سپاه خدا (جند الله) در حمله ای وحشیانه ، نانگا را به خاک و خون کشید

بر اساس گزارش فدراسیون به نقل از خبرگزاری های بین المللی گروهی شبه نظامی اسلام گرا در کمپ اصلی قله ی نانگاپاربات در عملیات تروریسیتی که بخش جدایی ناپذیر این اندیشه ی پلید است جان 11 تن از هیمالیانوردانی که از اوکراین ، روسیه و چین و پاکستان بودند گرفت . 

مهدی قلی پور هیمالیانورد کشورمان در زمان وقوع این حادثه در کمپ دوم به سر می برد و خوشبختانه در سلامت است . گروه جند الله مسئولیت این حمله وحشیانه را بر عهده گرفت است . 

در حال حاضر گروه های اسلام گرا افراطی خطرناک ترین و وحشی ترین سازمان های شبهه نظامی دنیا را تشکیل می دهند که کانون این تفکرات پلید در کشورهای خاورمیانه است .

این حادثه را به کوهنوردی جهان تسلیت میگم و امیدوارم روزی این افیون اختاپوس زمان مردمان این کره خاکی را رها بگذارد . 

ایران زمین از اندیشه ی پلید بدور باد 

پی نوشت: امیدوارم مهدی قلی پور به سلامت به کشور برگردد.

عکس : کوهنوشت

نانگاپاربات دومین مقصد مهدی قلی پور

مهدی قلی پور کوهنورد جوان تبریزی قصد دارد سال جاری به قله ی سرسخت نانگاپاربات صعود کند . وی پیشتر بر روی دو قله ی گاشربروم2 و مانسلو ( صعود قله ) تلاش کرده است . سال گذشته مهدی در تلاش بود بتواند برای صعود زمستانه به نانگاپاربات اقدام کند که عدم تلاش خود را متوجه فدراسیون کوهنوردی دانست و فدراسیون را به مانع سازی متهم کرد . فعلا موفق نشدم با مهدی قلی پور گفتگو کنم اما برای این کوهنورد ارزنده ارزوی موفقیت دارم در کوه عریان ! 

یاد و خاطره ی زنده یاد سامان نعمتی که در نانگاپاربات ارام گرفته است جاودانه باد 


پی نوشت : 

قله های گاشربروم ، مانسلو و نانگاپاربات اشاره شده برایمان آمیخته است با خاطرات تلخ ، خاطره ی پرواز لیلا ، عیسی ، جعفر و سامان اما نکته ی تلخ دیگری که در خصوص گاشربروم2 وجود دارد عدم صعود تیم ملی ایران در اولین تلاش 8000 متری این تیم بر قله ی گاشربروم دو بود . این تیم در هرم زیر قله درست مکانی که زنده یاد اسفندیاری جانش رو از دست داد صعود را متوقف کرد و به پایین بازگشت اما هیچ گاه واقعیت های آن بازگو نشده است .  کاش جناب آقای نجاریان که پای ثابت عموم قه های صعود نشده ی تیم ملی است لب می گشود و از صعودهایشان صادقانه سخن می گفت ! 

از تصاویر نداشته ی این صعود ، به یاد دارم یک بار از جناب نجاریان در خصوص  قله ی گاشربروم پرسیدم در جواب گفتند « 50 متر آخر گاشربروم 2 می ارزه به همه ی صعودش » اما می توانم بپرسم کدام 50 متر؟ آن 50 متری که هیچگاه صعود نکردید؟ 

در آن زمان دو تیم از ایران در حال تلاش بر روی قله ی گاشربروم2 و راکاپوشی بود که تیم نخست ملی نتوانست گاشربروم را صعود کند اما اعلام کرد این قله صعود شده است و تیم دیگر که عموما با هزینه ی شخصی بود موفق شد راکاپوشی را صعود نماید و به صورت توافقی نام ان را تیم ملی گذاشتند . 


مهدی قلی پور چهره ای جدید در کوهنوردی کشور


مهدی قلی پور از کوهنوردان تبریزی است که با 31 سال سن آینده ی بسیار درخشانی در انتظارش است . مهدی نخستین تلاش جدی خود را در سال 1386 بر روی قله ی اوشبا از مسیری نو در گرجستان پی گرفت و چند سال بعد نخستین صعود 8000 متری خود را در گاشربروم 2 جشن گرفت . سال جاری وی موفق شد قله ی مانسلو را صعود نماید . 

چندی پیش  با برخی از کوهنوردان تبریزی هم صحبت شدم و جویای مهدی قلی پور شدم ما حصل این کنجکاوی در دیدگاه تبریزی ها محبوبیت مهدی قلی پور نزد همشهری هایش بود . گروه های کوهنوردی تبریز پس از بازگشت مهدی قلی پور به صورت خودجوش از وی استقبالی شایسته به عمل آورده بودند . از سوی دیگر دلیل این محبوبیت را عدم گرایش مهدی به سمت و سوی فدراسیون کوهنوردی عنوان نمودند . 

