گزارش : قندیل بزرگ ...

سفر به قندیل افسانه ای همیشه برای مردمان سرزمینم زیباترین خاطرات است . در این مدت که به کردستان برگشته بودم نتوانستم از این برنامه ی زیبا بگذرم و به اتفاق دوستانمان عازم منطقه ی قندیل شدیم . این کوهستان بسیار وسیع و گسترده است که گشتره ی آن در بین کشورهای ایران و عراق و ترکیه است . سفر ما به قسمتی از این مجموعه بود که از آن به درته نام می برند .

« درته » بخشی از مسیر یکی از رودخانه های قندیل است که به زاب کوچک می ریزد که در امتداد این رودخانه که از بلندی های که و گز سرچشمه می گیرد آبشار های فراوانی را می توان دید که هر کدام به خودی خود می تواند بی نظیر در کشور تلقی شود . این آبشار ها هنوز برای طبیعت گردان کشور ناشناخته است و اندک افرادی توانسته اند و یا می توانند به زیبایی های این مجموعه سر بزنند .

مسیر این طبیعت گردی بی نظیر عبور از رودخانه است که در این فصل که هم از لحاظ حجم آب رودخانه و هم از لحاظ میوه های تابستانی همچو انگور وحشی و تمشک بهترین فصل محسوب می شود . برای پیمایش این مسیر چندین ساعته تا چشمه ی « ده روی سپی » بیش از 50 بار باید به آب زد و از عرض رودخانه عبور کرد .

لذت بخش ترین لحظات را می توان در این جا تجربه کرد . جنگل زیبا ، خروش رود ، خنکی آب ، آبشار های زیبا و چشم نواز و حماسه ای که در دل سنگ به سنگ قندیل به یادگار مانده است .

همه دست به دست هم داده اند تا بار دیگر خود را در قندیل افسانه ای احساس کنیم و هوای پاک و کوهستانی آنجا را با عمیق ترین نفسهایمان استشمام کنیم .

بارها در دلم می گفتم اینجا قندیل است ، چه زیباست قدم گذاشتن در این کوهستان چه زیباست ...







ادامه ی گزارش تصویری را در » این قسمت  ملاحظه فرمایید.


پی نوشت : برای سفر کردن به منطقه ی قندیل حتما می بایست راهنمای محلی همراه تیم باشد .


موسیقی : بوچی نه گریم

چگونه نگریم صد بار دلم را میشکنی ، چگونه«  می » نریزد پیمانه از صد سو ترک برداشته است ! هر جویباری که شور سرخ بود محل جوشش گریه ی من است خون نریخته !

هرچند فرود دستم اما به خدا عاشق رویت هستم ، بی جامگی است که یتیم را جذب آفتاب می کند ، بی فایده است منع من از گریه ، برای عاشق بیچاره این رسمی دیرینه است …

عاشقانه ای که شاعرش نالی بزرگ است و ترانه اش از استاد مظهر خالقی که با صدای بی نظیر خودش یکی از زیباترین ترانه ها را خلق کرده است . ترانه ای که در توصیف عشق بر آمده است .

 زولفت   بــه قــدتــدا  کـــــه پــــه ریشـــانــوو  بــلاوه

ئـــه مــرو  لــه  منــی  شیفـــته ئــالــــوز و بـــه داوه

 بوچی نه گریم ســـه د کـــه ره تـم دل ده شکـــینی

بـــوچ مـــه ی نه رژی شــوشــه له سه د لاوه شکاوه

 عومریکی  دریژم  بــه خـــه یـــالـــی  سه ری زولفت

سووتاوو   په ریشانموو سه و دایـــــه کــــی  خــــاوه

 هه ر  جـــوگــــه وو جـــوباری کـه واسوور و سویر بی

جیــی  جــوششی  گریانی منه ،خـــویــن نــه رژاوه!

 هـــه رچه نــده  کــه  رووتــم  بــه خـودا مایلی  رووتم

بــی به رگی یـــه عیلله ت که هه تیو مه یلی هه تاوه

مانی نیه تی  قووه تی  ته ســــویـری  بـــروی  تـــو

ئه م قه وسه به ده ستی موته نه ففیس نه شکاوه

 بی فـــاییده یه  مـه نعی من ئیستا که  لـــه گـــریــان

بــــــو  عــاشقــی  بیــچاره  زوو  ئـــه م ئــــاوه  رژاوه

"نالی" وه کوو زولفت  که موتیــــعی بـــه ری  پیـــته

تیکی  مه شکینه و  به جــه فـــا  مــه یخـــه ره لاوه


  


برای فدراسیون چه نسخه ای تجویز می کنید؟


با خوندن  پست امیر حسین ناظمی در ندای کوهستان یک سوال از ذهنم گذشت که واقعا رسالت فدراسیون در قبال کوهنوردان کشور چیست؟

اصلا قصد ندارم وارد بحث حب و بغض فدراسیون به نسبت خودی و غیر خودی شوم . اما سوالی که هست آیا فازغ از جناحبندی های جاری ، یک فدراسیون عاری از این جناحبندی ها اگر وجود داشته باشد رسالتش در قبال این جامعه ی مشتاق چیست؟

گو اینکه فضا برای جولان و تردد زیاد کوهنوردان به لحاظ بنیادی فراهم نیست و امکان دارد فاجعه بار باشد . اما در یکی دو ماه پیش و پس از فصل صعود بهار با یکی از هیمالیانوردان کشور که همگان وی را بسیار نزدیک به فدراسیون می شناسند گفتگویی نسبتا طولانی داشتم .

