نقدی بر کلاغها : کوهنوردان بورژوا !

مدتی پیش در وبلاگ کلاغها با فرامرز نصیری عزیز در خصوص دسته بندی صعود ها و شاخص های اهمیت این صعود ها به گفتگو پرداختیم که متن این گفتگو در این قسمت قرار دارد اما در بخشی از پاسخ های جناب نصیری به بورژوا بودن همسر پروانه کاظمی اشاره داشت  علاقه مند بودم این بحث را پیگیری کنم اما از انجایی که موضوع گفتگو را بسیار پیچیده می کرد از آن صرف نظر کردم در حالی که مطلبی که می خواستم عنوان کنم در این پست کلاغها به عنوان پینوشت به آن اشاره شده است .

اگر بخواهیم کوهنوردی از نگاه مارکسیستی بررسی کنیم به پارادوکسهای لاینحلی بر می خوریم . به طور مثال تمامی کوهنوردان و یا اصل هیمالیانوردی خود یک جریان بورژوازی است به طوری که کوهنورد عده ای را به عنوان شرپا در اختیار می گیرد و در قبال نیروی کار آن دستمزد پرداخت می کند و غالبا این دستمزد ها نیز حق واقعی این نیروی کار نیست . نمونه ی بارز یک کارگر کوهنورد را می توان کوکوشکا عنوان کرد در حالی که خود در کارخانه ها به رنگ کردن دودکش مشغول بود گاهی در صعود هایش در نقش یک بورژوا فعالیت می کرد و اساسا این مسئله بخش لاینفک هیمالیانوردی است چرا که توان کوهنوردان دنیا در اکثر تلاشها بدون بهره گیری از نیروی کار شرپا ها به شدت تحلیل می رود و عملا به هدف خود نمی رسد هرچند تلاشهایی هست که بدون بهره گیری از این نیروی کار صورت گرفته است . پس در اینجا تناقضی آشکار پیش می آید یک اینکه ما توان هیمالیانوردی کارگری را نداریم و هیمالیانوردی بدون استفاده از نیروی کار طبقه ی پرولتاریا برای هیمالیانوردان کشور مقدرو نیست و دوم اینکه ما انتظار داریم همچنان برای رسیدن به سطح بالاتری از ورزش قهرمانی تلاش کنیم حتی اگر یک بورژوا باشیم . مثال عینی آن هم حمایت ما از برخی هیمالیانوردان است که همگی خود نوعی بورژوا هستند .

پس ما در یک پارادوکس عجیب قرار گرفته ایم از سویی مفاهیم زیبا و اخلاقی را نمی توانیم نادیده بگیریم و از دیگر سو ورزش ما برای رشد خود نیازمند است چنین عمل کند . ما یا باید از منظر ورزشی به این موضوع نگاه کنیم یا اینکه ورزش قهرمانی را فدای اخلاق و نظریات طبقاتی مارکس کنیم .

نقد من به خطاب قرار دادن همسر کاظمی به عنوان بورژوا بود در صورتی که خود هیمالیانوردان حداقل در کشور ما همگی بورژوا هستند و نمی توان یک هیمالیانورد را نام برد که به طور کامل مستقل باشد . پس اگر قرار است این موضع یا شخصی را نقد کنیم و آنهم از منظر طبقاتی می بایست همه ی این جریان مورد نقد قرار گیرد و یا اگر چشم در افتخارات برخی از چهره ها داریم به بورژوا بودن آنها نیز ایمان بیاوریم . باری به هرجهت شرپا های هیمالیا فاتحان مظلومی هستند که راه هیمالیا را عموما برای بقایشان در پیش گرفته اند و آنچنان سرمست هیاهو های آن نشده اند .

پی نوشت : منظور از شرپا در این مقاله هم راهنمایان کوهستان بود و هم باربر ها ...

هیمالیانوردی سرمست از تحریم های اقتصادی

سال جاری با توجه به روند رو به رشد اشتیاق به صعود های بلند چندان هیمالیا روی خوش به علاقه مندانش نشان نداد .   فقط تک چهره هایی که از اسپانسر مالی خوبی برخوردار بودند موفق شدند به اجرای برنامه بپردازند . که از آن جمله می توان به عظیم ، مهدی ، برادران بهادرانی و راهیان مانسلو و اورست ... اشاره کرد .و کم فروغی این برنامه ها در فصل تابستان و قلل پاکستان خود نمایی کرد .