مهدی قلی پور بر اساس گزارش وبسایت اکسپلوررس وب قصد دارد چالش بر انگیز ترین صعود زندگی خود را رقم بزند و آنهم صعود قله ی نانگاپاربات در فصل زمستان است . 

تلاش زمستانه ی یک قله ی 8000 متری آنهم قله ی عریان برای کوهنوردی که از سال 83 کوهنوردی را آغاز نموده است یک اتفاق قابل توجه  است . لازم به ذکر است در صورت موفقیت مهدی قلی پور وی  نخستین هیمالیانورد ایرانی خواهد بود که در شرایط غیر نرمال( فصل زمستان) به قله ی 8000 متری صعود خواهد کرد . 

شایان ذکر است نخستین تلاش برای صعود از مسیر غیر نرمال بر روی 8000 متری بر روی قله ی برودپیک توسط تیم باشگاه آرش صورت گرفته است و مهدی در تلاش است نانگاپاربات را از مسیر کین شوفر در فصل زمستان صعود نماید . 

مسیر کین شوفر نرمالترین مسیر صعود قله ی نانگاپاربات ( سومین قله ی سرسخت 8000 متری ) است و وجه تمایز این تلاش ، صعود در فصل زمستان است . 


نانگاپارابات در فصل تابستان توسط تیم باشگاه دماوند و سپس تلاش انفرادی عظیم قیچی ساز ( کوهنورد نزدیک به فدراسیون ) صعود شده است.

چگونگی اعلام موجودیت جریان مستقل کوهنوردی ایران !

در جریان پست مربوط به محمود شعاعی دوست عزیزمان آقای فرامرز نصیری در کامنتی با انتقاد از اینکه چرا برنامه ی نانگاپاربات را سرآغاز پدیدار شدن رسمی جریان مستقل کوهنوردی کشور عنوان کرده ام ؟ درج نموده اند و ایشان عنوان کرده اند که برنامه هایی نظیر راکاپوشی دهه ی 70 و برودپیک سال (84) و یا کی تو کاظم فریدیان را می توان به عنوان اولین نمونه های کوهنوردی مستقل نام برد .از این رو در پاسخ به ایشان و همچنین امکان بحث و تبادل نظر با مخاطبان در این خصوص لازم دیدم نکاتی را عنوان کنم .

راکاپوشی:

برنامه ی راکاپوشی در سال 1376 با ایده ای که رامین شجاعی داشت به عنوان برنامه ای پیشنهادی به فدراسیون کوهنوردی ارائه شد که نهایتا با حمایت فدراسیون کوهنوردی و تزریق چند نفر از کوهنوردان فدراسیون به تیم با هزینه ی شخصی موفق شدند همزمان با صعود گاشربروم دو توسط تیم ملی ، قله ی راکاپوشی صعود شود .

راکاپوشی در مقطعی شکل گرفت که اساساً بحثی به عنوان کوهنوردی مستقل مطرح نبود و تمامی برنامه های کوهنوردی از طریق فدراسیون کوهنوردی پیگیری می شد . آن زمان رامین شجاعی سرپرستی این تیم را نیز بر عهده گرفت و با هدف حمایت فدراسیون کوهنوردی عملا صعود را زیر چتر فدراسیون برد , وحتی بر این صعود نام تیم ملی نیز نهادند. از این رو به هیچ عنوان نمی توان پذیرفت این صعود صعودی مستقل از فدراسیون کوهنوردی بوده باشد و یا دست کم رامین شجاعی به عنوان مبتکر این صعود چنین نخواست و یا به چنین موضوعی فکر نکرده بود . عملا وی صعود راکاپوشی را بنا به دلایلی که خود صلاح دیده بود تقدیم فدراسیون کوهنوردی کرد.

 برودپیک:

وقتی سخن از برودپیک و صعود از مسیری جدید به میان می آید ناخودآگاه به یاد رامین شجاعی خواهیم افتاد چراکه این برنامه چندین سال توسط رامین مورد مطالعه قرار گرفته بود و همچنین مدت زمان طولانی این برنامه در بایگانی فدراسیون کوهنوردی خاک خورده بود . رامین شجاعی این برنامه را نیز از کانال فدراسیون پیگیری کرد که صد البته فدراسیون کوهنوردی از انجام این صعود امتناع کرد . تصور صعود یک قله ی 8000 متری آنهم از مسیری نو برای آن زمان فدراسیون کوهنوردی ( و چه بسا اکنون ) تصوری بعید به نظر می رسید . اما با مایوس شدن رامین شجاعی از این صعود در قالب چتر حمایتی فدراسیون کوهنوردی نهایتا در سال 1384 به اتفاق کاظم فریدیان تصمیم به انجام این صعود گرفتند. که نهایتا تلاششان برای انجام این مهم نا کام ماند . فارغ از حاشیه های برودپیک و ناکامی این صعود نکته ای که نباید فراموش کرد تلاش برای انجام این برنامه در قالب فدراسیون بود .رامین شجاعی در دو برنامه ی نخست خود ( راکاپوشی – برودپیک ) تلاش داشت بتواند مسیر را از طریق کانال فدراسیون پیگیری نماید که در مورد دوم فدراسیون این توان را در پتانسیل کوهنوردی خود نمی دید .