وی در خلال گفتگو به این موضوع اشاره داشت که فدراسیون برای آنان نیز اینچنین ایده آل نیست و حمایتهای فدراسیون در آن حدی نیست که عموم کوهنوردان فکر میکنند .

ایشون در ادامه عنوان می کرد که فدراسیون به آنها دقیقا گفته است که در صورتی که از حمایت مالی ادارات و شرکتها به طور 100 درصد مطمئن هستند حاضرند نامه نگاری نمایند . و یا اینکه این مشکلات برای دریافت ارز دولتی برای انان نیز وجود دارد .

این سخنان گفته های ایشان است که بنده آن را رد و قبول نمی کنم و صرفا ان را بازگو کرده ام اما براستی اگر فدراسیون این اندک کار را حتی برای نورچشمی هایش انجام ندهد ! و خروجی مربیانش اینچنین تاسف بار باشد وجودش چه اهمتی دارد؟

براستی رسالت این ارگان درقبال جامعه ی مشتاق چیست؟ آیا بایستی برای همه کس می بایست این نامه نگاری را انجام دهد ؟ ملاک و معیار این گزینش ها چیست؟ و آیا بایستی این گزینش ها وجود داشته باشد؟

فرض کنیم فدراسیون کاملا از این مسائل جبهه بندی فارغ باشد برای فدراسیون واقعا باید چه روشی تجویز نمود ؟


پی نوشت : به هیچ عنوان این پست نقد فدراسیون کوهنوردی نیست . صرفا یک پرسش است که آیا جامعه ی کوهنوردی چه راه کاری برای آینده ی فدراسیون و یا فدراسیون ایده آل در نظر دارد؟ آیا صرفا همه معترض هستند یا راه کاری هم پیشنهاد میکنند ؟

آناپورنا پذیرفتنی است ؟!

بحث های این چند روز در خصوص صعود یا عدم صعود آناپورنا برای من از حیث جامعه شناختی بسیار جالب بود . و شاید برای بسیاری این سوال مطرح باشد که آیا واقعا آناپورنا از نظر کوهنوردان بزرگ دنیا که این مسیر ار طی نموده اند این صعود جایی برای پذیرش دارد یا خیر؟!

آناپورنا بهانه ای بود برای واکاوی واقعیت های فکر مدیران کوهنوردی کشور که در دو موقعیت تقریبا هم تراز چگونه مواضع متفاوتی می گیرند و این صرفا به دلیل جبهه بندی هایی است که بنیان گذارش فدراسیون کوهنوردی است .

در خصوص صعود آناپورنا کوهنوردانی همچو راینهلود مسنر با اذعان به اینکه محلی که آقای قیچی ساز در آن ایستاده قله ی کله قندی آناپورنا نیست اما آن را به عنوان صعود آناپورنا پذیرفتنی می داند .

همانطور که صعود قله هایی همچون نانگاپاربات دماوندی ها از نظر این کوهنوردان بدون شک و شبهه ای پذیرفتنی است گو اینکه عظیم صدها متر با قله فاصله دارد و نانگا دهها متر ! و یا قله هایی همچون برج سنگی قله ی مانسلو که آن ده متر را بسیاری به دلایل مختلف صعود نمی کنند . ( شرایط آب و هوایی و ... )

حال اگر نگاهی بیاندازیم به ساختار جامعه شناختی مخاطبان به نتایج جالب توجهی می رسیم . در سه سال گذشته و زمانی که از عظیم قیچی ساز به عنوان ابزاری استفاده کردند که صعود های مستقل کوهنوردان را زیر سوال ببرند این جامعه سکوت کرد و هیچ عکس العملی را از خود نشان نداد که چرا با سیاه بازی مسئلین فدراسیون و مقایسه ی مضحک دو عکس یکی با در ست گرفتن نبشی و دیگری با فاصله قصد دارند موجودیت ضعیف خود را در عرصه های بین المللی از این طریق برای کوهنوردان داخلی به نمایش بگذارند . نمایشی بسیار مضحک که فقط نشان از بیمار بودن ساختار فکری این عده بود که از قضا در راس مدیریتی بالاترین مرجع کوهنوردی کشور نیز بودند .

