کشته شدن یک سنگ نورد در بیستون

خبرگزاری بین المللی کردپرس _ سرویس ورزشی: عصر روز گذشته (جمعه 30 / 1 / 92) یک کوهنورد کنگاوری به نام رضا جعفری در بخش غربی دیواره بیستون و در حین صعود از مسیر "آیگر" دچار حادثه شد و بر اثر ضرب دیدگی و شدت جراحات وارده درگذشت.

به گزارش خبرنگار کردپرس و به نقل از اعضای گروه امداد حاضر در محل حادثه عصر روز گذشته (جمعه 30 / 1 / 92) یک گروه چهار نفره کوهنوردی از شهرستان کنگاور اقدام به صعود از بخش غربی دیواره بیستون (مسیر "آیگر") می کنند که در حین انجام  این کار یکی از اعضای این گروه به نام رضا جعفری دچار حادثه شده و چندین متر به حالت پاندول در می آید.

در پی این حادثه هیئت کوهنوردی استان کرمانشاه بلافاصله یک تیم متشکل از کوهنوردان زبده و فنی کار کرمانشاهی را با همکاری تحسین برانگیز جمعیت هلال احمر کرمانشاه به محل وقوع حادثه اعزام می کند. این تیم کوهنوردی پس از چهار ساعت تلاش در تاریکی شب و در دیواره بیستون عاقبت ساعت یک و نیم بامداد خود را به مکان وقوع حادثه در مسیر "آیگر" می رسانند که متأسفانه با جسد بی جان کوهنورد حادثه دیده روبرو می شوند که بر اثر ضرب دیدگی و شدت جراحات وارده درگذشته است.

به گزارش سرویس ورزشی کردپرس از اوایل صبح امروز کوهنوردان کرمانشاهی در حال برنامه ریزی برای انتقال پیکر مرحوم رضا جعفری به پایین دیواره بیستون هستند.

گفتنی است مرحوم رضا جعفری کوهنورد جوان کنگاوری متأهل و دارای یک فرزند پسر است. خبرگزاری کردپرس در گذشت این کوهنورد را به خانواده داغدار وی تسلیت می گوید.


این فقدان را به جامعه ی کوهنوردی کنگاور تسلیت عرض میکنم


کیومرث بابازاده ، صادقانه ، شجاعانه و بی پروا

ای کاش کوهنوردی ایران چند کیومرث بابازاده داشت همین یک جمله به گمانم گویا تر از هر توضیح دیگر در خصوص متن منتشر شده ی کیومرث بابازاده است! نظر شما را به دست نوشته ی کیومرث بابازاده دز انتقاد از فدراسیون کوهنوردی جلب می کنم 