اما نکته ی قابل بحث که در پست مربوط به شعاعی که به آن اشاره ای کوتاه شد  میل برخی چهره های مستقل امروزی به فعالیت در سازمان فدراسیون بود و در آن مقاله اشاره شد که زمانی که برخی کوهنوردان راه خود را نتوانستند از مسیر فدراسیون پیگیری نمایند ناچار شدند مسیری غیر از مسیر فدراسیون کوهنوردی را در پیش بگیرند که نمونه ی عینی آن را می توان در برودپیک رامین شجاعی دید .

آن زمان در فدراسیون کوهنوردی حال و هوای دیگری حاکم بود که اگر پلی بزنیم به مصاحبه ی مقبل در خبرگزاری فارس می توان دید تیم ملی توسط چند کوهنورد  از جمله ( حسن نجاریان ، محمد اوراز ، جلال چشمه قصابانی ، اقبال افلاکی ، داود خادم ، رضا زارعی و ... ) به شکلی انحصاری قبضه شده بود و غیر قابل نفوذ بودن این کلوب برای کوهنوردان دیگر در اردوهای انتخابی مسجل شد .

کاظم فریدیان که یکی از تلاشگران برودپیک سال 1384 بود در اردوهای لوتسه برای حضور در تیم ملی تلاش کرد و اما راه نفوذ را بر خود بسته دید . از این رو وی نیز همچو رامین شجاعی در مقابل دژی مستحکم تحت عنوان مافیای تیم ملی وقت که بنیانش را صادق آقاجانی گذاشته بود دید.

یکی از ریشه های گرایش به انجام صعود مستقل  را می توان در همین مافیا دید. از این رو نمی توان پذیرفت تفکر آن زمان شجاعی و فریدیان کاملا تفکری مستقل به این معنی که امروز از آن سخن می گویم بوده باشد بلکه شرایط اینگونه ایجاب کرد که راه را غیر از آنچه گذشته می پنداشتند ادامه دهند .

صعود برودپیک در آن سال شکست خورد اما ما در سال قبل از برنامه ی برودپیک تلاش زنده یاد داود خادم را بر روی قله ی کی تو شاهد بودیم که آن هم با توجه به بده بستان فدراسیون با زنده یاد خادم نمی توان پذیرفت که برنامه تحت حمایت فدراسیون نبوده باشد . از این رو تلاش دادود خادم بر روی کی تو را می توان مشابه حمایت فدراسیون از عظیم قیچی ساز پنداشت .

اما نمونه های دیگری نیز در آن زمان وجود داشت که تلاشهایی به شکلی تقریبا مستقل صورت گرفته بود از جمله می توان به صعود های 7000 متری های زنده یاد مهدی اعتمادی فر اشاره کرد .

مهدی اعتمادی فر حتی پیش تر برودپیک را صعود کرده بود و سال بعد از آن بر روی گاشربروم یک سربلند بیرون آمد و همزمان کاظم فریدیان نیز قله ی کی تو را صعود کرد .

پس می توان این تلاشهای انفرادی را که مهدی اعتمادی فر و امیر حسین جابر انصاری بر روی برودپیک و گاشربروم انجام داد را مستقل بدانیم هرچند با حمایت ضمنی فدراسیون کوهنوردی نیز همراه بود . تلاش  کاظم فریدیان به صورت انفرادی بر روی قله ی کی تو را می توان نمونه ای مستقل از کوهنوردی ( البته انفرادی ) پنداشت . چراکه کاظم فریدیان به شکلی بنیادی به مستقل بودن این تلاش رسیده بود و برایش تلاش کرد . لذا سال 2007 نخستین سالی بود که تفکری کاملا مستقل از کشور ایران راهی قلل 8000 متری می شد .

اما برنامه ی نانگاپاربات در سال (2008) یک برنامه ی تیمی سازمان یافته بود که با تفکری کاملا مستقل برنامه ریزی شده بود و در تلاش بود به این مهم دست یابد . برنامه ی نانگاپاربات از این حیث که کوهنوردی سازمان یافته ی مستقل را عینیت بخشید به عنوان نقطه ی عظف کوهنوردی مستقل می تواند نام برد.

این برنامه برای نخستین بار فدراسیون کوهنوردی را به عنوان یک رقیب با کوهنوردی غیر سازمانی معرفی نمود و تفاوت آن با صعود های انفرادی کاظم و مهدی و ... در تیمی بودن و یک جریان وسیع بود . و صد البته اساس این صعود با تفکری مستقل بنا گذاشته شده بود . در صورتی که صعود های برودپیک و راکاپوشی چنین وضعیتی نداشتند . نانگاپاربات بدون در نظر گرفتن فدراسیون برنامه ریزی شد و برای جذب حمایت فدراسیون چندان تلاشی صورت نگرفت ...