مادامی که کوهنوردان بزرگ دنیا این صعود را می پذیرند ما نیز کاسه ی داغ تر از آش نیستیم اما هدف از بیان این آناپورنا عنوان کردن این واقعیت بود که جامعه ی ما جامعه ای با فکر سالم نیست ! این جامعه در مواجهه با افرادی که تریبون خاصی ندارند به شیوه ای بی رحمانه بر آنان می تازند و در قبال هم کیشانشان آنچنان به دنبال روزنه ای می گردند که تحلیل آن کاری بسیار پیچیده و سخت می نماید .

ما آناپورنای ایرانی را همچون برخی بزرگان کوهنوردی جهان می پذیریم اما می دانیم که آناپورنا را از ما ایرانی ها پذیرفته اند  . همچنان که مانسلو و نانگاپاربات را می پذیرند .

آن زمان که از عظیم به عنوان نردبانی برای له کردن عده ای استفاده می شد هیچ کس مشکلی نداشت اما به محض اینکه ورق برگردد و این دو تغییر مقام دهند همه چیز بر آشفته می شود و به دنبال سوپاپ اطمینانی می گردند تا اندکی از زیر فشار افکار عمومی خلاص شوند .

هیچگاه ندیدم این جامعه بدون حب و بغض در خصوص وقایع کوهنوردی کشور بنویسد بلکه همواره منافع شخصی و صنفی اولویت داشته بر تمام امور ... فرافکنی ، انحراف از موضوع ، سعی در نادیده گرفته شدن بحث ، ناسزا و ... همه نشان از ضعف ساختاری جامعه شناختی ماست .

که اگر اینگونه نمی بود با آرامش خاطر همه بدون تاختن و ناسزا گویی که از ضعف منطق نشئت می گیرد به بررسی و واکاوی موضع می پرداختند و نتایج بررسیشان را در کمال خونسردی عنوان می نمودند اما می بینیم که چنین چیزی نمی تواند در این ساختار بگنجد . چراکه ما دارای ضعف های فراوانی هستیم و بزرگترین ضعف ما در عرصه ی بین المللی است .

اگر بخواهیم به فعالیتهای آقایان رئیس فدراسیون نگاهی بیاندازیم از زمان صادق آقاجانی که با دوز و کلک سعی در موفق جلوه دادن صعود هایشان داشتند تا به امروز چه تفاوتی در کوهنوردی کشور روی داده است؟

آیا قدمی به جلو برداشته شده است؟ همان برنامه ها با همان هیاهو و با همان ساختار فکری ...

هیچ حرفی برای گفتن در سطح بین المللی نداریم و تک صعود ها از مسیر نرمال را هم به مثابه ی افتخاری بزرگ برای جامعه می دانیم و همین باور به افتخار کاذب در افکار این مغزهای مدیریتی ، آنان را به سمت و سوی هر گونه ترور سوق می دهد ...

آنهم ترور صعود های نرمال و پیش پا افتاده از منظر بین المللی . می بینید؟ کار کوهنوردی کشور به کجا رسیده که دو کوهنوردی سطح پایین در جهان به جان هم می افتند تا شاید جامعه متوجه نشود که این برنامه ها هردو از منظر جهانی کم اهمیت است اما برای ما که در سطوح ابتدایی این مسیر هستیم چگونه دارای ارزش می شود ؟

هر گاه به ابزار قرار گرفتن عظیم قیچی ساز برای انجام این عمل در نانگا که تحت هر شرایط : برو و نبشی را حتما لمس کن ! فکر میکنم بیش از پیش به این یقین می رسم که همچو سخن یکی از دوستان مان ، براستی که مغزهای کوچکی فدراسیون را مدیریت می کنند !

 


پی نوشت : برای آقای عظیم قیچی ساز آرزوی موفقیت در مانسلو دارم و امیدوارم این مباحث باعث نشود ایشان به سمتی برود که دست به صعود به هر قیمتی بزند . و در کمال آرامش و خونسردی به کوهنوردی بپردازد تا حداقل در روی کاغذ نام ایران نیز در بین باشگاه 8000 متری ها قرار بگیرد شاید روزی از آن پس کوهنوردان مسیر نوینی در پیش بگیرند .

عکسهای لافایله ورقی دیگر از آناپورنای دست نیافتنی ...

در پی کامنت برخی از دوستان از جمله دوست عزیزم جناب آقای نصیری لازم دیدم توضیحاتی مختصر در خصوص عکسهای سال 2002 این کوهنورد اهل جمهوری چک بدهم .

کامنت آقای نصیری : عکسی که از صعود لافایل منتشر کرده ای و از آن بدینگونه در جهت انکار صعود عظیم استفاده برده ای ... همه داستان نیست! کله قندی که تو آن را نماد صعود می دانی حقیقت ندارد و فقط حاصل زاویه دید از پایین دوربین است!

ادامه ی داستان در سایت اورست نیوز روایت شده است . عکاس بالاتر آمده و ادامه خط الراس و شکل نهایی آن مشخص شده است . دیگر خبری از کله قند نیست و خط الراس بعد از آخرین گام های لافایل همچنان ادامه دارد!