برای نمایش تصاویر در سایز بزرگتر بر روی آنها کلیک کنید

 قضاوت نهایی و قابل احترام دربارة مکاتبه فوق با خوانندگان است اما اجازه می‌خواهم بعنوان سرپرست برنامه برود پیک 92 نظر خود را اعلام کنم و جامعه کوه نوردی خود به قضاوت بشیند، قصدم هم تشویش اذهان عمومی (موضوع مورد علاقه فدراسیون) نیست بلکه عین تنویر است.
قبل از هر چیز لازم می‌دانم اعلام کنم هدف تیم از دریافت مجوز شورای برون مرزی صرفاً برای خروج دو نفر از دانشجویان مشمول می‌باشد، به هیچ عنوان بدنبال دریافت سکه و شرکت در جشن قهرمانان و ... سایر امتیازات قانونی یا غیر قانونی نیستیم و این را در مکاتبات خود با هئیت تهران و فدراسیون اعلام کرده و باز هم به آن تاکید داریم.
از زمانی که فدراسیون کوه‌نوردی اقدام به تشکیل "تیم‌های ملی" نموده و خود را در قالب یک رقابت نابرابر با تشکل‌های کوه نوردی و حتی کوه‌نوردان منفرد قرار داده، همیشه و بهر نحوی توانسته از فعالیت‌های شاخص‌تر از برنامه‌های خود ممانعت بعمل آورده و فقط دربارة گروه ما، توجه کنید به صعود زمستانه دیواره علم کوه و گرده آلمان ها که در هر دو مورد اجرای آنرا منوط به بعد از برنامه خودشان کردند یا تریچمیر و راکاپوشی، شرط اجرا را، حضور چند نفر از افراد خود را در آن قرار داده و حتماً ارتفاع قله می‌بایست کمتر از قله‌ای باشد که خود قصد صعود آنرا داشتند. این فقط دربارة یک گروه کوچک از کل کوه‌نوردی ایران است و به بقیه هم کمتر از این جفا نرفته که خود باید بگویند و بنویسند.
 در مورد این انحصارطلبی کم‌کم کار بجایی رسید که تیم ملی را تقریباً محدود به کادر اداری فدراسیون کرده و کم نیست برنامه‌هایی که رئیس و نایب رئیس و دبیر و ... بدون هیچگونه تمرین و آمادگی در ترکیب اصلی تیم قرار می‌گرفتند و با استفاده از خدمات شرکت‌ها و نصب طناب‌های ثابت بوسیله شرپاها یا معدود افراد آماده تیم از مسیرهای نرمال و ساده خود را به قله می‌رساندند و از مزایای بیشتر (مادی) و نه معنوی این صعودها بهره‌مند می‌شدند و می‌شوند.
راجع به نحوه انتخاب نفرات دیگر در اردوها که در حالتی نیمه نظامی برگزار می‌شد، افراد شرکت کننده و رد یا قبول شده در چند جا صحبت کرده‌اند (نگاه کنید به مصاحبة مقبل هنر پژوه)
همینجا اعلام می‌کنم که بهیچ وجه  قصدم توهین یا تکذیب توان کوه نوردان شرکت کننده در اردوها که به حق بهترین ها هم بوده اند نیست، که بسیاری از آنها در این اردوها فقط وقت خود را تلف کرده و شاهد بسیاری از نا داوری ها بوده اند.
حرف بر سر اشتباهات و انحصارطلبی کسانی است که وجود و تشکیلاتشان بایستی و موظف به بسترسازی مناسب برای بسط کوه‌نوردی در تشکل‌ها و جای جای ایران باشد.
سطح توان بدنی و فنی افرادی که در برنامه‌های تمرینی شرکت می‌کردند اکثراً بالا و شاید بیشتر از آن چیزی است که آقای زارعی در وبلاگش (کوه قاف) شرط شرکت و موفقیت در برنامه‌ای مانند اورست دانسته و منتشر کرده و قطعاً برای حفاظت از آن دسته از نفرات کارنابلد که با روابط در تیم‌های ملی قرار گرفته بودند وجود چند نفر از این نوع کوه‌نوردان هم لازم بود.
اصولاً از فدراسیونی که از بدو تاسیس تاکنون «کمیتة فنی» نداشته و تا وقتی یک عده دوست و آشنا بدون هیچگونه مطالعه و تخصصی از سالها قبل فدراسیون را ملک مطلق و انحصاری خود می‌دانند و بخاطر پرهیز از اعتراض کوه نوردان حتی حاضر به معرفی مثلاً همین کمیته‌ هیمالیانوردی به جامعه کوه نوردی نیستند نباید انتظار خروجی فنی و تخصصی غیر از نامة فوق داشت، شاید هم بخاطر این نوع تفکر و انحصارطلبی باشد که تنها فرد متخصصی که مطالعه و تجربه قابل قبولی در کوه‌نوردی دارد مجبور به استعفا می‌شود.