رامین شجاعی و کاظم فریدیان دو چهره ای بودند که توانستند با فعالیتهایشان کوهنوردی مستقل را ابداع نمایند . با این حال من هنوز هم بر این باور هستم که برنامه ی نانگاپاربات فصل نوینی از جریان مستقل کوهنوردی کشور را رقم زد . و تلاشهای برودپیک و کی تو و گاشربروم به عنوان جرقه های ابتدایی این جریان ماندگار شده اند .

از طرف دیگر تلاش و پیگیری رامین شجاعی برای صعود برودپیک از مسیری نو هرچند ناکام بود اما پله ی نخست این جریان بود .

بعدها رامین شجاعی با فکر پخته تر در تلاش برای سامان دهی تیمی برای برنامه ی ناتمامش بر آمد که از طریق باشگاه آرش برای هدفش تلاش کرد .

اما هدف از این تاریخچه ی مختصر بیان این نکته ی بسیار مهم بود که بنیان گذاران جریان مستقل کوهنوردی کشور که چهره هایی همچون رامین شجاعی و کاظم فریدیان بودند هر دو در پی قرار گیری در سیستم فدراسیون بوده اند اما مافیای حاکم در فدراسیون و دژ مستحکم و غیر قابل انعطاف آن مانع از جذب این دو نفر شد .

برودپیک در توان فدراسیون نبود و کاظم در حلقه ی مافیا قرار نگرفت و این سر آغازی بود برای تولد یک جریان که امروز فدراسیون در تلاشی گسترده است که راه را بر این جریان به هر شکل ممکن ببندد.

پس اگر بخواهیم دلیل شکل گیری این جریان را بجوییم قطعا فدراسیون کوهنوردی و عملکردش باعث به وجود آمدن چنینی جریان مستقلی شده است . از سوی دیگر تعلیق ، سرکوب ، سنگ اندازی و تلاش برای منصرف نمودن حامیان مالی ، جو سازی ، فشار روانی و فشار قضایی به کوهنوردان نمی تواند راه را بر این جریان ببندد آنهم به یک دلیل بسیار ساده :


کوهنوردی مستقل ایران امروزه تعداد فراوانی رامین شجاعی و کاظم فریدیان دارد

 اما فدراسیون کوهنوردی در حد همان کلوب مافیایی ( چه بسا کوچک تر و ضعیف تر از اویل دهه ی 80 ) مانده است.

  

آناپورنا پذیرفتنی است ؟!

بحث های این چند روز در خصوص صعود یا عدم صعود آناپورنا برای من از حیث جامعه شناختی بسیار جالب بود . و شاید برای بسیاری این سوال مطرح باشد که آیا واقعا آناپورنا از نظر کوهنوردان بزرگ دنیا که این مسیر ار طی نموده اند این صعود جایی برای پذیرش دارد یا خیر؟!

آناپورنا بهانه ای بود برای واکاوی واقعیت های فکر مدیران کوهنوردی کشور که در دو موقعیت تقریبا هم تراز چگونه مواضع متفاوتی می گیرند و این صرفا به دلیل جبهه بندی هایی است که بنیان گذارش فدراسیون کوهنوردی است .

در خصوص صعود آناپورنا کوهنوردانی همچو راینهلود مسنر با اذعان به اینکه محلی که آقای قیچی ساز در آن ایستاده قله ی کله قندی آناپورنا نیست اما آن را به عنوان صعود آناپورنا پذیرفتنی می داند .

همانطور که صعود قله هایی همچون نانگاپاربات دماوندی ها از نظر این کوهنوردان بدون شک و شبهه ای پذیرفتنی است گو اینکه عظیم صدها متر با قله فاصله دارد و نانگا دهها متر ! و یا قله هایی همچون برج سنگی قله ی مانسلو که آن ده متر را بسیاری به دلایل مختلف صعود نمی کنند . ( شرایط آب و هوایی و ... )

حال اگر نگاهی بیاندازیم به ساختار جامعه شناختی مخاطبان به نتایج جالب توجهی می رسیم . در سه سال گذشته و زمانی که از عظیم قیچی ساز به عنوان ابزاری استفاده کردند که صعود های مستقل کوهنوردان را زیر سوال ببرند این جامعه سکوت کرد و هیچ عکس العملی را از خود نشان نداد که چرا با سیاه بازی مسئلین فدراسیون و مقایسه ی مضحک دو عکس یکی با در ست گرفتن نبشی و دیگری با فاصله قصد دارند موجودیت ضعیف خود را در عرصه های بین المللی از این طریق برای کوهنوردان داخلی به نمایش بگذارند . نمایشی بسیار مضحک که فقط نشان از بیمار بودن ساختار فکری این عده بود که از قضا در راس مدیریتی بالاترین مرجع کوهنوردی کشور نیز بودند .

مادامی که کوهنوردان بزرگ دنیا این صعود را می پذیرند ما نیز کاسه ی داغ تر از آش نیستیم اما هدف از بیان این آناپورنا عنوان کردن این واقعیت بود که جامعه ی ما جامعه ای با فکر سالم نیست ! این جامعه در مواجهه با افرادی که تریبون خاصی ندارند به شیوه ای بی رحمانه بر آنان می تازند و در قبال هم کیشانشان آنچنان به دنبال روزنه ای می گردند که تحلیل آن کاری بسیار پیچیده و سخت می نماید .

