لحظات سختی است . امشب شب پر التهابی است شبی سخت برای ما و سه مرد بزرگ برودپیک ! چشم به عقربه های ساعت دوخته ام دقایق پشت سر هم می گذرد و امید همچنان زنده است ، مقاومت کنید چشمان همه ی ما به نفسهای شماست . ایدین ، پویا ، مجتبی عزیز مقاومت کنید 

پی نوشت : این دو روز مرتب به مانیتور چشم دوخته ام . حتی جرات ندارم به کیومرث بابازاده زنگ بزنم  نکند لحظه ای ذهنش منحرف شود تا فقط به فکر امداد باشند فقط . 


آرشی ها چشم انتظار خبر سلامتیتان هستیم

تیم آرش 5 بار در ارتفاع بالا مجبور به بیواک شده اند ، خستگی مفرط ، ارتفاع بالا ، تخلیه ی انرژی و مسیر اشتباه، کمبود اذوقه و تجهیزات ناکافی  همه عواملی است که ما را نگران کرده است . امیدوارم وضعیت ارام شود و شاهد بازگشت پیروزمندانه ی عضو مصدوم تیم باشیم . بی شک لحظات دلهره اوری است و همه ی ما تا رسیدن خبر تندرستی تمامی نفرات چشم از مانیتور و تلفنمان بر نخواهیم داشت . بی صبرانه منتظر خبر تندرستیشان هستیم . 

شک ندارم با درایت مسئولین باشگاه ارش و شخص کیومرث بابازاده از این طوفان به سلامت عبور میکنیم . 

عکس: کوه نیوز

مسیر ایران در برودپیک ، کابوس فدراسیون کوهنوردی !!!

برودپیک صعود شد این مفهوم اس ام اسی بود که از کیومرث بابازاده دریافت کردم . بله به همین سادگی ! برودپیک از مسیری نو به نام ایران صعود شد کاری که به اعتراف اعضای تیم یک کابوس است برای فدراسیون . فدراسیونی که هرچه در توان داشت برای مانع تراشی بکار برد. صعود شدن برودپیک از مسیر جدید یعنی خط بطلان کشیدن بر روی تمام فعالیتها و تبلیغات و هیاوهوی فدراسیون در این سالیان ! یعنی اوج اراده ی جوانان عاشق ایرانی که نه به دنبال شعار های ادئولوژیک بودند و نه رویای معروفیت داشتند . جوانانی که فقط عاشق بودند و این عشق امروز خواب چندین ساله ی فدراسیون کوهنوردی را به کابوسی دهشتناک تبدیل کرذده است . کابوسی که با تمام فعالیتهای آتی اش همواره دست به گریبان خواهد بود . 

تبریک به بابازاده پیر کوهنوردی ایران که جانانه ایستاد تبریک به رامین که مدیر کارکشته و صبور بود و تقدیم به یکایک اعضای تیم که شجاعانه ، بی پروا و جسورانه بر قله ی افتخار ایستادند . 

شهد این پیروزی بزرگ بر فرزندان ارش کمانگیر و تمام کوهنوردان ایران زمین گوارا باد 

زنده باد باشگاه کوهنوردان آرش 

عکس: کوه نیوز

باشگاه ارش به فدراسیون کوهنوردی هشدار داد

باشگاه کوهنوردان ارش که در تلاش است اولین مسیر ایرانیان را بر روی یکی از قلل هیمالیا گشایش نماید امروز پس از درج خبر اعزام 5 تن از کوهنوردان این باشگاه به برودپیک طی هشداری  از فدراسیون کوهنوردی خواست هرچه سریعتر خبر مربوط به اعزام این تیم به برودپیک را از سایت خود حذف نماید . 

گفتنی است فدراسیون کوهنوردی امروز در اطلاعیه ای خبر از تلاش تیم آرش برای گشایش کامل مسیر داده بود در عین حال تمام توان خود را برای مانع تراشی برای تیم به کار بسته بود . باشگاه ارش معتقد است فدراسیون کوهنوردی در دو تلاش اخیر هدف و برنامه ی وسیعی برای ممانعت از این برنامه داشته است و گشایش مسیر بر روی برودپیک را به مثابه زیر سوال بردن تمام فعالیتهای خود می پندارد . 


این صعود برای شما کابوس است برای ما رویا ( آیدین بزرگی )

من وتو يكي دهانيم
كه با همه آوازش، به زيباتر سرودي خواناست.

من و تو يكي ديدگانيم

كه دنيا را هر دم، در منظر خويش تازه‌تر مي‌سازد.