اما گذشت زمان و آشنا شدن جوانان با کوه نوردی روز دنیا و انتشار برنامه‌های جدید و شاخص در فضای اینترنت زمان را به نفع کوه‌نوردی روز دنیا تغییر داده و کسانی که گام در این راه‌های نوین می‌گذارند کم نبوده و نیستند اما باز هم فدراسیون هنوز بخود نیامده و سه نوع رفتار را با این حرکت‌ها در پیش گرفته که خوشبختانه و به نفع کوه نوردی نوین برای همه مشخص است.
اول رفتار کما فی السابق کینه توزانه.
همانند صعود K2 فریدیان و نانگاپاربات باشگاه دماوند که به بهانه‌های واهی پرچم و نبشی سعی در مخدوش کردن این صعودها داشتند و حتی کار بجایی می‌رسد که در مقابل تایید صعود نانگاپاربات بوسیله کسانی مانند گرلینده کالتن برونر (نخستین زن فاتح 14 قله 8000 متری بدون بحره گیری از اکسیژن مصنوعی)، و رالف دو موتیس (اولین آلمانی فاتح 14 قله 8000 متری) که جایگاه کوه نوردی آنان در دنیا مشخص است، کارشناسان فدراسیون بطرز خنده‌آوری اعلام می‌کنند که قله صعود نشده.
دوم رفتاری منفعلانه.
همانند کسب عنوان پلنگ برفی بوسیله 2 تن از بهترین کوه نوردان ایران (مهدی اعتمادفر و مهدی عمیدی) که در رده بندی جهانی کوه نوردی جایگاه خود را دارد و می‌تواند برای هر کوه نوردی افتخار باشد که از نظر فدراسیون مثل اینکه اصلا" کاری انجام نگرفته.
سوم رفتار فرصت طلبانه.
 همانند ژستی که بعد از مرگ این دو مهدی بخود گرفتند یا موج سواری بر صعودهای درخشان پروانه کاظمی یا تیم ترانگو که در بدرقه (بعلت امکان عدم موفقیت) غایب و در استقبال از آنها با حضور در VIP و گرفتن عکس‌های تبلیغاتی و ارائه آن به مقامات سعی در تحکیم موقعیت خود دارند.
هر جور که به عملکرد این فدراسیون نگاه شود واقعاً دست آورد مثبت و مفیدی برای کوه نوردی نداشته تا صعود اورست 76 شاید بشود این عملکرد را کسب تجربه تلقی کرد اما بعد از این صعود هیچ اثر مفیدی برای کوه نوردی نداشته و تنها صرف بودجه‌های هنگفت و تکرار یک سری صعودهای ساده بوده که هیچ دست آورد جهانی را نصیب کوه نوردان ایران با این همه استعداد و پتانسیل نداشته، علتش هم خیلی روشن است کجا می‌شود با یک نوع تفکر ثابت بیست و چند ساله و یک برنامه‌ریزی مربوط به نسل‌های گذشته، شانه به شانه کوه نوردی امروز دنیا سائید و نام کوه نوردان ایران را در جهان مطرح کرد.
حالا نگاهی کنید به نامه فدراسیون به هئیت تهران و خواست‌های خود از تیم آرش تا روشن شود فدراسیون در کجای کوه نوردی ایستاده است.
دربند ب– 2 و ه-2 برای چندمین بار خواسته‌هایی را مطرح کرده‌اند که هر دو مورد بارها و بارها در چند سال قبل و برای برنامه اخیر به فدراسیون و هیئت تهران ارسال شده که مدارک آن قابل ارائه است و حداقل کوه نوردان می‌دانند که در گزارشات رسمی برنامه "گشایش مسیر ایران در برود پیک" کادر فدراسیون اعم از رئیس و نایب رئیس و بعضی از مسئولین کمیته‌ها یا نمایندگان رسمی آنها شرکت (غیر از آنکه در هر دو مورد گزارش‌های مکتوب و مصور برنامه به هیئت و فدراسیون ارسال گردیده) و یا ریز تمرینات آمادگی انجام شده یا پیش رو نیز همراه با نامه‌ها ارسال گردیده حال چه بوروکراسی در فدراسیون حاکم است، یا احتمالاً همانند عکس‌های نانگاپاربات در فاصله دو اتاق، این مدارک معلوم نیست با چه نیتی معدوم می‌شود، مشکل فدراسیون است که قبلاً هم از طرف ما اعلام گردیده.