ما آناپورنای ایرانی را همچون برخی بزرگان کوهنوردی جهان می پذیریم اما می دانیم که آناپورنا را از ما ایرانی ها پذیرفته اند  . همچنان که مانسلو و نانگاپاربات را می پذیرند .

آن زمان که از عظیم به عنوان نردبانی برای له کردن عده ای استفاده می شد هیچ کس مشکلی نداشت اما به محض اینکه ورق برگردد و این دو تغییر مقام دهند همه چیز بر آشفته می شود و به دنبال سوپاپ اطمینانی می گردند تا اندکی از زیر فشار افکار عمومی خلاص شوند .

هیچگاه ندیدم این جامعه بدون حب و بغض در خصوص وقایع کوهنوردی کشور بنویسد بلکه همواره منافع شخصی و صنفی اولویت داشته بر تمام امور ... فرافکنی ، انحراف از موضوع ، سعی در نادیده گرفته شدن بحث ، ناسزا و ... همه نشان از ضعف ساختاری جامعه شناختی ماست .

که اگر اینگونه نمی بود با آرامش خاطر همه بدون تاختن و ناسزا گویی که از ضعف منطق نشئت می گیرد به بررسی و واکاوی موضع می پرداختند و نتایج بررسیشان را در کمال خونسردی عنوان می نمودند اما می بینیم که چنین چیزی نمی تواند در این ساختار بگنجد . چراکه ما دارای ضعف های فراوانی هستیم و بزرگترین ضعف ما در عرصه ی بین المللی است .

اگر بخواهیم به فعالیتهای آقایان رئیس فدراسیون نگاهی بیاندازیم از زمان صادق آقاجانی که با دوز و کلک سعی در موفق جلوه دادن صعود هایشان داشتند تا به امروز چه تفاوتی در کوهنوردی کشور روی داده است؟

آیا قدمی به جلو برداشته شده است؟ همان برنامه ها با همان هیاهو و با همان ساختار فکری ...

هیچ حرفی برای گفتن در سطح بین المللی نداریم و تک صعود ها از مسیر نرمال را هم به مثابه ی افتخاری بزرگ برای جامعه می دانیم و همین باور به افتخار کاذب در افکار این مغزهای مدیریتی ، آنان را به سمت و سوی هر گونه ترور سوق می دهد ...

آنهم ترور صعود های نرمال و پیش پا افتاده از منظر بین المللی . می بینید؟ کار کوهنوردی کشور به کجا رسیده که دو کوهنوردی سطح پایین در جهان به جان هم می افتند تا شاید جامعه متوجه نشود که این برنامه ها هردو از منظر جهانی کم اهمیت است اما برای ما که در سطوح ابتدایی این مسیر هستیم چگونه دارای ارزش می شود ؟

هر گاه به ابزار قرار گرفتن عظیم قیچی ساز برای انجام این عمل در نانگا که تحت هر شرایط : برو و نبشی را حتما لمس کن ! فکر میکنم بیش از پیش به این یقین می رسم که همچو سخن یکی از دوستان مان ، براستی که مغزهای کوچکی فدراسیون را مدیریت می کنند !

 


پی نوشت : برای آقای عظیم قیچی ساز آرزوی موفقیت در مانسلو دارم و امیدوارم این مباحث باعث نشود ایشان به سمتی برود که دست به صعود به هر قیمتی بزند . و در کمال آرامش و خونسردی به کوهنوردی بپردازد تا حداقل در روی کاغذ نام ایران نیز در بین باشگاه 8000 متری ها قرار بگیرد شاید روزی از آن پس کوهنوردان مسیر نوینی در پیش بگیرند .

فدراسیون پاسخگو باشد ( ماکالو ، دم خروس یا قسم حضرت عباس ؟!)

اردیبهشت ماه سال جاری بنا به گفته ی فدراسیون کوهنوردی در تلاش کوهنوردان ایرانی بر روی قله ی ماکالو دو نفر از کوهنوردان کشورمان آقایان محمود هاشمی با 6 صعود بالای 8000 متری و حسین مقدم با چهار صعود موفق به صعود این قله شدند .

خبر خوشحال کننده ای بود اما در متن این خبر نکاتی درج شده بود که جای بسی تامل داشت ، نخست اینکه عنوان شده بود در شرایط بد جوی این دو کوهنورد موفق به صعود قله ی ماکالو شده اند که با ارائه ی گزارش تصویری ( گزارش منتشر شده ی فدراسیون ) این قله این ادعا در هیچ یک از عکسهای منتشر شده مشاهده نمی شود بلکه هوایی صاف و آرام را شاهد هستیم . ( متن خبر فدراسیون در این قسمت )

عنوان شده پس از دو ساعت از حرکت  تیم آغاز بارش متناوب برف را شاهد بوده اند .یعنی ساعت 4:30 آغاز بارشها بوده است .