فکر می کنم اطلاع رسانی صادقانه حکم می کند که این عکس را هم که ادامه و تکمیل کننده ی عکس تو از لافایل است در همین پست منتشر کنی .

عکس نخست با برف سفت و متراکم قله که به هیچ عنوان نمی توان در آن فرو رفت 

عکس دوم با فرورفتگی شدید که نشان از موقعیت و برف متفاوت آن نقطه است

http://www.k2news.com/a02/a02jcldis18.htm


از این دوستان نکته سنج واقعا تعجب کردم چطور متوجه ی برف سفت و غیر قابل نفوذ قله که در اثر سرما و باد متراکم شده اند نشده اند .

عکس دوم که این دوستان مدعی شده اند همان عکس قله است و فقط زاویه ی دوربین تغییر کرده است را فقط با بی دقتی می توان پذیرفت .

عکس دوم تا مچ پای « جان » در برف نرم فرو رفته است . اما در عکس قله به دلیل اختلاف موقعیت و شرایط برف بسیار متراکم است و هیچ فرو رفتگی در برف دیده نمی شود . آیا واقعا اصرار بر ربط دادن عکسهای بی ربط به هم برای این عدم صعود آشکار تا کی ادامه خواهد داشت ؟

از مخاطبین و جامعه ی کوهنوردی می خواهم چنانچه گزارش و عکسی مبنی بر عدم وجود کله قندی در آناپورنا دارند لطفا ارائه نمایند و آیا می پذیرند که این دو عکس مربوط به یک موقعیت است؟ لطفا به نرمی برف و فرو رفتگی آن توجه داشته باشید . 


پی نوشت : همه ی صعود ها تصویر کله قندی به عنوان سند و مدرک ارائه شده است همانطور که جان کریستوف لافایل ان را ارائه کرده است .


عکس روز

صعود جان کریستوفه لافایله در سال 2002 به قله ی آناپورنا


پی نوشت : تمامی کوهنوردان دنیا عکس کله قندی قله را به عنوان نماد صعود به آناپورنا ارائه می کنند . چنانچه عکسی فاقد این نماد باشد یقینا قله آناپورنا نیست .

بدون شک این عکس با عکسهای کوهنوردان دنیا هیچ شباهتی ندارد ...

مهاجرت بزرگ «2»

بخش نخست مهاجرت بزرگ

مهاجرت بزرگ «بخش دوم»

       4 - دو مسافر در یک کوپه ی قطار . هیچ نمی دانیم اهل کجا هستند و کجا می روند . همین قدر می بینیم که در این کوپه به راحتی ِ خانه ی خودشان جا خوش کرده اند . میز ، رخت آویز و قفسه ی بار را هم مال خودشان کرده اند . روی نیمکت های خالی روزنامه ، پالتو و کیف دستی ولو است . در باز می شود و دو مسافر جدید داخل می شوند . استقبالی از این دو صورت نمی گیرد . حتی در جمع تر نشستن ، جابازکردن و تقسیم قفسه ی بار آشکارا اکراه نشان می دهند .

آن دو مسافر اول ، حتی اگر همدیگر را نشناسند ، همبستگی عجیبی از خود نشان می دهند و در مقابل تازه وارد ها جبهه ای متحد می سازند. این کوپه قلمرو آنها بوده است و حالا باید از ان سهمی برای غیر قائل شوند . پس تازه واردان را به چشم متجاوز نگاه می کنند. تصور دو نفر اول از خودشان تصور انسانی بومی است که کل مکان را ملک طلق خویش می داند. چنین درکی هیچ پایه ی عقلانی ای ندارد ، اما تا بخواهی ریشه اش عمیق است.

با این حال کار به کشمکش آشکار نمی کشد و دلیل آن هم قواعدی است که مستقل از ارده ی آنان بر آنان حاکمیت دارد . عریزه ی قلمرو خواهی شان را از یک طرف ، مقررات راه آهن و از طرف دیگر هنجار های نانوشته مانند ادب مهار می کند . به همین خاطر به نگاهی مختصر و عذر خواهی ای زورکی و زیرلبی بسنده می کنند . به حضور تازه واردان گردن می نهند و به ان ها خو می گیرند . با این حال ، انگ و بدنامی ، هرچند اندک ، برای آن دو باقی می ماند .

در این مثال ساده قرائن و نشانه های ناموجه و نامعقول هست : کوپه ی قطار اقامتگاهی موقتی است ، مکانی صرفاً در خدمت جابه جایی ، جایی کاروانسرا وار . مسافر خود نافی مفهوم یکجانشینی است ؛ کسی قلمرو واقعی را با قلمرو مجازی عوض کرده و با این حال در دفاع از حریم موقتی خود هم خالی از خشمی فروخورده نیست .

