افغانستان سرزمینی دور اما نزدیک ( هرات )
شهر کابل رو با رغبت ترک کردیم در همین حال دوستانی که کار خبری میکردند به صورت اتفاقی ما رو همراهی کردن . دو دختر ایرانی هم در هواپیما بودند که دلیل سفر کردن به هرات رو شرکت توی فستیوال هرات که در 25 حمل(فرودین) برگزار میشد عنوان کردند . فردی به نام آقای محمدی که بهاره جویا رو همراهی میکرد ما رو به این فستیوال به صورت شفاهی دعوت کرد . هواپیما در حال نزدیک شدن به هرات بود که کنجکاوانه به بیرون و شهر هرات نگاه میکردم . رودخانه هریرود از کوهستان های شمالی پیچ و تاب می خورد و از کنار این شهر می گذشت و دشت های سرسبز و زیبایی اطراف شهر رو گرفته بود . ظاهر شهر از فراز آسمان به شهر های ایران نزدیک بود و احساس کردیم شرایط این شهر به نسبت ولایات دیگه ی افغانستان بهتره .
فرودگاه کوچکی داشت که پس از فرود هیچ بازدید و یا مقرراتی رو شاهد نبودیم ادم احساس میکرد مثلا به ترمینال یه روستا اومده چمدان رو تحویل گرفتیم و خیلی راحت از فرودگاه خارج شدیم . طبق معمول عکسهای بزرگی از احمد شاه مسعود و بلواری با همین نام خودنمایی کرد . حدود 15 دقیقه در یک جاده ی سرسبز و طولانی مسیر رو ادامه دادیم تا به شهر هرات رسیدیم . عموما خبرنگار ها و تجار به هتل نظری می رفتند این هتل خیلی امنیتی بود اما بر اساس تجربه ای که داشتیم و پیش رو بودن فستیوال هرات به نظر احتمال حمله به این هتل هم زیاد شده بود . راننده پیشنهاد یه هتل تازه ساخت به نام کاخ رو داد و ما هم پس از دیدن این هتل که در شهر نو یا میدان جهاد قرار داشت پیشنهادش رو قبول کردیم . هتلی لوکس و نسبتا قیمت مناسب که برای هر شب اقامت حدود 2500 روپیه از ما میگرفت . غذا های هتل ایرانی بود و معماری این شهر هم به معماری شهر های ایران خیلی نزدیک بود . حس بهتری داشتیم که شهر هرات تقریبا شبیه شهر های شرقی کشوره .
مسجد جامع هرات
من در این شهر احساس کردم شرایط بهتری وجود داره به همین خاطر ریشی که گذاشته بودم رو زدم و از شر این ریش خلاص شدم .
روز 25 حمل رسید و ما حدود عصر عازم این فستیوال در ارگ قدیمی و باستانی شهر شدیم . دور تا دور منطقه ی قدیمی هرات رو مامورین پلیس و ارتش گرفته بودن و از تردد در این منطقه جلوگیری می کردند . از ورود ما به این منطقه جلوگیری شد و اجازه ندادند وارد این فستیوال بشیم . با اقای محمدی تماس گرفتم و گفت که با مسئولین امنیتی صحبت کردم . فقط کافیه خودتون رو معرفی کنید اجازه میدن وارد فستیوال بشید . ماهم از لابلای جمعیت خودمون رو به پلیس رسوندیم و خودمون رو معرفی کردیم که مهمان ایرانی این فستیوال هستیم . راه رو برامون باز کردند و وارد ارگ هرات شدیم . جمعیت زیادی از کشورهای مختلف و خبرنگاران متعددی این فستیوال رو پوشش می دادند .
ارگ تاریخی هرات و مراسم روز ملی هرات
مراسم اون شب بی نظیر برگزار شد موسیقی آتش بازی ، مد لباس و ... همه چیز عالی بود و شبی بیاد ماندنی رو رقم زد . مردم انچنان با احساس سرود ملی کشورشون رو می خوندن که ما ایرانی ها به این حس عمیق حسادت کردیم که چرا هرگز نتوانستیم سرود ملی کشورمان را از دل بخوانیم . به هر جهت علی رغم تهدید طالبان به منفجر کردن و عملیات خرابکاری در این فستیوال همه چیز به خوبی تمام شد و اتفاقی نیوفتاد .