در جایی که حتی عنوان می شود در ساعت 16:30 که محمود شعاعی به دلیل شرایط بد جوی باز می گردد نیم ساعت بعد ( ساعت 17:10 ) عکسی که از آن به عنوان قله نام می برند در هوای بسیار صاف و شرایط بسیار مساعد گرفته شده است .

فارغ از این دروغ پردازی که به ان تاکید هم شده است نکته ای که جای سوال دارد در عکسی که از آن به عنوان قله یاد شده است هنوز شیب باقی مانده است و عکسی مبنی بر قله ی ماکالو انتشار نیافته است اما با این اسناد ضعیف کماکان این صعود از نظر فدراسیون که سیاست یک باو چند هوا را پیشه کرده است پذیرفته شده است .

به هیچ عنوان قصد من از باز کردن این موضوع زیر سوال بردن صعود نیست بلکه هدف مقایسه ای ست کوتاه با آنچه فدراسیون در عملکردش مشاهده می شود .

چطور هیچ عکسی از صعود قله منتشر نشده است اما این صعود پذیرفته شده است؟ و چطور عکسی که هنوز شیب وجود دارد را به عنوان قله می پذیرند و از آن به عنوان فراز ماکالو نام می برند؟ چطور عنوان شده است شرایط نا مساعد جوی اما آسمان صاف است !!؟؟


حال مقایسه ای کوتاه داشته باشیم از انچه فدراسیون در این سالیان با کوهنوردان خارج از سیستم تبلیغاتی خود داشته است .

در سال 1389 کوه نوشت ( روابط عمومی فدراسیون )  در ادامه ی سیاست فدراسیون یعنی اصرار بر سناریوی عدم صعود تیم نانگاپاربات عکس و متنی را تحت عنوان آغاز ی بر یک پایان ! در وبلاگ منتشر کرد ( در این قسمت و این قسمت ) که با اقدام امروزشان در تناقضی آشکار است .

من قصد ندارم وارد بحث صعود یا عدم صعود نانگاپاربات شوم اما این چه قضاوتی است و چه متولی است که اینچنین برای یک عده شمشیر از رو می بندد و برای خودی ها بدون چون چرا تمام گفته هایشان را بدون لحظه ای تامل می پذیرد؟

آقایان فدراسیون لطفا عکس قله را منتشر کنید و اگر عکسی از قله وجود ندارد سعی نکنید عکسی که به عنوان فراز ماکالو گذاشته اید را جامعه ی کوهنوردی باور بکند شرایط نامساعد جوی را نیز می گذاریم به حساب دروغ پردازی های چندین و چند ساله یتان !

مخاطبان لطف کنند در صورتی که از این عکسها شرایط نا مساعد جوی استنباط نمودند حتما عنوان بکنند .


پی نوشت : چنانچه عکسی از قله ی ماکالو توسط این دو کوهنورد و یا فدراسیون کوهنوردی منتشر نشود صعود قله ی ماکالو در ابهام باقی خواهد ماند و جامعه ی کوهنوردی نمی تواند چشم بسته این صعود را صرفا با هیاهوی تبلیغاتی بپذیرد . جامعه ی کوهنوردی برای پذیرش این صعودها مدرک می خواهد آقایان !

 


پی نوشت دو : در گزارش منتشر شده ی دوم فدراسیون از صعود حسین مقدم و محمود هاشمی به قله ی ماکالو ( گزارش در این قسمت ) همچنان نشانی از حضور کوهنوردان ایرانی بر فراز ماکالو نیست ! 

عکس منتشر شده توسط فدراسیون مبنی بر گامهای آخر بر روی برج سنگی نشان از اصرار فدراسیون بر صعود ایرانی ها بر قله ی ماکالو دارد در صورتی که این نفرات ایرانی نیستند . لباس محمود هاشمی کاملا زرد رنگ است و با تطبیق عکسهای حسین مقدم مشخص می شود که این نفرات که در تلاش برای صعود قله هستند ایرانی نیستند و تیم چین و شرپاهایشان هستند که در عکسها 4 نفرشان قابل تشخیص است . عکس ایرانی ها بر روی قله وجود ندارد و یبا دست کم انتشار نیافته است . 

نفرات تیم چین در تلاش برای صعود قله

کاظم فریدیان : شعاعی سناریست پرونده ی نانگاپاربات است

فایل زیر بخشی از مصاحبه ی کاظم فریدیان با رضا نظام دوست در خصوص نانگاپاربات بود . نکته های قابل توجهی در این مصاحبه وجود دارد که بخش ابتدایی ان که اکنون منتشر شده است در خصوص کل روند این ماجراست و روند قانونی این ماجرا از طرع دعوی یک فقدان تا اتهام به قتل ...

این مصاحبه بسیار طولانی است و می بایست در چند بخش انتشار عمومی داده شود اما نکات ابتدایی این مصاحبه برای در جریان قرار گرفتن جامعه ی کوهنوردی با پرونده ی نانگاپاربات انتشار میدهم و در آینده ی نزدیک قسمت های بعدی این مصاحبه به استحضار جامعه ی کوهنوردی میرسد . بخش اول این مصاحبه بر عدم صدور کیفر خواست و قرار گرفتن این جریان در مرحله ی بازپرسی دلالت دارد و در نهایت وارد شدن کاظم به عمق ماجرا و مواضع فدراسیون که ادامه ی این بحث رو در بخش های بعدی می توانید پیگیری کنید .

