اظهار نظر کنیم اما بدون توهین ...

آخرین پست وبلاگ تهران کوه نوشته ی عبداله عزیزالهی بهانه ایست برای نوشتن این مطلب . اختلاف دیدگاه بخش جدایی ناپذیر فضای نوشتاری ماست . ما به عنوان انسانهایی متفاوت که هر کدام از زاویه ی دید خود به موضوعی نگاه می کنیم طبیعتا دیدگاه های متفاوتی داریم . این دیدگاههای متفاوت لزوماً به معنی غلط یا درست بودن آن نیست . نقد نوشتن و یا اظهار نظر در خصوص هر پدیده ای با هر دیدگاهی به خودی خود امری مثبت و قابل احترامه !

عزیزالهی که در پست آخرش به کنایه در خصوص مطلب من در پی نوشت آن  یک جمله نوشته است که برام در عین حالی که اصلا جالب نبود اما بهانه ی خوبی بود برای عنوان کردن این موضوع که فضای نوشتاری دنیای کوهنویسی به شدت نیازمند بازنگری است .

عزیزالهی می توانست به راحتی دیدگاهای خودش و یا حتی نقد و اختلاف نظر ش رو در کمال احترام بنویسد اما یک جمله ای که به کار برد فقط و فقط یک توهین بود . این به معنی آن است این شخص حرفی برای گفتن ندارد و گفتن واژه ای همانند «تو غلط می کنی » به عنوان یک اظهار نظر بسیار دور از شعور و شخصیت یک وبلاگ نویس است هرچند به شخصه انتظاری از ایشان ندارم (!)

این یعنی فقدان فهم و شعور در  اظهار نظر کردن و اینکه ما بلد نیستیم حتی از تفکرات خودمون به شیوه ای پسندیده دفاع بکنیم . به صرف اینکه دیدگاهی مخالف دیدگاه خودشان ببینند فارغ از درست یا غلط بودن آن به باد فحش و ناسزا می گیرند. 

این ادبیات چاله میدانی شایسته ی وبلاگ نویسی نیست اما متاسفانه ممکن است به یک روش جاری بدل شود .

نمی خواهم از سابقه ی فحاشی ایشون به خانواده ام (!) بنویسم  چراکه شخص ایشان چندان قابل احترام و  اهمیت نیست اما صرفا بهانه ای بود تا از افرادی که این روش را برای بیان افکارشان در پیش گرفته اند انتقاد شود . این روش فقط در بین قشر لمپن یا چاله میدانی نیست همانطور که مربی سطح اول کشور نیز در مواجه با هر نوع انتقادی منتقدین خودش رو یا سگ خطاب می کند و یا با توهین و تمسخر پاسخ می دهد ( نمونه 1و نمونه 2 ).

بازهم نیاز هست بگویم در جامعه ای که نویسنده گانش به تعداد انگشتان دست است طبیعی است اینگونه نوشتار رواج پیدا بکند . ما یک مثل کردی داریم که می گوید: « در روستایی که کدخدا نباشد ، خروس می شود ابوالقاسم »

این موضوع از این جهت اهمیت دارد که برخی مخاطبان با دیدن مثلا وبلاگ هایی نظیر تهران کوه شاید الگو برداری کنند . عزیزالهی در خیال خودش شاید گمان می کند کار خیلی خوبی کرده باشد فارغ از اینکه این نوع نوشتار در جوامع بربر هم پسندیده نیست و فحاشی روش خوبی برای بیان افکارش نیست . به هرجهت اهمیتی به نوشته ها و فحاشی های زشت و زننده ی وی نمی دهم  اما لمپنیسم و فحاشی بلای جان نوشته هاست و فضا را از حالت گفتگو به سوی پرتگاه می برد .

من علاقه مند به شنیدن افکار مخالف خودمم هستم اما در صورتی که احترام در لابلای خطوطش دیده شود و صرفا به اصل موضوع و بیان دیدگاه پرداخته شده باشد نه با ادبیاتی که از فهم و شعور یک وبلاگنویس بدور باشد .

پی نوشت : متن تلخی است اما واقعیت است.

پیرامون حادثه ی برودپیک و مطلب کوه نامه  !

سایت کوه نامه مطلبی را روی سایت خودش درج کرده که به انتقاد از مطلب مربوط به حادثه پنداشتن واقعه ی برودپیک در این وبلاگ پرداخته است.متاسفانه نویسنده ی سایت رو نمی شناسم و آشنایی کافی با قلم و افکارش ندارم اما لازم دونستم توضیحی هرچند کم و مختصر برای این نویسنده ی عزیز بنویسم .