نفرتي

از هر آنچه بازمان دارد، از هر آنچه محصورمان كند، از هر آنچه واداردمان، كه به دنبال بنگريم.

دستی

 که خطی گستاخ به باطل می‌کشد.

 من و تو يكي شوريم

از هر شعله‌ اي برتر، كه هيچ گاه شكست را بر ما چيرگي نيست
چرا كه از عشق رویینه تنيم.

و پرستوئي كه در سرپناه ما آشيان كرده است

با آمد شدني شتابناك
خانه را از خدائي گمشده لبريز مي‌كند.

شاملو

این ماییم، دوباره اینجاییم. با هم هستیم ولی تنهاییم. اینجاییم نه از برای خودخواهی، نه از برای خودنمایی، اینجاییم از سر عشق، اینجاییم از سر شور، از سر غرور. اینجاییم از برای رشد، از برای اوج، از سر جنون، اینجاییم برای پایان، پایان یک آغاز، پایانی که آغازی بلند پروازانه تر را نوید دهد. پایانی که پایان نیست، که شالوده ی آغاز است، که پشتوانه ی آغاز است، که تیر خلاصی است بر نتوانستن ها، بر خود کم بینی ها، بر در حصار ماندن ها، بر گرفتار تکرار شدن ها. آری تیر خلاصی است بر ماندن ها، نرفتن ها، نرسیدن ها، غروبی است برای این فرسایش ها و طلوعی است برای ریشه زدن ها، برای شکوفه دادن ها. بوی خوش تغییر است و مهر ابطال است بر راکد بودن ها.

می خواهیم مال خودمان باشد، راه خودمان باشد، مسیر خودمان باشد، طناب خودمان باشد، از نفس و عرق خودمان باشد. می خواهیم توانستن را معنی کنیم، می خواهیم تغییر را زندگی کنیم، می خواهیم خواستن را بفهمیم، خواستن را بخواهیم. می خواهیم روی آن بزرگ مردی را سفید کنیم که مویش در این راه سفید شد، که قلبش در این راه شکست، که روحش در این راه درد کشید. می خواهیم پیرمردی را شاد کنیم که بغض به گلو نشسته اش فریاد شد، و فریادش به دادگاه برده شد. می خواهیم راهی را برویم که درست است، که رو به اعتلاست. می خواهیم طعنه بشنویم، مسخره شویم، مضحکه شویم، پول هایمان را هدر بدهیم، بدویم، گریه کنیم، خطر کنیم. می خواهیم کوهنورد باشیم، می خواهیم میراث بران شایسته ای باشیم، نمی خواهیم زیر چتر زور باشیم، نمی خواهیم کور باشیم.

آری، ما اینجاییم، تا یادی از کوهنوردی اینک مرده ی کشورمان کنیم، تا کوهنوردی مان را دوباره ورق بزنیم، تا یادگاری از خودمان به جا بگذاریم، توشه ای  برای کوهنوردان آینده ی کشورمان. اینجاییم تا بر تن یک کوه هشت هزار متری یادگاری خودمان را بنویسیم، نام  ایران مان را حک کنیم، اینجاییم تا دوباره زنده شدن را زمزمه کنیم.

چه کسی است که بتواند جلوی عزم ما بایستد؟ عزم ما از ذره ذره ی وجود کوهنوردان ایران است. عزم ما بی پولی را نمی شناسد، عزم ما خطر را می هراساند، عزم ما نیازی به اجازه ی پشت میز نشینانی ندارد که خود را رئیس و سرپرست می دانند، که خود را تافته ی جدا بافته می دانند، که خود را نخبه می پندارند، که خود را کوهنورد می دانند، که آنان اند که محتاج عزم مایند، که آنان اند که زیر چتر مایند. عزم ما نامه و گواهی و مجوز شورا نمی خواهد. عزم ما ریشه در ذات ما دارد، ریشه در پیشکسوتان ما دارد، ریشه در عمق وجود آنانی دارد که زندگی شان را وقف کوهنوردی این کشور کرده اند. عزم ما عزم جوانی است، عزم پرواز است. عزم ما عاشق است، شکست را نمی شناسد، کارشکنی را نمی فهمد، استهزا را عار نمی داند، طعنه را ننگ نمی شمارد، عزم ما فقط آنجا را می بیند، راس آن ستیغ بلند را.     