رضا نظام دوست : کاظم من داشتم با احسان پرتوی نیا صحبت می کردم ازش تقاضای مصاحبه کردم در مورد پرونده ی دادگاه دارید در مورد نانگاپاربات ، بعد یه چیزی به من گفت که غافل گیر شدم . گفت که پرونده ی ما محکومیت به قتل یعنی درواقع دروغگویی به قتل عمد سامان نعمتی ! من استنباطم این بود که پرونده ی شما به عنوان یک حادثه ی ورزشی منجر به فوت یک کوهنورد مطرح بوده ! حالا این ادعا بر چه مبناست و این بالاترین اتهام قضایی است که میتوان به یک شخص زد ، استنادات حقوقی اش چیه؟

کاظم فریدیان : خوب پرونده ی ما در واقع در مرحله ی اول یک پرونده ی فقدان بود ، ما به عنوان مطلع احضار شدیم که دادگاه اولیه بررسی هاشو کرد و ما رو به عنوان همراه های کسی که دچار فقدان شده است دستور منع تعقیب داد .

رضا : این یک اصطلاح حقوقیه ؟ این فقدان که میگی؟

کاظم فریدیان : بله در واقع یک دایره ای داریم در آگاهی ، دایره فقدان و دایره ی ادم ربایی ! فرض بر این است اون افرادی که می دزدنشون ( ادم ربایی ) و یا گم میشند ( فقدان ) ما به این شکل  به عنوان مطلعین احضار شدیم و قاضی اصغر زاده بعد از بررسی که انجام داد دستور منع تعقیب صادر کرد. خوب بعد از اینکه ما قرار منع تعقیب گرفتیم خانواده ی نعمتی روی این قضیه رفتند وکیل گرفتند و اعتراض گذاشتن روی این قرار منع تعقیب ما !

این قرار منع تعقیب قاضی اصغر زاده گذاشته بود  یک جایی ش رو باز گذاشته بود و اون این بود بر اساس شواهد موجود و اگر دلایل جدیدی ارائه شد دوباره قابل بررسی باشد .

رضا : این چیز مرسومیه توی پرونده ها ؟

کاظم فریدیان : مرسوم نیست اما چون این پرونده پیچیده بود در واقع هیچکس تخصص این رو بتونه در اینجا نظر بده رو نداره و حتی خود ما هم نمی تونیم صراحتاً نظر بدیم . قاضی اصغرزاده هم به نظر من درست عمل کرد گفت اگر کسی تونست ادعای مدقنی ارائه بکنه ما دوباره بررسیش میکنیم . خوب قاضی نفعی نداشت که بخواد به نفع کسی نظر بده . ولی با توجه به آنچیزی که تا اون روز ارائه شده بود قرار منع تعقیب صادر شد .

خانواده ی نعمتی رفت با یه سری کمکهایی که از اطراف شد بهشون ! به هرحال می دونید چه کسایی کمکشون کردند ، یه کسایی که من بهشون میگم هوچی  ! که از فرصت استفاده بکنند و تا اونجا که بتونند ما رو به درد سر بندازند .

اینا اومدن یه کارای دیجیتالی روی صداها کردند و یه سری تصاویری توی عینکهای فیلم قله ظاهر کردند و اون اینکه سامان در روز قله در اونجایی که ما میگیم قله است با ما بوده ...

رضا: اینا از لحاظ حقوقی قابل استناده ؟

کاظم فریدیان : به هیچ وجهه از هیچ لحاظی قابل اثبات نیست چه رسد به استناد ! ببینید بعد از اینکه به حساب خودشون سامان جایی تصویرش هست و جایی صداش هست روی اون فیلمی که ما به عنوان قله ارائه کردیم و اونها ادعا میکنند که این فیلم فیلم قله نیست؟

رضا: اون فیلم رو کی در اختیار دادگاه گذاشته؟

کاظم فریدیان : ما خودمون در اختیار دادگاه گذاشتیم

رضا : خوب فیلمی که خودتون در اختیار دادگاه گذاشتید اگر قرار باشه که چیزی رو حذف کرده باشید خوب اون تیکه رو هم حذف میکنید !

کاظم فریدیان : اون فیلمی که در اختیار دادگاه گذاشتیم و همون هفته ی اول در اختیار خانواده ی نعمتی گذاشتیم ما در واقع در داخل جلسات بازپرسیمون کاملا شرح دادیم و کاملا همه قانع شدند و همه ی کسایی که اونجا حضور داشتند نسبت به اون چیزهایی که ما گفتیم قانع شدند و حتی من هارد اصلی که تمام  فیلم ها رو کپچر کرده بودیم  رو در اختیار دادگاه گذاشتم و فیلم بررسی شد مجددا و تصاویری که اونها ادعا میکردند که این تصاویر مربوط به سامان نعمتیه به وضوح نشون دادیم و ثابت کردیم این تصاویر سامان نعمتی نیست !