ایشان در قسمتی از مطالبشان ضمن حمایت از واژه ی فاجعه برای برودپیک عنوان کرده اند که حادثه خواندن برودپیک برای تطهیر این برنامه است .

ببینید بنده هیچ بده بستانی با آرشی ها ندارم و نه خیری از باشگاه آرش به بنده رسیده است و نه شری ! لزومی هم نه به حمایت بنده هست و نه تقابل اما من به عنوان یک شخص در فضای وبلاگ به عنوان یک فضای شخصی حق دارم افکارم رو منتشر کنم این افکار ممکن است باب طبع دوستان باشد یا خیر ! از نظر من اهمیتی ندارد چند درصد از جامعه موافق یا مخالف دیدگاهای بنده هستند چیزی که اهمیت دارد بیان این افکار است .

اجازه بدهید از این جا شروع کنم در یک حادثه ی سیل ممکن است 20 نفر کشته شوند این حادثه تفاوت فاحشی با بمب شیمیایی دارد . اولی حادثه است و دومی فاجعه و یا به قول این دوستمان جنایت !

عده ای کوهنورد ایرانی تلاش کردند در گوشه ای از این فضای کوهنوردی قدمی بردارند تا شاید اندکی انتظارات و سطح کوهنوردی کشور تغییر کند در این راه هم کشته شدند و اینکه آیا توانستند این تغییر را ایجاد کنند یا خیر مد نظر این مقال نیست اما با مرگشان هیچ خللی در کوهنوردی ایجاد نکردند . کوهنوردی مسیر خودش را درست یا غلط دارد می پیماید و مادامی می توانیم این واقعه را فاجعه بنامیم که حداقل تاثیری مخرب در هیمالیانوردی گذاشته باشند . درصورتی که چنین نبود .

مرگ این سه کوهنورد برای ما به لحاظ احساسی بسیار آزار دهنده بود اما سه نفر کوهنورد در سطح بالای کوهنوردی جانشان را از دست داده اند امری که در بسیاری از تلاشهای کوهنوردان دنیا نمونه اش قابل ذکر است . هیچ فاجعه ای نیست کوهنوردی دارد مسیر خودش را طی می کند .

همه در تلاش بودند نجاتشان دهند و خودشان هم برای زنده ماندن تلاش کردند . به طور مثال اگر روز نخست آیدین نفرات رو جا می گذاشت شاید اکنون زنده بود اما ماند و تا روز آخر تلاشی برای جا گذاشتن دو نفر دیگر نکرد . این نشان از انسانی بودن این واقعه است .

ببینید واژه ها را نباید اغراق آمیز به کار ببریم ما کوهنوردیمان حرفه ای نیست و برای حرفه ای شدن باید هزینه بپردازیم .حال این هزینه می تواند صرف کردن وقت و زمان باشد یا هزینه های انسانی ! ما در مسیر آزمون و خطا گام بر می داریم یا دست کم تجربه ی مسیری که دیگران رفته اند یا موفق و یا نا موفق!

همیشه برای پاسخ دادن به افکار بنده « ترول » ها سعی می کنند ارتباط بین بنده و آقای بابازاده را پر رنگ کنند یا حتی پا را فراتر می نهند و می گویند اگر برای فدراسیون بود چنین و چنان کرده بودید. درصورتی که تا بحال چنین چیزی رخ نداده است به طور مثال در مرگ دکتر بهالو در این وبلاگ کوچکترین مطلبی در خصوص مقصر دانستن فدراسیون درج نشد . یک خطای انسانی پیش آمد و دکتر بهالو با بازکردن خود از طناب ثابت سر می خورد و سقوط می کند و یک حادثه ی تلخ پیش می آید آن زمان انتقاداتی که به فدراسیون بود نه در خصوص حادثه بود بلکه در خصوص سیاست های غلط فدراسیون در یک بام و دو هوایش بود که تا قبل از حادثه بهانه ی پزشک نداشتن برای تیم نانگا ورد زبانشان بود و بعد از واقعه چنین حرفی بر زبانشان نیامد .در هر صورت  نمی توان آن حادثه را فاجعه دانست این یک حادثه است تنها تفاوتش در تعداد نفرات آن است . اگر 10 نفر هم جانشان را از دست می دادند چه به لحاظ خطای انسانی و یا طبیعی بازهم نمی توان گفت فاجعه ! فاجعه واژه ی بسیار بسیار اغراق آمیزی است .