بسیاری از هیمالیانوردان حتی تا مرحله ی بستن قرار داد هم پیش رفتند اما نوسان قیمت دلار و افزایش مبلغ درخواستی شرکت ها در این تلاطم نابسامان اختلاف قیمت را در یک ماه در مواردی به بیش از 7 میلیون تومان رساند . که تنها وجود یک اسپانسر خوب و کاهش خدمات برای اجرای برنامه می توانست راه را بر صعود هموار نماید .

افرادی همچو عظیم قیچی ساز و مهدی عمیدی و … از چهره هایی هستند که غالبا در محافل خصوصی و عمومی در این سال بی رمق مورد بحث هستند و مهمترین موضوع مورد برسی شان ابهام در برخی صعود ها و اسپانسر هایشان است .

« در این اوضاع جذب اسپانسر یک هنر است !»  که شاید در این راه این چهره ها موفق شده اند راهی مناسب و معقول در پیش بگیرند .

هنر جذب اسپانسر و حمایت مالی از ورزشهای پرهزینه یک دغدغه ی اصلی برای هیمالیانوردی است چه بسا اگر شرایط برای جذب هموار باشد شاید همیالیانوردی کشور گامی فراتر از صعود قله ی ها از مسیر های نرمال نهد و به فعالیتهای نوین و ابتکار در هیمالیا دست بزند و چه بسا در این راه تلفات کوهنوردی نیز با توجه به آموزشهای ضعیف دوچندان شود .

حادثه ی تلخ مانسلو که سال جاری اتفاق افتاد و حماسه سرایی های عجیب و غریب پس از آن و ویرایش های مکرر خبر این حادثه و تماسهای تلفنی بعد از واقعه همه نشان از نگرانی از وقوع حادثه در هیمالیا است که مستقیما با ضعف آموزش ارتباط دارد . از سوی دیگر قرار گیری یک کوهنورد در باندی به نام باند مستقل و یا باند فدراسیون در این آمار و حوادث دارای حساسیت فراوانی است . که این حساسیت مانع از شفافیت و اعلام جزئیات در حوادث می شود .

اما مسئله  ای که می خواهم به آن بپردازم شرایط حاکم در جامعه ی کوهنوردی است که از یک سو در جبهه گیری های موجود و منافع گاه و بی گاه قرار گرفتن برخی چهره ها مانع از صحیح دیدن و صحیح تحلیل کردن واقعه می شود . باری – جامعه ی کوهنوردی به اعتقاد من برای حوادث هیمالیا نوردی کشور آمادگی لازم را ندارد چراکه تحلیل واقع بینانه ای از ضعف آموزش ندارد و این ضعف آموزش در سطوح مختلف مربی گری قابل لمس است . مربیانی در کشور اقدام به برگزاری دوره های یخ و برف می نمایند که در ارائه ی طرح درسشهایشان اکتفا نموده اند به چند خط نوشته و بار سنگین عدم تجربه در این وادی و عاجزند از ارائه ی پاسخی ساده به برخی سوالات کاملا ساده و پیش پا افتاده !

اگر بخواهیم حوادث سالیان اخیر هیمالیا نوردی کشور را از نظر بگذرانیم می توان به اشتباهات بسیار ساده پی برد که دلیل از عدم باور به آن آموزشهاست .

محمد اوراز ، اعتمادی فر ، ناصری ، اسفندیاری ، بهالو ، میرشکاری و … همه در اثر ساده ترین اشتباهات جانشان را در این راه از دست دادند ! و این یک فاجعه است که ما برایش خود را آماده نکرده ایم …

حال به نظر می رسد سیاست فدراسیون کوهنوردی به جای آماده سازی افکار عمومی و بیان واقعیت از هیمالیانوردی کشور در تلاش است با سانسور واقعیات و شانتاژ خبری در اعلام حوادث همه چیز را عادی نشان دهد و بروز این حوادث را اتفاقی ! این سایست نشان می دهد متولی کوهنوردی کشور در تلاش نیست این بیماری مضمن را علاج نماید بلکه با ارائه ی قوانین دست و پاگیر همانند مجوز شورای برون مرزی قصد دارد دسترسی به هیمالیا را محدود نماید تا این ضعف به چشم نیاید . در صورتی که واقعیت هیمالیانوردی کشور فاجعه بار است و چه خوش شانسی هایی که برای بسیاری از این چهره های روز که گاه گداری به 8000 متری ها می روند مانع از حادثه ی منجر به مرگ شود .