       5 - هر کوچ و هجرتی به زد و خورد می انجامد و در این میان فرق نمی کند آدمها به چه دلیل و با چه هدفی دست به کوچ می زنند و آیا در این کار مختارند یا مجبور . خودخواهی ِ گروهی و نفرت از بیگانه خصایل ثابت انسان شناختی ای هستند که دست عقل و استدلال به عمق ریشه ی آن ها نمی رسد. جهان گیری این خصایل به معنای سبقت و قدمت آنها بر تمامی شکل های شناخته شده ی مناسبات اجتماعی است .

جوامع کهن برای تنگ کردن میدان  عمل ِ این خو ، پرهیز از خون ریزی های دائم و امکان پذیر ساختن حداقلی از امد و شد و داد و ستد میان طوایف و قبایل و اقوام مختلف ، برخی محارم و آیین های مهمان نوازی را وضع کرده اند . طبیعی است که در این تمهیدات بیگانگی را از بیگانه نمی گیرد ، بلکه بر عکس بر ان تاکید می کند . مهمان عزیز و محترم است ، اما نمی تواند کنگر بخورد و لنگر بیندازد .

        6- حال دو مسافر دیگر در ِ کوپه را باز می کنند . از این لحظه آن دو نفری که پیش تر آمده بودند تغییر مقام می دهند . دمی پیش آنها متجاوز بودند و غریبه ، ولی حال به یکباره بومی ، خودی و عضو طایفه ی یکجانشین می شوند و صاحبان کوپه اند و همه ی آن امتیازهایی را از آن خود می دانند که نو آمدگان بر خورداری از آن ها را حق مسلم خود می پندارند . این دفاع از قلمرو « موروثی » اندکی پیش به تصاحب در آمده امری نامعقول می نماید. نکته ی قابل توجه نبود هرگونه همدلی با نو آمدگان است که باید با همان مخالفتهایی بجنگند که پیشینیانشان جنگیده بودند و همان مراسم تشرف را بگذرانند که پیشینیانشان گذرانده بودند ؛ شگفت است فراموشکاری ای چنین سریع که آدمی در پس اصل خویش پنهان و انکار می کند .

مبادا کسی بشنود : آناپورنا صعود نشده است !

بحث آناپورنا موضوعی بود که دارای حساسیت فراوانی است چراکه اگر این قله صعود می شد ماجرای صعود 14 قله نیز تحت تاثیر قرار می گرفت اما در این سالیان اخیر افرادی که از آنها به عنوان نسل اولی نام می برند بدعت زشتی را بنا نهادند که این بدعت زشت تا به امروز در هیمالیانوردی کشور خود نمایی میکند .

و اما هرچند گمان نمی کردم نیازی به توضیح در خصوص اناپورنا باشد ولی لازم دیدم توضیحات بیشتری در خصوص این صعود بدهم تا شاید اگر افرادی هنوز در شک و شبهه ی این صعود هستند اطمینان داشته باشند که تصاویر منتشر شده مبنی بر صعود آناپورنا به هیچ عنوان مربوط به قله ی آناپورنا نیست !

کوهنوردان کشور های مختلف در تمامی تصاویر مربوط به صعود قله ی اناپورنا در یک نقطه ی کاملا مشخص اقدام به تصویر برداری نموده اند .

جالب اینجاست این قسمت کله قندی شکل در طی سالیان مختلف بدون تغییر شکل به همان صورت باقی مانده است . که با بررسی تصاویر بسیار قدیمی از سال 1970 نیز همین موضوع را تصدیق می کند . تمامی فیلم های موجود در اینترنت قسمت کله قندی زیر را به عنوان قله ی آناپورنا نشان می دهند . به برسی چند فیلم و کتاب جهت تائید این سخنان در ادامه  می پردازیم !

تصویر پایین مربوط به تیمی متشکل از کوهنوردان روسی است که به قله ی آناپورنا صعود نموده اند


در مسیر صعود به قله


قله ی آناپورنا

لینک فیلم :www.youtube.com/watch?v=GVSKHFrzfqQ

اما فیلم های مربوط به خانم اون سان کره ای که همزمان با حضور کوهنورد جوان کشورمان 0 احسان پرتوی نیا ) در منطقه حضور داشت نیز کله قندی را به عنوان قله معرفی می نماید .


بر فراز کله قندی


تصویری از لحظه ی فرود خانم اون سان و نمای کله قندی قله با همان شکل قله ی کوهنوردان روسی

لینک فیلم : http://www.youtube.com/watch?v=4MUtdo723zY

اما در ادامه کتاب رخ جنوبی آناپورنا که مربوط به صعود Chris Bonington در سال 1971 است نیز عکس مربطو به قله ی ایشان نیز حاکی از کله قندی قله است و ایستادن بر فراز آن ...

لینک سایت معرفی کتاب و تصاویر آناپورنا


حال نگاهی دوباره بیاندازیم به تصاویر منتسب به قله ی آناپورنا توسط آقای قیچی ساز !


پی نوشت: دنیای امروز دنیای رسانه های دیجیتال است . دنیای پدیده ای به نام اینترنت و دیگر نیازی نیست قدم در قله ی آناپورنا گذاشت بلکه با چند جستجوی ساده می توان حقیقت را به سادگی یافت . 