در مطلب نویسنده ی کوه نامه نوشته شده است :

« مخلص کلام: برودپیک گشایش مسیر شد، در این میان ناخواسته تمامی نفرات گشایش کننده جانشان را از دست دادند! سرپرستان برنامه و باشگاه آرش تمامی تلاش خود را برای نجات آن ها به کاربستند( در این شکی نیست که آنچه که در توان بود در میان گذاشتند) و همینطور رامین شجاعی شجاعانه مسئولیت این رویداد را بر عهده گرفت و برنامه را خالی از اشتباه ندانست»

پس با این مخلص کلام که همگی بر ان اتفاق نظر داریم می توانیم بگوییم این واقعه ، حادثه ی دلخراشی بود که تا سالها فراموش نخواهیم کرد اما فاجعه برای کوهنوردی ایران نبود و کوهنوردی ایران مسیر خودش را مثل گذشته  طی می کند. 

برودپیک فاجعه نبود یک حادثه بود

ممکن است حادثه ی برودپیک از نظر افرادی یک واقعه ی فاجعه بار باشد و یا یک حادثه ی کوهنوردی!  اما چیزی که من به عنوان یک مشاهده گر دیدم فاجعه نبود . از نظر من فاجعه تعاریف دیگری دارد . در کوهنوردی امروز چیزی که از اهمیت بالایی بر خوردار است به چالش کشیدن شرایط سخت توسط انسانهاست. کوهنوردان ایرانی برودپیک توانایی های انسان را محک زدند و خواستند این توانایی ها را در کفه ی ترازو بسنجند . برایش تلاش کردند و جانشان را از دست دادند . این واقعه یک حادثه بود و نه یک فاجعه !

فاجعه از نظر من می تواند پا نهادن انسان بر روی جان دیگران باشد برای بقای خود . فاجعه می تواند نادیه گرفتن جان همنوردان باشد ، فاجعه می تواند برای دستیابی به قله ، جان همنوردان را کم اهعمیت فرض کردن باشد . اما چنین چیزی در برودپیک رخ نداد . همه چیز طبیعی بود ، صعود برایش تلاش شد ، صعود شد و دست آخر فرود با حادثه ای پایان یافت و این یک برنامه ی کوهنوردی چالش بر انگیز بود که منجر به حادثه شده است .

بهتر است برای بیان دیدگاهایمان از کلمات اغراق آمیز کمتر استفاده کنیم . نقد می تواند به خودی خود تاثیر پذیر باشد اما استفاده کردن از این واژگان اغراق آمیز بدون شک نقد را تاثیر پذیر تر نخواهد کرد و صرفا مخاطب به این نتیجه می رسد که شاید این نقد پر باشد از اغراق و غلو !

البته استفاده کردن از این نوع تعاریف و اصطلاحها ناشی از احساسی بودن جوامع ماست . ما در جامعه ای احساسی زندگی می کنیم و این واژگان جایگاه مخصوصی در زندگیمان دارد . 

به طور مثال اگر فرود موفقیت آمیز بود اینبار به جای فاجعه و ... از تعاریفی مثل ابر مردان کوهستان ، اسطوره های کوهنوردی و ... استفاده می شد . هر دو سوی این ماجرا اغراق های بی موردی است که فقط در جوامع ما رخ می دهد . بزرگ نمایی در حد غیر قابل تصور بخشی از زندگی ، نوشته ها و افکار ما ایرانیان است. 

باری به هر جهت مخاطب توان تشخیص دارد و ما به عنوان افرادی که گاه گداری دست به قلم می بریم باید به سطح شعور مخاطب احترام بگذاریم . آنها از ما بیشتر می فهمند . 

آفتابکاران جنگل ...