مردم این شهر گرایشات فرهنگی زیادی به ایران داشتند که دلیل اون رو هم میشه نزدیکی جغرافیایی این دو منطقه به هم دونست . هرات طولانی ترین مرز خودش رو با خراسان ایران داره و از دیرباز ارتباطات زیادی با ایران داشته . خواجه عبدالله انصاری ، عبدالرحمان جامی از بزرگان این شهر هستند که مزارشان نیز در این شهر قرار دارد .
بخشی از شهر مناره های رفعیعی است که می توان از آن به عنوان نماد شهر نام برد و کمی آن طرف تر هرات قدیم است . ما تقریبا در هرات قدیم ساکن بودیم شهر بسیار کهن که در لابلای خرابه ها و قلعه های قدیمی مردم به گورستان تبدیل کرده بودن و مرده هایشان را در این محوطه باستانی دفن می کنند . به گفته ی بسیاری از مردم در این گورستان اشیاء قدیمی و گرانبهایی نهفته است که هر ساله قطعاتی از آن بیرون می آید . این شهر دارای عتیقه های فراوانی است که البته کسی حاضر نیست بابت آن پولی بپردازد . من یک گردنبند برنزی بسیار قدیمی از فیروزه و مرجان را با قیمت 100 دلار تونستم بخرم .
پامنار هرات
شهر هرات به دلیل نزدیکی به ایران و قرابت فرهنگی تا حدی امن تره و میشه بیشتر در این شهر اقامت کرد . ما حدود یک هفته در این شهر موندیم . جاذبه های طبیعی و تاریخی فراوانی داره و در کل هرات رو میشه شهر خوب افغانستان نام برد . با این حال گاهگداری در این شهر هم نا امنی وجود داره و به صورت پرتعداد تردد ماشین های پلیس و ارتش رو در سطح شهر نیز میشه دید .
پس از یک هفته تصمیم به ترک این کشور گرفتیم اما به دلیل نا امن بودن راه های زمینی نمی توانستیم از مرز زمینی به ایران برگردیم . در همین حال تمامی بلیط های هواپیمای هرات- مشهد هم فروخته شده بود و تا دو هفته ی بعد هیچ بلیطی برای خرید وجود نداشت . دو راه داشتیم یا می بایست برگردیم به کابل و از کابل به تهران پرواز کنیم یا راه زمینی پر خطر ...
اما روز آخر چمدانمون رو بستیم و وارد فرودگاه شدیم که بلاخره از کابل هم که شده به ایران برگردیم لباسهای افغانی رو با لباس های رسمی عوض کردیم و راهی فرودگاه شدیم . به محض ورود به این فرودگاه اتفاق جالبی افتاد . یکی از مسئولان فرودگاه با دیدن لباس های رسمی ما گفت شما سیاسی هستید؟
ماهم بدون مکث گفتیم بله . بعد ما رو برد به سمت یکی از مسئولان فرودگاه و گفت بچه های کنسولگری جمهوری اسلامی هستند . ما گفتیم می خوایم امروز برگردیم ایران و با احترام کامل دو بلیط هواپیما در جایگاه اختصاصی برامون جور کرد . دوستم می گفت زیاد بهشون محل نزار و اخم کن . با اینکه عتیقه (البته فاکتور میراث فرهنگی هم داشتیم ) و تعداد زیادی خرید در اون کشور باهامون بود اما با اخم کردن و محل نگذاشتن پلیس و مسئولان فرودگاه بدون بازدید راهی سالن انتظار فرودگاه شدیم . یکی از مسئولین فر ودگاه اومد و گفت هر وقت گفتیم خانواده ها بیان شما هم بیاید که تا هواپیما راهنماییتون کنیم . بعد ما رو به جایگاه اختصاصی بردن کاپیتان هواپیما هم برای خوش امد گویی پیشمون اومد . به شوخی به دوستم گفتم که مثل مردهزار چهره شدیم برگردیم ایران ما رو به جرم هویت جعلی دستگیر میکنند . برای اولین بار پس از وارد شدن به ایران از دیدن این کشور خوشحال شدم ...