گفتم ما تنهاییم. ولی نه، ما تنها نیستیم. هزاران چشم به راه ماست، هزاران دست دعاگوی ماست. چشمان مادرم، دستان پدرم، نگاه دوستانم، همه پشتوانه ی ماست. ما تنها نیستیم، چند دهه کوهنوردی پر افتخار پشت ماست، این همه کوهنورد نو جو و نو طلب پشت ماست. پشتوانه ی ما ارز دولتی نیست، حکم قهرمانی نیست، مقام نخبگی نیست. پشتوانه ی ما های و هوی نیست، جنجال نیست، مصاحبه نیست، تلویزیون نیست. پشتوانه ی ما باربر بیچاره نیست، کپسول اکسیژن نیست، طناب ثابت نیست. پشتوانه ی ما عرق جبین ماست، صدای نفس نفس زدن های ماست، بغض در گلوی ماست، اشک حلقه شده در چشم ماست. پشتوانه ی ما سکوت ماست، صبر ماست. پشتوانه ی ما تویی، تو که چند سال تلاش ما را شکست ندانستی. پشتوانه ی ما تویی، نه آن حسودی که از ضعف خودش ما مسخره می کرد، نه آن ضعیفی که خودش جسارت پیمایش صد متر را در طناب خودش ندارد، نه آن کسی که هیمالیانوردی اش در یومارش خلاصه است، نه آن کسی که قهرمان دروغین است. پشتوانه ی ما تویی، تو که با نگاهت، تو که با صدایت، تو که با امیدت، با امیدت به آینده ای روشن برای کوهنوردی این مملکت، ما را راهی می کنی. پشتوانه ی ما تویی که صد متر راه از مسیر اعتلا را بر هزاران متر راه از مسیر تکرار ترجیح می دهی.

می گویند نمی توانید، می گویند کشته می شوید، می گویند شما را چه به این کارها! نخبگان ما نتوانستند، شما که اصلا نخواهید توانست. می گویند راهتان را می بندیم، پایتان را می گیریم. می گویند هیمالیا مال ماست، صعودش هم مال ماست، افتخارش هم فقط مال ماست، کیف و کوکش هم مال ماست، عشق و حالش هم مال ماست. می گویند بروید چند ماه دیگر جواب نامه ی تان را می دهیم، می گویند مگر بچه بازیست، مگر به این آسانی است! می گویند آنجا هییییییییییمااااااااااالیییییییییاسسسسسسسسست، توچال نیست!

می گوییم بترسید، دیر یا زود سردمداریتان به پایان می رسد، می گوییم این صعود برای شما کابوس است و این کابوس رویای ماست. می گوییم نتوانستن برای ما ننگ نیست، قله برای ما هدف نیست. می گوییم جرات نداشتن ننگ است، هراسیدن ننگ است، درجا زدن ننگ است. می گوییم آری هدف قله نیست، هدف اعتلا است، هدف تجربه کردن است، هدف دیدن است، لمس کردن است، هدف آموختن است، از شکست درس گرفتن است. می گوییم به شکست های ما بخندید، از ته دل، از سر کیف، نوبت ما نیز می رسد، آن زمانی که شکست های قبلی مان مانند نبردبانی ما را به بالای بالا می رساند. می گوییم اینک بخندید، خنده ی شما هرچه بلند هم باشد در آن پایین ها مانده است. می گوییم ما از آن بالا به شما می خندیم، از آن بالا همه صدای مارا خواهند شنید، همه پیام ما را خواهند گرفت. می گوییم این پاداش ماست، این نتیجه ی صبر ماست، نتیجه ی پایمردی ماست، نتیجه ی جرات کردن ماست، نتیجه ی اشکهای ماست، نتیجه ی چند دهه کوهنوردی ماست که شما پایتان را بر گلویش گذاشتید، نمی گذارید بلند شود، نمی گذارید نفس بکشد. ولی ما از آن بالا پا بر گلوی شما خواهیم گذاشت، ما از آن بالا شما را پایین خواهیم کشید، ما از آن بالا ترانه ی زندگی را برای کوهنوردی مان خواهیم خواند، دست در دست هم، غرق شادی، غرق غرور، غرق افتخار.