آفتابکاران جنگل ، سرودی بسیار زیبا که در سال 1349 اجرا شد . این سرود زیبا گفتنی است برای واقعه ی سیاهکل خوانده شده است . در سال 1349 یکی از اعضای سازمان چریک های فدایی در ژاندارمری سیاهکل دستگیر می شود و همرزمانش به خاطر عدم افشای اطلاعات وی تصمیم میگیرند به این پاسگاه حمله کنند و دوستشان را نجات دهند . در این واقعه سه تن از چریک ها کشته می شوند و 10 نفر از آنها دستگیر می شوند که 9 نفر تیرباران می شوند و یک نفر زیر شکنجه جانش را از دست می دهد. این ترانه یاد آور این مبارزه ی مسلحانه علیه حکومت شاهنشاهی است. علی رغم مرگ این چریک ها اما سازمان مذکور همواره از واقعه ی سیاهکل به عنوان موفقیت و دستاورد چشمگیر یاد میکند چراکه با این واقعه نشان داده شد حکومت در برابر عملیات چریکی و مسلحانه آسیب پذیر است. امیدوارم از شنیدن این سرود نوستالوژیک لذت ببرید 
سراومد زمستون، شكفته بهارون
گل سرخ خورشيد باز اومد و شب شد گريزون
كوهها لاله زارن كوهها لاله زارن
لاله ها بيدارن لاله ها بيدارن
تو كوهها دارن گل گل گل آفتابو مي كارن
توي كوهستون، دلش بيداره تفنگ و گل و گندم داره مياره
توي سينه اش جان جان جان
يه جنگل ستاره داره جان جان، يه جنگل ستاره داره

سراومد زمستون، شكفته بهارون
گل سرخ خورشيد باز اومد وشب شد گريزون
لبش خنده نور لبش خنده نور
دلش شعله شور دلش شعله شور
صداش چشمه و يادش آهوي جنگل دور
توي كوهستون دلش بيداره تفنگ و گل و گندم داره مياره
توي سينه‏اش جان جان جان
يه جنگل ستاره داره، جان جان، يه جنگل ستاره داره
  

  


پی نوشت: گوش دادن به این موسیقی در دوره نخست وزیری میرحسین موسوی جرم محسوب می شد و زندان و شکنجه در انتظار شنوندگان آن بود اما در سال 1388 در کمال وقاحت این سرود به سرود انتخاباتی وی تبدیل شد .

سخنی در خصوص رامین شجاعی : جهانگیر خان صوراسرافیل

نمی دونم تا چه حدی مخاطبان با جهانگیر صوراسرافیل آشنا باشند اما همین بس که در اوایل مشروطه روزنامه ای داشت که ملقب شد به روزنامه ی صرواسرافیل !

جهانگیر خان از نویسنده های صاحب نام دوره خودش بود و چندین بار دفتر روزنامه ی صوراسرافیل بسته شد و یا دفترش رو بهم ریختند . باری به هرجهت دوران پرتنشی رو در دوره ی مشروطه خواهی ایرانیان تجربه کرد . این روزها فضای کوهنوردی ایران بی شباهت با آن دوران نیست هرچه فکر میکنم به یاد این چهره می افتم .

مردمی که همه پیگیر انقلاب مشروطه هستند بدون اینکه بدونن اصلا این انقلاب مشروطه چه چیزی هست . 

یک روز روزنامه ی صوراسرافیل تیتری عجیب زد !

« مردم ایران آزادی می خواهند »

تیتر انقدر عجیب و غریب بود که پس از یک قرن هنوز هم برای بسیاری قابل فهم نیست . خوب طبیعی بود اصلا اطلاعی از این واژه نداشتند تنها از واژه ی مشروطه شنیده بودند یا برایشان مهم نبود !

مردمی که اهل نوشتن نیستند خوب چه نیازی به آزادی مطبوعات دارند ؟ مگر آزادی مطبوعات میشود یک قرص نان جو؟

دلیل این تفکر غالب نبود نویسنده بود . بعدها مشخص شد نه خیر ! مردم ایران آزادی نمی خواهند بلکه این جهانگیر خان صوراسرافیل است که آزادی می خواهد ، آزادی بیان ، آزادی مطبوعات و آزادی اندیشه ...

حکایت رامین شجاعی من رو به یاد جهانگیر خان می اندازد ، می خواهد خودش را به آب و آتش بزند تا واژه هایی نظیر صعود دشوار و .. را به جامعه تزریق کند غافل از آنکه کسی چنین دغدغه ای ندارد ! رامین تلاش می کند به جای پاسخی شتابزده نخست آگاهی عمومی را بالا ببرد سپس گزارش کند در حالی که سطح عمومی معلومات در جامعه ای که نویسنده ندارد (!) بعید است تکانی محسوس بخورد .  کوهنوردان ایران کار نو می خواهد اما حاضر نیستن برایش هزینه بپردازند . درست مثل ایرانیان دوران مشروطه ... طبیعی است که عاملان انقلاب را به سوی چوبه ی دار می کشند.

ناگفته نماند جهانگیر صوراسرافیل سرش بالای دار رفت چون تفکراتش با عموم مردم همسو نبود سرنوشتی که بعید نیست به نحوی برای رامین شجاعی هم اتفاق بیوفتد . 