این پدیده ها راه را بر دروغ و اغراق بسته است . حال با این وجود امیدوارم راه بر این بدعت زشت بسته شود .

هرچند برخی مخاطبان در تلاش بودند با ناسزا گویی ، فحاشی و یافتن کلمه ای ، جمله ای ، عبارتی بحث و موضوع را از مسیر اصلی به سمت و سوی دیگر هدایت نمایند اما شاید تلخ باشد ولی بلاخره جامعه می شنوند که اناپورنا صعود نشده است چه امروز ! و چه در صعود کوهنورد دیگر کشورمان به آناپورنا ...

صداقت و شفافیت را نمی توان به طور مطلق برای هر شخصی در نظر گرفت. به شخصه با این تفکر دگماتیستی مطلق نگری به شدت مخالفم  .


سندی مبنی بر صعود آناپورنا ارائه نشده است !

آناپورنا یکی از سرسخترین قله ی های کشور نپال است که بسیاری از کوهنوردان کشور قصد صعود این قله را داشته و دارند . از آن جمله می توان به زنده یاد مهدی اعتمادی فر که قبل از برنامه در دائولاگیری با آرزوی صعود آناپورنا جانش را از دست داد . سپس کوهنورد جوان کرجی احسان پرتوی نیا در تلاش برای دست یابی به قله ی این کوهستان در حادثه ی بهمن ناکام ماند ...

سال جاری کوهنوردان خوب کشورمان آقای عظیم قیچی ساز و خانم فرخنده صادق بر روی این قله تلاش کردند که همان روزهایی که ایرانیان در تلاش برای دست یابی به ارتفاعات بالاتر بودند 12 نفر از کوهنوردان دنیا موفق به صعود آناپورنا شدند . اما در ادامه خانم صادق از صعود منصرف شدند و چند کوهنورد دیگر همچنان به تلاش ادامه دادند . و در ادامه چند تن دیگر نیز از ادامه ی تلاش به دلیل بارش برف و احتمال وقوع بهمن منصرف شدند اما در خبر ها آمد که عظیم همچنان قصد دارد به تلاش ادامه دهد تا اینکه عنوان شد عظیم دو ساعت قبل از تمامی کوهنوردان به اتفاق شرپایش موفق شده است قله را صعود نماید ...

روایتی مختصر بود از آنچه از آناپورنا مخابره شد اما بعدها تصاویر منتشر شده به نام قله ی 8091 متری آناپورنا کمی ایجاد شبهه نمود و من را بر آن داشت بیشتر به این عکسها دقت کنم . که در ادامه به آن می پردازم .

در عکسهای منتشر شده دو عکس نظرم را به خود جلب کرد نخست عکسی که عظیم از شرپایش گرفته که در این عکس به خوبی مشخص است که شرپای عظیم در گودی مانندی قرار گرفته که فاصله از قله به وضوح مشخص است . در پشت سر این شرپا و سمت راست و چپ تصویر صخره هایی مشخص است که می توان از آن به عنوان شاخص یاد کرد .

اما در عکس دوم که به عنوان عکس قله نام برده شده به خوبی  نشان می دهد که زاویه دوربین عکاس ( شرپا ) در پایین تر از وی قرار گرفته و شرپا قصد داشته به شکلی عکاسی نماید که آن نقطه بالاترین نقطه ی ممکن دیده شود . یعنی دقیقا لبه ی نقاب ...

اما نکته ای که موقعیت عظیم را مشخص می کند وجود صخرها یی است که شرپا به آن بی توجه بوده است . این صخره موقعیتش از قله ی اصلی کاملا در عکس قبلی مشخص بود و در عکس دومی به توجه به آن مشخص می گردد که عظیم هنوز به نزدیکی صخره هم نرسیده و دقیقا در قسمت زین اسبی و گودال مانند قرار دارد که مشخصا قله نیست و فقط خط الراس آناپورنا صعود شده است نه قله ی اصلی ! در ارتفاع 8091 ( main summit ) . با توجه به عکسها مشخص است که عظیم قیچی ساز حدودا در موقعیت شرپا عکس قله را گرفته است .

 


پی نوشت : اما این احتمال وجود دارد که عکسهای دیگر در اختیار وی باشد که نشان دهد ایشان این مسیر را تکمیل نموده باشد اما با این گزارش و این عکسها که به عنوان قله معرفی شده است نمی توان پذیرفت که قله ی آناپورنا صعود شده است و می بایست در انتظار بود تا کوهنوردان دیگر کشورمان این صعود را به انجام برسانند

پی نوشت دو: بی شک آقای قیچی ساز می توانند نظر و توضیحات خود را در این وبلاگ ارائه نمایند و در صورتی که عکس قله در اختیارشان باشد بی صبرانه و با کمال میل آن را منتشر می سازم . 