به گمانم زمان برای اعلام واقعیت و ضعف های بزرگ فکری هیمالیانوردان در بعد آموزشی فرارسیده و جامعه ی کوهنوردی باید بپذیرد هنوز هیمالیانوردی کشور به بلوغ نرسیده و امکان هر نوع اشتباه ساده برایش موجود است . و بهتر است واقعیت های هیمالیانودری و جزئیات حوادث به طور کامل فارغ از جناح بندی ها ارائه شود تا این واقعیت تلخ را همگان بپذیرند و راه بر عدم توجه به مسائل فنی بسته شود ! اما به نظر می رسد اکنون تحریم های اقتصادی به کمک فدراسیون آمده است و یک تنه راه هیمالیانوردی را بسته است تا هویدا شدن این ضعف ها به درازا بکشد و چه بسا اگر ارزش پولی این کشور افزایش یابد چه فاجعه هایی در انتظار ورزشکارانمان است .

به شخصا از این ارزش پولی و اوضاع نابسامان اقتصادی ممنونم …

تیم هیمالیانوردی کردستان در راه لنین قرقیزستان

تیمی متشکل از کوهنوردان کردستان سال جاری در قالب تیم هیمالیانوردی کردستان عازم منطقه ی پامیر و کشور قرقیزستان می شوند . این تیم اردوهای آماده سازی متعددی را در کوهستانهای کشور پشت سر گذاشته اند و به صورت کاملا مستقل راهی قله ی 7134 متری لنین خواهند شد .

این تیم متشکل از آقایان بازیزید نیکبخت به عنوان سرپرست از پیرانشهر ، مهدی کریم زاده ( ئاوات ) از بوکان به عنوان مسئول فنی ، فواد بهمنی از سنندج ، کریم معروف زاده از سردشت و جوانترین عضو این تیم منصور عزیزی ( شیرکو) از بوکان در اواخر تیر ماه سال جاری از طریق فرودگاه مشهد به منطقه عازم می شوند.

گفتنی است این تیم در سال آینده با اضافه شدن چند هیمالیانورد دیگر در تدارک صعود به یکی از قلل 8000 متری است .

قله ی لنین با ارتفاع 7134 متر دومین قله ی مرتفع منطقه ی پامیر است بیس کمپ آن در ارتفاع 3800 متری از سطح دریا قرار دارد و دارای سه کمپ به ارتفاع های 4400 – 5300 – 6200 متر است . لازم به ذکر است صعود به این قله معمولا 15 تا 20 روز زمان می برد .

" کریم زاده " مسئول فنی تیم از وضعیت مناسب روحی و فیزیکی نفرات خبر داد و افزود با توجه به نبودن اسپانسر در این مرحله از برنامه چند نفر از هیمالیانوردان کشور نتوانستند این تیم را همراهی نمایند اما این تیم روند رو به رشدی را در پیش گرفته است و برنامه ی صعود به قله ی لنین نیز در همین راستا است .

وی در خصوص عدم درخواست مجوز شورای برون مرزی برای این تیم عنوان کرد با توجه به رویکرد فدراسیون کوهنوردی در عدم همکاری با تیم های هیمالیانوردی و فراهم اوردن شرایط بسیار دشوار برای تیم های کشور در خصوص اخذ مجوز شورای برون مرزی ، تیم کردستان اقدام به دریافت مجوز شورای برون مرزی نکرده است .

لازم به ذکر است روند اخذ مجوز شورای برون مرزی چندین ماه طول می کشد و مسبوق به سابقه است که به دلیل طولانی بودن روند اخذ این مجوز برخی از تیم ها به ناچار دیر تر عازم منطقه شده اند و همین امر باعث عدم موفقیت تیم و پایان فصل صعود بوده است . 


پی نوشت : جهت بازتاب رسانه ای ...


هیمالیانوردی ایران از صعود های بی کیفیت تا قهرمان سازی های پوشالی

در گزارش عظیم قیچی ساز کوهنورد توانمند و با اخلاق تبریزی که در وبسایت کوه نیوز منتشر شده است اشاره ای به حادثه ی مرگ زنده یاد لیلا اسفندیاری شده است که جای بسی تامل دارد .

آن روزهای شور شوق برای صعود دو یا سه قله ی 8000 متری که سال جاری شاهدش بودیم مشتی خاطره ماند و جانی که از دست رفت !