فضا پیمای کلمبیا و شباهت هایش با صعود برودپیک !

سال 2003 خوب به یاد دارم فضا پیمایی به نام کلمبیا راهی فضا شد ! این فضا پیما متشکل از 7 فضا نورد از کشورهای  امریکا، هندوستان و یک اسرائیلی بودند . همیشه اخبارش رو پیگیری میکردم و در رویای خودم تحسینشون می کردم . خوب بیاد دارم اون زمان رادیو اسرائیل مصاحبه ی زنده ای ترتیب داد با این فضا نورد که در اون لحظه  پدر وی هم در استدیو بود .  پسر با شور و اشتیاق فراوان از به ثمر نشستن تلاشها و تمرینات چند سال اخیرش می گفت و این موفقیت رو به همه تبریک گفت . میگفت ما پا را فراتر از توانایی های انسان نهادیم و پدر این یک موفقیت بزرگه که تا آخر عمر از یاد نمی برم !

چند وقت پس از آن، درست روزی که این فضا پیما می خواست به زمین بازگردد ، پدر فضا نورد به رادیو اسرائیل برگشت و سرمست از به آغوش کشیدن فرزندش . آنچنان شور و شوق داشت انگار تمام دنیا در همین سفینه خلاصه شده است . و لحظاتی بعد در فرود فضا پیما حرارت زیاد ناشی از اتمسفر زمین باعث متلاشی شدن فضا پیما شد و  پدر سکوتی مرگ بار کرد .

پیچ رادیو باز بود اما فقط صدای سکوت می آمد ، صدای مرگی دلخراش از آغوشی که هیچ وقت فرزندش را نتوانست بپذیرد . پس از نیم ساعت پدر با صدایی بغض کرده گفت این راهی بود که خودش انتخاب کرد با آگاهی از این که ممکن است بازنگردد . پسر من پا را فراتر از توانایی های انسان گذاشت و در راه این هدفش جانش را از دست داد . من اندوهگینم و این جملات برایم سخت ترین جملات است . من قهرمانی را جلوی دید همه ی مردم دنیا از دست دادم که از خون من است و من را پدر صدا می زند اما به راهی که رفته احترام میگذارم. سپس بغض و سکوت و قطع شدن برنامه ی رادیویی !

ما مردمانی احساسی هستیم اما نمی شود پا را فراتر از توانایی های بشر بگذاری و انتظار حادثه نداشته باشی ! حرفهای بسیاری برای گفتن دارم اما منتظرم این غبار نا بجا اندکی فرو نشیند 


قلعه ی ماران

متاسفانه امسال سعادت همراهی کوهنویسان کشور را در صعود به قلعه ماران استان گلستان نخواهم داشت . برای میزبانان و تمامی شرکت کنندگان آرزوی صعودی توام با دوستی و مهر دارم . 

شوونیزم عربی معضل سوریه ی جدید

این روزها اخبار سوریه و خصوصا تحولات شمال سوریه برای کردهای سراسر جهان به مهمترین و تاریخی ترین مرحله ی خود رسیده است . دو جریان اتحاد دموکراتیک به رهبری صالح مسلم و حزب الپارتی که گرایشات زیادی به بارزانی های اقلیم دارد در تلاشند نفوذ سیاسی خود را در کردستان سوریه وسعت بخشند . از طرفی درگیری های اتحاد دموکراتیک با النصره ( اسلامگرایان تند رو ) و همچنین شوونیزم عربی معضل های بزرگ آینده ی این بخش از کردستان است .

روزهای نخست مخالفین سوری شورای نا همگونی را تشکیل دادند که شوونیزم در آن موج می زد از این سو 9 جریان کردی از این شورا کناره گیری کردند و بدون خون ریزی شهرهای کردی را در دست گرفتند . از دیگر سو سیاستمدران بی خاصیت کردی نظیر عبدالباسط صیدا و عثمان هیتو نیز در ریاست شورای مخالفین قرار گرفتند . تنش سیاسی مابین اتحاد دموکراتیک و الپارتی به اوج خود رسید تعدادی از افراد الپارتی حتی به گروگان گرفته شدند و بعد از چند ساعت با سوتفاهم خواندن این واقعه راه همزیستی را در پیش گرفتند. مواضع این دو حزب که یکی سازمانی نظامی است و در اساس برای عملیات های چریکی سازماندهی شده است و دیگری سازمانی با ساختار حزبی است در این مقطع حساس رقابت نچندان سختی را در پیش دارند . طبیعی است در شرایط جنگ برد با سازمان نظامی نزدیک به پ ک ک است ( اتحاد دموکراتیک – صالح مسلم ) . همه ی اینها بخش کوچکی از رقابت بارزانی و اوجلان برای قدرت گرفتن در سه کشور عراق ، ترکیه و سوریه است و هرکدام گرایشات فراوانی برای قدرت گرفتن دارند . بارزانی با توافقات نفتی در تلاش برای گرفتن حمایتی نسبی از ترکیه است و اتحاد دمکراتیک در تلاش برای نزدیکی با ایران !