راجع به بند ج-2 که معرفی شرکت طرف قرار داد و پیش‌نویس قرارداد با ذکر جزئیات را خواسته است. ما قطعاً با شرکت مورد نظر که بوسیله SMS و نامه معرفی شده قرارداد نمی‌بندیم و سرنوشت برنامه را به یک شرکت بدون رزومه که خیلی سعی شد به تیم ترانگو تحمیل شود و یا شرکتی همانند شرکت خدمات دهنده به تیم تیلی چوبیک، که شرپاهایش آن شاهکار فراموش نشدنی را در سقوط دکتر بهالو مرتکب شدند نمی‌دهیم، شاید از شرکتی مثل اسپیلت البرز استفاده کنیم که از کمیسیون دریافتی خود چون می‌داند این برنامه در پیش برد کوه نوردی موثر است صرفنظر و یا از شرکت‌های معتبری که در پاکستان معروفیت جهانی دارند استفاده می‌کنیم.
اما حسن نیست فدراسیون و در واقع جوهره حاکم بر تفکر فدراسیون در بند د-2 نمایان است که.
د : وضعیت پزشک و حضور در اردوی آمادگی سرپرست و سرپرست فنی تیم.
نخست پزشک – دیگر واقعاً حوصله کوه نوردی از این موضوع همراه داشتن پزشک در تیم‌های هیمالیا نوردی «البته فقط برای ما و چند تیم دیگر» سر رفته، چطور وقتی فدراسیون کوه نوردی در تمام تاریخ هیمالیا نوردی ایران نتوانسته با اینهمه آزمون و خطا به یک راه‌حل منطقی و قابل قبول برسد این خواسته را از تیم‌های دیگر می‌خواهد.
مسلم است که فدراسیون پزشکانی می‌خواهد مطیع، گوش بفرمان و تابع دستور کسانی که حتی ممکن است تجربه درست و حسابی هم نداشته باشند و بازهم مسلم است پزشکان که افرادی تحصیل کرده متخصص و بیشتر آنها خود یک پا کوه نورد و بسیار بیشتر از تصمیم سازان توانمند هستند نمی‌توانند تابع نظرات اینگونه افراد باشند، بازهم طبیعی است که در حین اجرای برنامه با سرپرست یا دستورهای از راه دور که با تلفن و پیغام و پسغام به مدیریت ابلاغ می‌شود مشکل پیدا می‌کنند و نمی‌توانند به جملاتی مانند (برای شما باید افتخار باشد که در ترکیب تیم‌های ملی قرار گرفته‌اید) اکتفا کرده، شوق طبیعی صعود بهمراه تیم آنها را فرا می‌گیرد نتیجه‌اش می‌شود این که یکی آنقدر شیفته صعود می‌شود که کوه نورد محتاج به مراقبت را رها کرده و عازم قله می‌شود، دیگری در راه صعود جان خود را به داو می‌گذارد، یکی با دستور از تهران در مسافرخانه‌های ناامن پاکستان سرگردان می‌شود، دیگری به پائین فراخوانده می‌شود و کوه نورد بعلت عدم درمان در بالا می‌میرد و یکی شرط می‌گذارد که من اول کوه نوردم و بعد پزشک بهتر است چند مورد از این خط‌های کارشناسی نشده و غیر فنی بررسی شود.
مورد اول : در برنامه گاشر بروم 1 پزشکی که قدرت صعود و کوه نوردی را دارد و قبلاً در مداوا و حمل یک شرپای پاکستانی از کمپ 3 توانائیهای خود را به اثبات رسانده در صعود نهایی تیم، در کمپ اصلی نگه می‌دارند، بعد در صعود نهایی محمد اوراز و مقبل هنرپژوه سقوط می‌کنند و با یک امداد فوق‌العاده و غیرتی در آن ارتفاع آنها را به کمپ 3 و بعد نزدیکی‌های کمپ اصلی می‌رسانند در حین حمل به کمپ 3 اوراز مجدداً دچار حادثه می‌شود و سرش خونریزی پیدا می‌کند، تا رسیدن حسن نجاریان نمی‌توانند با و سرم وصل کنند یا جلوی خونریزی را بگیرند، این موردی از لزوم دانستن کمک‌های اولیه در هیمالیانوردی و عدم کارشناسی فدراسیون در استفاده از پزشک در تیم‌های هیمالیانوردی و لزوم بودن پزشک در کمپ‌های بالاتر.
مورد دوم : در صعود اورست سال 84 با عنوان دهن پرکن "اولین صعود بانوان مسلمان  به اورست"، پزشک تیم یکی از همین اولین بانوان مسلمان ایرانی را که در کمپ دوم اِدم شده بود به امان خدا رها، با مجوز او بهمراه سایر دوستان و فقط با دو نفر از هفت نفر خانم مسلمان راهی قله می‌شود و تازه بعد از مراجعت از قله آن برخورد بد و زننده را با آن پزشک غیر مسلمان اروپایی که دلش برای آن دختر مسلمان ایرانی تنها سوخته، و او را در کیسه هوا قرار داده بود، می‌کند. شانس آوردند که آن دختر مسلمان ایرانی زنده ماند یا شاید شانس آورد که زنده ماند.