هیمالیانوردی سرمست از تحریم های اقتصادی

سال جاری با توجه به روند رو به رشد اشتیاق به صعود های بلند چندان هیمالیا روی خوش به علاقه مندانش نشان نداد .   فقط تک چهره هایی که از اسپانسر مالی خوبی برخوردار بودند موفق شدند به اجرای برنامه بپردازند . که از آن جمله می توان به عظیم ، مهدی ، برادران بهادرانی و راهیان مانسلو و اورست ... اشاره کرد .و کم فروغی این برنامه ها در فصل تابستان و قلل پاکستان خود نمایی کرد .

بسیاری از هیمالیانوردان حتی تا مرحله ی بستن قرار داد هم پیش رفتند اما نوسان قیمت دلار و افزایش مبلغ درخواستی شرکت ها در این تلاطم نابسامان اختلاف قیمت را در یک ماه در مواردی به بیش از 7 میلیون تومان رساند . که تنها وجود یک اسپانسر خوب و کاهش خدمات برای اجرای برنامه می توانست راه را بر صعود هموار نماید .

افرادی همچو عظیم قیچی ساز و مهدی عمیدی و … از چهره هایی هستند که غالبا در محافل خصوصی و عمومی در این سال بی رمق مورد بحث هستند و مهمترین موضوع مورد برسی شان ابهام در برخی صعود ها و اسپانسر هایشان است .

« در این اوضاع جذب اسپانسر یک هنر است !»  که شاید در این راه این چهره ها موفق شده اند راهی مناسب و معقول در پیش بگیرند .

هنر جذب اسپانسر و حمایت مالی از ورزشهای پرهزینه یک دغدغه ی اصلی برای هیمالیانوردی است چه بسا اگر شرایط برای جذب هموار باشد شاید همیالیانوردی کشور گامی فراتر از صعود قله ی ها از مسیر های نرمال نهد و به فعالیتهای نوین و ابتکار در هیمالیا دست بزند و چه بسا در این راه تلفات کوهنوردی نیز با توجه به آموزشهای ضعیف دوچندان شود .

حادثه ی تلخ مانسلو که سال جاری اتفاق افتاد و حماسه سرایی های عجیب و غریب پس از آن و ویرایش های مکرر خبر این حادثه و تماسهای تلفنی بعد از واقعه همه نشان از نگرانی از وقوع حادثه در هیمالیا است که مستقیما با ضعف آموزش ارتباط دارد . از سوی دیگر قرار گیری یک کوهنورد در باندی به نام باند مستقل و یا باند فدراسیون در این آمار و حوادث دارای حساسیت فراوانی است . که این حساسیت مانع از شفافیت و اعلام جزئیات در حوادث می شود .

اما مسئله  ای که می خواهم به آن بپردازم شرایط حاکم در جامعه ی کوهنوردی است که از یک سو در جبهه گیری های موجود و منافع گاه و بی گاه قرار گرفتن برخی چهره ها مانع از صحیح دیدن و صحیح تحلیل کردن واقعه می شود . باری – جامعه ی کوهنوردی به اعتقاد من برای حوادث هیمالیا نوردی کشور آمادگی لازم را ندارد چراکه تحلیل واقع بینانه ای از ضعف آموزش ندارد و این ضعف آموزش در سطوح مختلف مربی گری قابل لمس است . مربیانی در کشور اقدام به برگزاری دوره های یخ و برف می نمایند که در ارائه ی طرح درسشهایشان اکتفا نموده اند به چند خط نوشته و بار سنگین عدم تجربه در این وادی و عاجزند از ارائه ی پاسخی ساده به برخی سوالات کاملا ساده و پیش پا افتاده !

اگر بخواهیم حوادث سالیان اخیر هیمالیا نوردی کشور را از نظر بگذرانیم می توان به اشتباهات بسیار ساده پی برد که دلیل از عدم باور به آن آموزشهاست .

محمد اوراز ، اعتمادی فر ، ناصری ، اسفندیاری ، بهالو ، میرشکاری و … همه در اثر ساده ترین اشتباهات جانشان را در این راه از دست دادند ! و این یک فاجعه است که ما برایش خود را آماده نکرده ایم …

حال به نظر می رسد سیاست فدراسیون کوهنوردی به جای آماده سازی افکار عمومی و بیان واقعیت از هیمالیانوردی کشور در تلاش است با سانسور واقعیات و شانتاژ خبری در اعلام حوادث همه چیز را عادی نشان دهد و بروز این حوادث را اتفاقی ! این سایست نشان می دهد متولی کوهنوردی کشور در تلاش نیست این بیماری مضمن را علاج نماید بلکه با ارائه ی قوانین دست و پاگیر همانند مجوز شورای برون مرزی قصد دارد دسترسی به هیمالیا را محدود نماید تا این ضعف به چشم نیاید . در صورتی که واقعیت هیمالیانوردی کشور فاجعه بار است و چه خوش شانسی هایی که برای بسیاری از این چهره های روز که گاه گداری به 8000 متری ها می روند مانع از حادثه ی منجر به مرگ شود .