اما به اعتقاد من روزی که شورای مخالفین تشکیل نخستین جلسه را داد و واژه ی جمهوری عربی سوریه را برای سوریه ی جدید در نظر گرفتند بزرگترین معضل تاریخ این کشور را رقم زدند یعنی یک ناسیونالیزم رادیکال و افراطی همچون نمونه ی ترکی آن در ترکیه که اگر پیشگیری نشود به جنایاتی نظیر جنایت ترکها ترکیه منجر خواهد شد .

اعراب سوری رادیکال ترین و افراطی ترین اعراب خاورمیانه را تشکیل می دهند به شکلی که شوونیزم در باور مردم این کشور همانند ترکیه موج می زند . امروز طبق توافق الپارتی با شورای مخالفین در ظاهر واژه ی عربی را از نام این کشور حذف کردند اما این سرآغازی است برای تقابل مطالبات کردی و افراطی گری عربی و اسلامی است .

چیزی که مشخص است آینده ی این سوریه بدون جنگ داخلی کمی دور از ذهن به نظر می رسد جنگی که در نهایتاً سیاستمدران را به پای میز مذاکره می نشاند اما در این بین ممکن است هزاران نفر جانشان را در کفه ی ترازوی قدرت بگذارند تا شاید  کفه به نفع یکی از طرفین سنگینی کند . اوضاع بسیار پیچیده است اما تا حدی هم برای کردها امیدوار کننده است حتی با وجود مخافین افراطی نظام اسد .

سوریه ی جدید در حال شکل گیری است اما این سوریه چالش های بزرگی همچون مطالبات کردی و تقابل ناسیونالیسم عربی و اسلام تند رو در پیش رو دارد .هم اکنون  نگاه سیاستمداران 4 کشور ایران ترکیه و عراق و سوریه به کنگره ی کرد در اربیل است کنگره ای که توافقاتش می تواند بر روی آینده ی سیاسی کردهای خاورمیانه تاثیر های چشمگیری بگذارد . از همین الان ظاهرا باید با نظام اسد خداحافظی کرد و به مخالفین تند رو و افراطی پان عرب سوریه سلام کرد تا شاید از دل این مخالفین دیکتاتورهای کوچکی سر بیرون بیاورند و تاریخی خونین برای سوریه رقم بزنند . 


پارتی یه کیه تی دموکرات ( حزب اتحاد دمکراتیک ) : حزب سیاسی نظامی چپ گرا نزدیک به پ ک ک است که رهبری آن را صالح مسلم بر عهده گرفته است و رابطه ی نزدیکی با ایران دارد و البته ناگفته نماند هم اکنون اعضای سازمان پ ژاک هم در این حزب فعالیت می کنند. اتحاد دمکراتیک هیچ گاه به مخالفین اسد نپیوست و شهرهای کرد نشین را با توافق ضمنی اسد از ارتش سوریه تحویل گرفت و حکومتی نیمه خود مختار در سوریه تشکیل داد که بزرگترین چالش آن جنگ های سرکانی ( راس العین ) و هم اکنون شهر گرکی سپی ( تل ابیض ) است که با اسلامگرایان تندرو نظیر النصره در جنگ است.آنها از هیچیک از طرفین ( اسد و مخالفان ) حمایت نکردند.  

حزب الپارتی : این حزب چند سال است در اقلیم کردستان تشکیل شده است و مسعود بارزانی ریاست اقلیم کردستان را به عنوان رهبر معنوی خود می دانند و خود را فرزندان بازرانی می خوانند . این حزب چنیدن سال است در خاک اقلیم کردستان عراق آموزش نظامی دیده اند تا پس از سرنگونی اسد شهرهای کردنشین را در دست بگیرند.  جدیدا بارقه هایی از توافق ما بین شورای مخالفین سوریه با این حزب به وجود آمده است و امروز اعلام کرده اند این حزب رسما به مخالفین می پیوندد.