مورد دیگر : در قضیه دکتر بهالو: فدراسیون مدعی بود چند بار به سرپرست برنامه تاکید کرده‌اند (قبل از حرکت) پزشک نباید صعود کند در جلسه کمیسیون بررسی حوادث که مسئولین فدراسیون هم شرکت داشتند (طبق صورتجلسه) سرپرست اعلام کرد دکتر از نظر بدنی و فنی جزو پنج نفر اول تیم بوده و فدراسیون قبلاً چنین حرفی را به او نزده و خطای شرپاهای تحمیلی از طرف شرکتی که فدراسیون با او قرار داد بسته باعث این حادثه گردیده است.
مورد دیگر : در سال 88 سرپرست سه برنامه‌ای که عازم قره قوروم بودند برای هماهنگی بیشتر با رئیس و دبیر فدراسیون جلسه‌ای داشتند در آن جلسه‌ آقای کاشفی سرپرست برنامه هیئت تهران که دکتر بهپور در تیم ایشان بودند یک سوال مشخص از رئیس فدراسیون و آقای افلاکی دبیر فدراسیون پرسیدند، که اگر پزشک مایل به صعود باشد چکار باید کرد و پاسخ صریح به ایشان این بود که "سرپرست برنامه در این گونه موارد خود باید تصمیم بگیرد"، مسلم است که این جواب برای تیم سراب هم بود.
دکتر ابوالفضل جوادی را همه کوه نوردان می‌شناسند دانش و تجربیات ایشان در تجربه‌های مستقیم هیمالیانوردی و ترجمه‌ها و تالیفات و اندیشه‌های انسانی خود را در عمل ثابت کرده، زنده یاد فرشاد خلیلی نیز کوه نورد با اخلاق، بدون حاشیه، توانمند و با دانش کوه نوردی را نیز همه به خاطر دارند، این دو نفر با هم دوست و هم برنامه بودند در برنامه "موستاق آتا"، تا آخرین حد کوه نوردی را با هم تجربه کردند، هم فرشاد می‌دانست دکتر جوادی با اعتقاد به صعود امن هم برای تیم و هم برای خودش، در برنامه شرکت می‌کند و هم دکتر جوادی می‌دانست فرشاد یک کوه‌نورد آگاه، قوی، مطمئن و تیمی است و دو نفری می‌توانند فاکتور مطمئنی برای موفقیت هر تیمی باشند.
در برنامه گاشر بروم 2 که فدراسیون کارشناسی نشده این دو نفر را بعنوان سرپرست و پزشک به تیم تحمیل کرد، چرا آنقدر فرشاد را برای عدم صعود پزشک در فشار  گذاشتند تا جایی که دکتر جوادی صحبت‌های فرشاد خلیلی را در حین اجرای برنامه (برخلاف پیمانی‌ که از قبل برای صعود دکتر "تا هرجا که در توانش بود") تغییر یافته ‌دید، که مجبور شد تیم را رها و به اسلام‌آباد برگردد و بعد آن بلا را در پاکستان بر سر او آوردند، از ندادن پاسپورت برای برگشت تا عدم پذیرش او بوسیلة شرکت ATP و مجبور به اقامت در مسافر خانه‌های کثیف و آلوده و ناامن پاکستان، و بعد جاگذاشتن او در اسلام آباد و تنها مراجعت کردن ایشان به ایران.
مورد بعدی : صعود تیم زنجان به مانسلو 
این تیم بهر دلیلی با یک تیم دیگر از کوه نوردان مستقل قاطی شد، اسناد و مدارکش را حتماً دیده‌اید که دو تیم در کنار هم بودند، نه با هم، در همین برنامه سرپرست تیم زنجان بنا به توصیه فدراسیون طبق گفته سرپرست (مقایسه کنید با دستور قبلی که سرپرست باید تصمیم بگیرد) از صعود دکتر حمیدی که کوه نورد توانایی است جلوگیری کرده و او را از کمپ سه برمی‌گرداند و در همین کمپ یکی از افراد تیم آزاد ادم می‌شود، مسلماً اگر از صعود دکتر حمیدی ممانعت بعمل نمی‌آمد می‌توانست در آنجا خدمات پزشکی ارائه دهد (کاری به درست یا غلط بودن صعود میرشکاری و عدم پذیرش نظرات دکتر و سرپرست و اعضای تیم زنجان که به قیمت جانش تمام شد ندارم) بحث بر سر وجود پزشک در تیم‌های هیمالیانوردی است.
مورد بعد  : تیم سال گذشته مانسلو که با مجوز شورای برون مرزی صعود کرد چرا پزشک، همراه نداشت که از سقوط جعفر عزیز جلوگیری یا لابد بعد از سقوط خود را به او رسانده و زنده‌اش کند.