به گمانم زمان برای اعلام واقعیت و ضعف های بزرگ فکری هیمالیانوردان در بعد آموزشی فرارسیده و جامعه ی کوهنوردی باید بپذیرد هنوز هیمالیانوردی کشور به بلوغ نرسیده و امکان هر نوع اشتباه ساده برایش موجود است . و بهتر است واقعیت های هیمالیانودری و جزئیات حوادث به طور کامل فارغ از جناح بندی ها ارائه شود تا این واقعیت تلخ را همگان بپذیرند و راه بر عدم توجه به مسائل فنی بسته شود ! اما به نظر می رسد اکنون تحریم های اقتصادی به کمک فدراسیون آمده است و یک تنه راه هیمالیانوردی را بسته است تا هویدا شدن این ضعف ها به درازا بکشد و چه بسا اگر ارزش پولی این کشور افزایش یابد چه فاجعه هایی در انتظار ورزشکارانمان است .

به شخصا از این ارزش پولی و اوضاع نابسامان اقتصادی ممنونم …

مهاجرت بزرگ « 1 »

پیشتر در این وبلاگ در خصوص مجموعه مقالات هانس ماگنوس انسس برگر مطلبی تحت عنوان در ستایش بی سوادی ارائه شد . قصد دارم در ادامه ی این روند هر از گگاهی بخشی از مقالات کوتاه و بلند وی را به صورتی سریالی در یک صفحه ی جدا گانه ارائه نمایم .

مهاجرت بزرگ

1-     یک نقشه ی جهان . انبوهی از پیکانهای آبی و قرمز که مثل گردباد در هم می تنند و رو به جهت های مختلف دوباره از هم باز می شوند. این نقشه ی هواشناسی پوشیده از منحنی هایی است که سایه روشن رنگ هایش مناطق گوناگون فشار هوا را مشخص می کند : توده های کم فشار و پر فشار . چنین نقشه ای البته خوش منظره است ، با این حال بدون اطلاع از علم هواشناسی نمی توان تفسیرش کرد . طرحی است انتزاعی . ناچار است چیزی پویا را با ابزای ایستا نشان دهد . تنها فیلم می تواند نشان دهد مقصود آن چیست . جو معمولا توفانی است و پر طلاطم . خانه گزینی انسان بر کره ی خاک نیز همین وضع را دارد.

2-     حتی پس از گذشت یک قرن و اندی پژوهش های دیرین شناختی ، خاستگاه ِ « انسان خردمند » هنوز هم با قاطعیت مشخص نشده است . همین اندازه همسویی دست داده که این « نوع » نخستین بار در قاره ی آفریقا ظهور کرده است و سپس در موج هایی پی در پی کوچ هایی پیچیده و پر خطر ، در سراسر کره ی زمین پراکنده شده است . یکجا نشینی از ویژگی های پایدار ژنتیکی ِ این نوع نیست  و به نسبت خیلی دیر تر ، احتمالا با کشف کشاورزی ، در او شکل گرفته است . شیوه ی بنیادین زندگی ما شکار ، دانه اندوزی و شبانی – یعنی کوچ گری – بوده است و تنها با نظر به همین گذشته ی شبانی می توان برخی خصایل تباری ( آتاویسم ) انسان توضیحی یافت که در غیر این صورت معما باقی می ماند؛ از آن جمله خوی همه گیر« گردشگری » و عشق آتشین به اتومبیل .

3-     از داستان هابیل و قابیل می توان به چالش میان قبایل کوچ رو و یکجا نشین پی برد : « و هابیل شبانی پیشه کرد و قابیل کشاورز شد » . جنگ ِ آنها بر سر حدود و حریم به قتل می انجامد . اما نکته باریک داستان آن که یکجانشین پس از قتل خانه به دوش ، خود نیز خانه به دوش می شود :« بر زمین آوراه و سرگردان خواهی بود ...»

تاریخ انسان را می توان ظهور و نمود این تمثیل دانست . در هزاره های تاریخ ، گاه جوامعی یکجانشین شکل می گیرند که در نگاهی کلی و استثنا هستند ، چرا که قاعده ی کار انسان غارتگری ، تجارت برده ، تجاوز ، آدم ربایی ، تاراندن ، نفی بلد ، استعمار و بند و زندان بوده است . همیشه بخش بزرگی از انسانها زندگی را در سرگردانی ، کوچ یا فرار به سر برده اند – به دلایل گوناگون و به اجبار و اختیار – و فرجام این چرخه همیشه به ناچار تلاطم آمیز و روندش چنان پر هرج و مرج است که هرگونه برنامه ریزی و پیش بینی دراز مدت را ناممکن می سازد.


پی نوشت : این بخش از کتاب مهاجرت بزرگ به عنوان مقدمه ای از مباحث جامعه شناختی که هانس انسس برگر به ان پرداخته است را به عنوان نخستین بخش از مجموعه مقالات درج کرده ام امیدوارم بتوانم در ادامه این مباحث را تکمیل نمایم .