عظیم از روی نجابت و یا حجب و حیایش بود که در این گزارش اشاره ای به واکنش ها و فعالیتهای ایرانیان حاضر در منطقه نکرده است و یا بسیار کوتاه و گذرا از ان گذشته است که مخاطب و شنونده شاید اگر در جریان نباشد به این کلمات کوتاه دقت لازم را نخواهد داشت .

اما ان روزها لیلا برای صعود گاشربروم یک و دو راهی شد که به اعتقاد بسیاری از همقطارانش جای ترس و نگرانی بود . صعود ناموفق تا 7500 متری نیز این نگرانی را برای همنوردانش در ایران و همقطارانش در گاشربروم بیش از پیش کرده بود که می توان این نگرانی را از لابلای جملات عظیم تشخیص داد .

اما هیمالیانوردی ایران در این سالهایی که دنبال کرده ایم رنگ و بوی خاصی گرفته است و پس از برنامه های فدراسیون کوهنوردی برای تیلیچو و دائولاگیری کوهنوردانی را تربیت کرد که آینده ای روشن را به لحاظ ثبت صعودها شاید به ارمغان بیاورد اما این سوال در ذهن ها جاری می شود که براستی کیفیت این صعودها به چه شکل است؟

آیا می توان گفت هیمالیانوردی ایران رشدی چشم گیر داشته است و یا می توان این صعود ها را تغییری در ساختار فکری هیمالیانوردان کشور لحاظ کرد گو اینکه در سالیان دور افرادی همچون اورازها ، نجاریان ها، چشمه قصابانی ها ، زارعی ها  و ... این مسیر را طی نموده اند که کیفیت صعودهایشان را می بایست از آنان که هستند جویا شد و آیا این نسل امروزی که هیمالیانوردی را شتاب گونه در پیش گرفته اند گام در چه مسیر خطرناکی گذاشته اند؟

نقش و جایگاه عواطف انسانی و روحیات ما ایرانیان در این بین چه تاثیری بر هزینه های صعود دارد ؟ همه ای این سوالات پاسخهایی گاه تلخ و گاه طنز را در ذهن من به عنوان یک مشاهده گر به نمایش میگذارد ...

سخنان دردناک عظیم من را بار دیگر در فکر برد و شنیده هایم از این صعود که سینه خیز رفتن ها به قله و حتی گاه بی تفاوتی های همنوردان در شرایطی بحرانی برای فردی که شاید قافیه را از همان اول کار باخته بود نکات عجیبی در دنیای حرفه ای کوهنوردی نباشد . شاید ما انتظارمان از انسانیت در آن بلندا انتظار بجایی نیست اما بهتر است همچنان که ما نیز سطح انتظاراتمان را با کیفیت بد برخی صعودها تطبیق می دهیم دست از قهرمان پروری برداریم و از کاه کوه نسازیم ! یکی را که توان و یا ذات قهرمان بودن ندارد را تا عرش عظیم بالا نبریم و برایش کف نزنیم ! هیاهو ها را کنار بگذاریم و کمی واقع بین باشیم !

شاید رمز موفقیت عظیم تاکنون همان تلاش مستقل است با اینکه خود به چشم خود دیده است که شاید تنها اوست می تواند برای خود و یا هموطنش اندکی نگران باشد و این انتظار از همقطاران رویاپردازی های کودکانه است که انسانهای شرقی در کنار شومینه به ان می اندیشند ...

روی سخنم با مایی است که شاید گاه گداری می نویسم و چند تنی می خوانندش :

این قهرمان پروری همچنان که لیلا را به کام مرگ کشاند می تواند به سان آن هیمالیانورد مرد ایرانی در گاشربروم یک شبه بدون هیچ دلیل و پشتوانه ی عملی قهرمان شد روزی او را با بی تفاوتی هایش همانند رابوکی ها به یک شبه از ان حباب و توهم بیاندازد . همچنان که انتظار نداریم هاشمی ها به یاری فردی بروند که از پیش باخته است باید دیدمان را کمی حرفه ای تر کنیم و این انتظار کممان از انسانیت در بلندای 8000 متری را با ساختار فکری جامعه بسنجیم و سعی نماییم کمی حرفه ای بیاندیشم و برای انانی که هستند به اندازه ی همان کیفیت صعودشان تبلیغ و هیاهو کنیم  !

تا شاید عنوان چند 8000 متری برای افرادی همچون عظیم با آن خو و ذات و حیای شهرستانیش با ثبت این صعود ها برای دیگران یکسان نباشد ...

روزگار عجیبی است ...

گزارش صوتی از سخنان عظیم قیچی ساز کوه نیوز