اما با تمام این تفاصیل حضور پزشک نه در تیم‌های هیمالیانوردی، بلکه در هر برنامه بلندمدت کوه‌نوردی یک غنیمت است که اگر امکان حضورش باشد در تمام مراحل صعود اعم از هم هوایی، تغذیه و صدمات می‌توند نقش موثر و مفیدی داشته باشد اما اینهم یک واقعیت است، که هیچ پزشکی نمی‌تواند در ارتفاعات عمل جراحی انجام دهد یا دست و پا پیوند بزند، اینجاست که هیمالیانوردان نیز در این مورد وظایفی دارند که دقیقاً باید بیاموزند و در صورت لزوم انجام دهند، یک هیمالیانورد باید با علائم بروز آدم‌های مغزی و ریوی و پیشگیری برای مبتلا نشدن به آن (هم هوایی). رعایت بهداشت فردی و گروهی، کمکها و درمانهای اولیه، نکات فنی امداد و حمل مجروح آشنا باشد که اگر نباشد خطاست.
اگر هر کدام از مسائل فوق چه برای خود، چه برای همنوردش پیش بیاید نفرات همراهش اولین کسانی هستند که می‌توانند به مصدوم کمک کرده، الان هم دیگر در کمپهای بزرگ پزشکی از طرف شرکت‌های خدمات دهنده مستقر و در مقابل دریافت ویزیت خدمات انجام می‌دهد، یا با تلفن ماهواره‌ای با کوه نوردان پزشکی هماند دکتر جوادی، دکتر مساعدیان و دکتر بهپور که در هر ساعت شبانه‌روز آماده پاسخگویی هستند تماس بگیرند که ما در هر دو برنامه برود پیک از مساعدت‌های این بزرگواران بسیار بهره برده‌ایم.
اما یک خواست فدراسیون، که حضور پزشک را در تیم‌های هیمالیانوردی لازم می‌داند کماکان بی‌جواب و خود یکی از مانع تراشی‌های فدراسیون دربارة صدور مجوز شورای برون مرزی است (می‌گویم مانع تراشی‌های فدراسیون که اشتباهاً مانع تراشی شورا تلقی نشود) چون همه می‌دانند و می‌دانیم همین فدراسیون برای بسیاری از تیم ها یا نفرات تنها توانسته مجوز شورای برون مرزی را بدون حضور پزشک برایشان بگیرد، اما هر جا هم که لازم بداند می‌تواند از این حربه برای عدم صدور مجوز استفاده کند.
ما رسماً اعلام می‌کنیم این تیم پزشک ندارد چون
1- پول نداریم حق‌الزحمه پزشکی که کار و زندگی و مطب خود را رها می‌کند بپردایم
2- چون تیم "ملی" هم نیستیم صلاحیت نداریم با یک جمله دهان پرکن (که پزشک باید افتخار کند که در این تیم است) منتی بر سر او بگذاریم.
3- اعتقاد نداریم که دست و پای پزشکی را بسته و او را در کمپ اصلی نگهداریم و اجازه صعود به او ندهیم، چنانچه مصدوم را بتوان به کمپ اصلی رساند، آن جا دیگر هلی کوپتر به بهترین بیمارستان‌های منطقه وصل است.
4- پزشکی هم که در تمرینات شرکت و با نفرات به هماهنگی فنی رسیده باشد نتوانسته‌ایم پیدا کنیم.
این شاید بدترین نوع انتخاب یعنی پاک کردن صورت مسئله باشد اما چاره دیگری نداریم سعی می‌کنیم و کرده‌ایم که آموزش نفرات را بالا ببریم و در اینمورد سپاس گزار دکتر جوادی، دکتر بهپور و دکتر مساعدیان هستیم و خواهیم بود.
راجع به شرکت در اردوی آمادگی سرپرست و سرپرست فنی تیم
سرپرست فنی تیم آقای رامین شجاعی، مشغول کار و تحصیل در کاناداست، توانایی فنی ایشان را فکر می‌کنم اکثر کوه نوردان ایران می‌شناسند، رزومه کوه نوردی رامین در صعود به راکایوشی و گشایش مسیر ایران در برود پیک تا ارتفاع 7050 متر و مسیر زمستانه انجمن در دیواره علم کوه و صعود تا 7900 متری همین برودپیک و سایر برنامه‌هایی که در داخل و خارج کشور انجام داده مشخص و مورد تایید کارشناسی و فنی کوه نوردان صاحب نظر است، تمرین‌های هوازی خود را هم در کانادا سنگین ادامه می‌دهد، با نفرات تیم هم کاملاً آشناست و میزان آمادگی و تمرینات آنها را هم بوسیله من و چند نفر دیگر در دسترس دارد و مشاوره‌های لازم را هم از اوربکو می‌گیرد یا من می‌گیرم و در اختیارش می‌گذارم و مهمتر از همه امکان شرکتش هم در اردوهای موردنظر آقایان فراهم نیست و لازم هم نیست.
کمی بیشتر از 11/5
 