بر اساس این ادعا در این فیلمی که اونها ادعا میکنند که اونجا قله نیست و سامان حضور داره ادامه ی این سناریو اینجوری نوشته شد : سامان نعمتی در اونجا حضور داره و به خاطر غیرتی که داره حاضر نیست با شما همکاری بکنه و شما در همونجا تصمیم میگیرید این فبلم رو به عنوان فیلم قله معرفی بکنید و سامان با شما همکاری نمیکنه "

و حالا اینجا دچار یک تشککی هستند یه بار میگن سامان گفت من میرم قله رو صعود میکنم و شما رهاش میکنید و برگشتید و یه بار بدون اینکه صراحتا گفته بشه و مجموعه ی حرفهایی که گفته میشه سمان با شما همکاری نمی کرد شما بلایی سرش اوردید و طنابها رو جمع اوری کردید ...

رضا: اون چیزی که در دادگاه به عنوان  کیفر خواست یک اتهام جنایی ...

کاظم فریدیان : کیفر خواستی برای ما نوشته نشده ما هنوز توی مرحله ی بازپرسی هستیم و قاضی هایی که دارند کار ما رو بررسی میکنند قاضی های بازپرس هستند . ما هنوز به کیفر خواست نرسیدیم . هنوز نرسیدیم به این قضیه که پرونده ی ما پرونده هست یا نه !ما هنوز توی مرحله ای هستیم که قاضی برای ما قرار تعقیب صادر بکنه یا اینکه منع تعقیب صادر بشه ...

یه ادعایی است بر علیه ما و حرفهایی بر علیه ما زده شده ! ما به مرحله ی کیفر خواست نرسیده ایم !

قاضی که الان روی پرونده ی ما کار میکنه میگه من حاضر نیستم کاری که قاضی اصغر زاده انجام داده دوباره انجام بدم . دوباره استخون لای زخم بگذارم و که اینا برن دوباره ... ، مگه ما وقتمون رو از سر راه اوردیم ؟ آگاهی و افسرش و کشیکش رو بازپرسش بیان و هر روز یک ادعای جدید مطرح بکنند ! باید تکلیف این روشن بشه ...

الان ما فقط با یک ادعایی از طرف  خانواده ی نعمتی روبرو هستیم ! ادعای قتل ، بله خانواده ی نعمتی با حرفهایی که میزنه در واقع به نوعی تهمت قتل میزنه در واقع به ما تهمت قتل میزنه و میگه شما به خاطر همکاری نکردن سامان اون رو کشتید ...

حالا یه بار میگه کشتید به شکلی که تصور میکنید که ما با تبریخ میزنیم توی سرش ! یه بار میگه اومدید پایین و طنابها رو جمع کردید !

با افسر بازپرس که صحبت کردم گفتم طنابی در کار نبود ما همه مون با پای خودمون اومدیم بالا و با پای خودمون اومدیم پایین . از کمپ 4 به بالا که طناب ثابتی نبود که ما بخوایم طنابها رو جمع کنیم ، قاضی ها هم قانع شدند و چیزی که تا بحال قضیه رو کش داده فشار همه جانبه ی خانواده ی نعمتی مستقیم به افسر آگاهی میارند هم از طریق غیر مستقیم از طریق فدراسیون کوهنوردی ، از طریق نماینده ی مجلس و از طریق لابی های دیگه ای که دارند و تونستند ارتباطهایی بگیرند.

و اینکه به هر حال از جمله خود من به شخصه وقتی بای ک خانواده ی درد مند که بچه شو از دست داده و داره زجه مویه میکنه بلاخره می خوای براش یه کاری بکنی !

همه ی این افراد از فدراسیون کوهنوردی وقتی یک مادر داغدار رو جلو خودش میبینه هر کاری بتونه براش میکنه .

یه وقتی یک اغراض و امراضی یک جایی جریان داره که مشخصا من میگم در فدراسیون کوهنوردی یک غرض ورزی هایی بر علیه ما هست ! شخص آقای محمود شعاعی دنبال سوژه می گرده خودش یکی از سنایریست هاست و تقویت می کنه این تفکرات رو و ایده میده به این چیزها و گرنه اگر به عنوان یک مرجع کوهنوردی میومد اطلاعات فنی خود را در اختیار این خانواده میداد.

رضا: احسان می گفت در واقع اون در خواست دادگاه از فدراسیون برای  ارائه ی نظر کارشناسانه راجع به اینکه آیا شما قله رو صعود کردید یا نه ؟ برای این بوده که پرونده ی جنایی که مطرح شده نیاز به این بوده که شما دروغ می گید .

کاظم فریدیان : در واقع پایه سناریو اینه که ما دروغ بگیم. پایه سناریو اینه که ما در مورد صعود قله دروغ بگیم .

رضا :یعنی وقتی که ثابت بشه که شما صعود کردید بحث پرونده ی جنایی و اتهام به قتل برای شما منتفیه !

کاظم فریدیان : نمیشه گفت این حرف رو ...( ادامه دارد )

 دانلود فایل فلش