نه ما تنها نیستیم، این کوه با ماست، هنوز هم در عکس هایمان کنارمان ایستاده، هنوز هم نگاهش که می کنیم صدایش را می شنویم. ما را می خواند، به مکتب خانه ی عشقش، به مدرسه ی زندگی اش، مدرسه ی کوهنوردی اش. مشتاق آموختن است، آموختن جسارت، آموختن خود باوری، آموختن پیشرفت. ما را می خواند به بهشت گم شده اش، ما را می خواند با همه ی بادهای سهمگینش، با همه ی بهمن های مهیبش، با صدای خرد شدن یخهایش. با آن که بر همه ی دنیای اطرافش محیط است، با آنکه همه را از بالا می بیند، اما ما را می خواند تا محاط ما شود، ما را می خواند تا خودش را خاک پای ما کند. نه به این خاطر که ما کسی باشیم، نه به این خاطر که ما در مقابلش عددی باشیم، که خود می دانیم در دریایش مثل حبابی هستیم و در آسمانش کمتر از ذره ی کاهی. ما را می خواند چون می داند در فضای ماتم زده و درمانده ی کوهنوردی کشورمان، فقط اوست که می تواند دست ما را بگیرد. ما را می خواند چون می داند به او پناه آورده ایم، ما را می خواند چون می داند که ما فرعیم و اصل صدها یا شاید هزاران کوهنورد جوانی هستند که باید با مرام و مکتبش تربیت شوند. ما را می خواند چون خودش بزرگ است، رو به بالاست و از سر به زیر بودن ها خسته است، ما را می خواند چون جسارت تعرض به حریمش را داشتیم، چون پیام ما پیام ما نسیت، پیام کوهنوردان ایران زمین است، پیام تغییر است. 

نه این ما نیستیم. تنها هم نیستیم. این شمایید. شما که این راه را ادامه خواهید داد، شما که این تفکر را زنده نگه خواهید داشت، شما که فریب تکرار را نخواهید خورد، در باتلاق عاشقان میز و صندلی فرو نخواهید رفت. این شمایید که غرور مایید، که پیشران مایید، که انگیزه ی مایید. این دستان شماست که دعا گوی ماست، که خیرخواه ماست. این شمایید که همیشه زنده خواهید ماند، که آینده  متعلق به شماست، که آینده متکی به شماست. آری این شمایید، فقط کافیست بخواهید، بهترین ها را، رشدکردن ها را، بالاترین ها را، اولین ها را.       


پی نوشت : تیم 5 نفره ی باشگاه ارش عازم برودپیک شد و مقرر است امسال بتواند اولین مسیر جدید بر روی هیمالیا را به نام ایران به ثبت برساند . این تیم تحت فشار مالی سنگین نتوانست برای دو تن از اعضای تیم  که دانشجویان مشمول خدمت سربازی هستند سپرده ی نقدی بگذارد . از این رو با مشورت سرپرست تیم ( کیومرث بابازاده ) و مسئول فنی ( رامین شجاعی ) مقرر شد رامین شجاعی سرپرستی این برنامه را بر عهده بگیرد و سهم مالی سرپرست برای خروج مشمولین گذاشته شود . 

کیومرث بابازاده باید حداقل مسیر 5،13 را صعود نماید

درست شنیدید ! جای تعجب ندارد 

این شرط فدراسیون کوهنوردی است که سرپرست تیم برودپیک که سال جاری به پاکستان می رود می بایست تست دهد . خوب  خبر بسیار جالب توجهی است هر روز فدراسیون کوهنوردی دست می کنه توی بخچه ی خودش و یه چیز جالب در میاره ! قدیم ها معرکه گیر ها و شعبده بازهای دوره گرد که از این روستا به اون روستا ، از این شهر به اون شهر می رفتند همیشه توی بخچه ی خودشون چیز غافلگیر کننده ای داشتند ، همیشه یه چیز بود که یا مردم رو می خندوند یا متعجب میکرد . شکر خدا فدراسیون ما هم کم از این شیرین کاری ها بلد نیست .  گاهی وقتا که مار یا چیز دندن گیری توی بساط معرکه گیر پیدا نمی شه مجبور میشه لوده بازی در بیاره تا به قول قدیمیا دو لقمه نون گیرش بیاد

فکر میکنم آیدین بزرگی و کیومرث بابازاده می بایست همطناب باشند . 

از فدراسیون کوهنوردی که همیشه می خواهد ملت شادباشند سپاسگذاریم که چنین بساط خنده و شادی را برای کوهنوردان فراهم می سازد . فقط یه سوال ؟ واقعا مسئولین فدراسیون چطوری فکر می کنند؟ چی تو ی اون کله ها می گذره ؟ 


پی نوشت : فدراسیون کوهنوردی در اقدامی بسیار بسیار غیر معقول شرط ارسال مدارک به شورای برون مرزی جهت اخذ مجوز را حضور سرپرست و مسئول فنی ( رامین شجاعی - مقیم کانادا) را در تست ها عنوان کرده است . البته نیازی به توضیح نیست که  رامین شجاعی از نفراتی که این تست ها را می گیرند دانش فنی بالاتری دارد ...