پی نوشت: مسلم است که با انتشار این نوشتار علیرضاها، مسعودها، یکی مثل بقیه‌ها و سایر یاوه گویان مستعار به خروش می‌آیند.
از دوستانی که این نوشتار را منتشر می‌کنند خواهشمندم از تایید کامنتهای ناشناس و بدون آدرس ایمیل خودداری کنند.
ایمیل من برای هر نوع بحث و اظهار نظر فنی باز و بسیار ممنونم از کسانی که بهر نوع به اجرای برنامه کمک کنند.
کیومرث بابازاده 

در ستایش هرزه نویسی ( برای آقای رضا زارعی )

دوست عزیزمان جناب آقای رضا زارعی در وبلاگ شان مطلبی در ج نموده اند ( هرزه نویسی در کوهنوردی ) که به انتقاد از وبلاگ نویسی در دنیای کوهنوردی بر آمده اند . اشاره ی ایشان  به  پست قبلی بنده بود که مختصرا از  کارنامه ی کاریشان گفته بود . به همین مناسبت دوست داشتم دلنوشته ای نچندان مفصل در پاسخ به نوشته ی ایشان بنویسم  

با ادای احترام و عرض ادب

جناب زارعی عزیز شما که سالهاست در دنیای مجازی حضور دارید و مرتب دست نوشته های کوهنوردان را می خوانید چه شده که اینگونه بر اشفته اید؟ مگر نه این است شما دم از حقیقت و راستی می زنید ؟ کاش از حقیقت بیشتر می نوشتید ، از راستی ، از اخلاق نوشتن من شاید مثل شما بلد نباشم در زیر جملاتی زیبا مقصود خودم را پنهان کنم و برای مخاطبانم به نگارش در بیاورم شما که ید طولایی در نوشتن دارید شما برایمان بگویید چگونه باید بنویسیم؟ برایمان بگویید هرزه نویسی چگونه است و حقیقت چیست؟

اگر یادتان باشد یک بار شما را استاد خطاب کردم حال اگر اجازه دهید دوباره از این کلمه استفاده کنم . استاد عزیز شما درست می گویید دنیای نوشتن فرق کرده ، دیگر مثل سابق نیست دنیای وبلاگ نویسی دنیای عجیبی است دنیایی است که به قول شما هر چیزی که از ذهنمان بگذرد می نویسم و پاسخگو نیستیم . شما که دنیای نوشتار و کتاب را تجربه کردید شما برایمان از مسئولیت پذیری بگویید ...

نمی خواهم از کتاب هیولای سیاهتان بنویسم دیگر آنقدر نوشته ایم که کلمات هم خجالت می کشند اما شما هیچ گاه برایمان از مسئولیت نگفتید ؟ هیچ گاه قلمتان که به ستایش آن پرداخته اید در وصف آن به چرخش در نیامد ! استاد شما برایمان بگویید تا مانیز مثل شما از حقیقت و راستی بنویسیم؟ از صعود های ناکرده یمان بنویسیم ، از افتخارات نداشته یمان ! یادمان دهید چگونه از کاه کوه بسازیم ، چگونه دست به قلمی ببریم برای زر ، چگونه در مقابل 11 سال دروغ و به بازی گرفتن همچو ما شاگردانتان لب به حقیقت نگشودید . استاد عزیز از حقیقتی که از ان دم می زنید کمی برایمان بگویید !

یادتان هست قبل از ماکالو چگونه در مدح شما قلم ها نوشته می شد؟ همین وبلاگی که گفته اید هرزه نویسی کرده است یادتان هست چگونه از شما حمایت کرد ( لینک به مطلب ) و شما هیچگاه نگفتید این قلم ، قلم هرزه نویسی است ؟! چگونه است که تا مطلبی در مورد ضعفهایتان به نگارش در آمد همه ی آن ها شد هرزه نویسی !

مگر چیزی جز واقعیت نوشته شده است ؟ مگر حتی ذره ای برای مصلحت و منافع شخصی در این وبلاگ نگاشته شده است؟ استاد شما صاحبان مقام و جایگاهی گذرایید حداقل برای ظاهر هم شده لب به انکار آن نگشایید .

شما به خاطر همین صعود دروغین ماکالو سالها از سکه های زر استفاده کردید و لب به حقیقت نگشودید شما سالها برای این صعود دروغینتان از جایگاه و منزلت قهرمانی بهره بردید اما لب به حقیقت نگشودید شما سالها به خاطر همین صعود دروغین پست ها و مقام ها بدست آوردید اما لبی به حقیقت باز نشد چگونه است که اکنون دم از حقیقت و راستی می زنید؟

از من نخواه این حقیقت شما را بپذیرم ، از من نخواه نوشتار شما را صادقانه بپندارم چراکه توانش را در خود نمی بینم از من نخواه در مقابل ضعف هایتان سکوت کنم چراکه من به دنبال زر و مقام نیستم نه از شخص شما و نه از فدراسیون کذایی نه مدرکی می خواهم و نه جایگاهی ، پس حق بدهید که مثل یک کودک بی پروا همان چیزی را که می بینم بر زبان بیاورم ! مگر بد کرده ایم که بگوییم پادشاه لخت است؟

استاد ما حقیقت را از مکتب شما نیاموخته ایم حقیقت را از کوه یاد گرفته ایم از کوهی که گاهی می غرد و گاهی همچون مادری مهربان ما را در آغوش می کشد ، استاد چقدر حقیقتی که شما از آن سخن می گویید با حقیقتی که کوه به ما آموخته است فرق دارد از من مخواه به کیش شما روی بیاورم .

آن سکه های زر نوش جانتان ، آن مقام و منسب دوخته ی بالایتان ، آن جایگاه و منزلت آراسته ی وجود شما ؛ ما از کوهستان کوله ای داریم که محتوایش بی پروایی است و زبانی گستاخ که نه برای مصلحت می نویسد ! همین یک کوله را نیز بر ما کوهنوردان روا نمی دارید؟

استاد سخن بسیار است و نمی خواهم از کارهای کرده و نکرده ی شما بنویسم از اورست تان ، از ماکالویتان ، از تجارتتان از هیچ چیز نمی خواهم بنویسم اما اگر سخن گفتن از این ها هرزه نویسی است اری من هرزه نویسم اما هرزه نویسی من برایم بسیار شریف تر از حقیقت هایی است که شما از آن سخن می رانید !

در وبلاگتان نوشته اید : هرگاه قصد بزرگ کردن کسی را داشتید از او بد گویی کنید !

استاد عزیز اگر اینگونه بزرگ می شوید شهد این بزرگی گوارای وجودتان ما کوچکیمان را به صد بزرگی اینچنین نمی بخشیم . از این که حوصله کردید و دلنوشته یک هزره نویس تلخ زبان را خوانید سپاسگزارم

سال 92 و کوهنوردی ایران  !

سال 92 به لحاظ کمی با توجه به هزینه های سرسام آور برنامه های برون مرزی سالی نچندان پرفروغ در انتظار کوهنوردی ایران است . اما مهمترین برنامه هایی که در این سال در کوهنوردی کشور رخ خواهد داد را مختصرا مرور میکنیم .

1-      1- صعود 8000 متری های بهار در قلل ( ماکالو ، کانچن چونگا )

2-      2- صعود به قله ی نانگاپاربات در تابستان و احتمالا گاشربروم 2

3-      3- برگزاری انتخابات انجمن کوهنوردان ایران

4-      4- تلاش نهایی برای گشایش مسیر برودپیک توسط باشگاه آرش

5-     5-  برگزاری انتخابات فدراسیون کوهنوردی


البته برنامه های فوق فقط آن دسته از برنامه هایی است که تاکنون از آن سخن گفته اند اما ممکن است صعود های دیگری نیز شکل بگیرد که در دنیای کوهنوردی چندان پر اهمیت نیست . اما فارغ از صعود های نرمال هشت هزار متری که آنهم به صورت انگشت شمار در کشور رخ خواهد داد سه برنامه ی آخر دارای اهمیت بسیاری است که تمایل دارم مختصرا در این خصوص نکاتی عرض نمایم .

نخست انتخابات انجمن کوهنوردان ایران یکی از مهمترین حوادثی است که سال جاری شاهدش خواهیم بود . انتخاباتی که شاید سرنوشت کوهنوردی مستقل ایران را به سمت و سویی غیر از آنچیزی که در این سالیان دیدم ببرد . انجمن فعلی به لحاظ کاریزماتیک و شخصیت حقوقی در جایگاه واقعی خود ظاهر نشد به شکلی که دست به عصا بودن این انجمن تاثیر چشم گیری در کم رغبت بودن کوهنوردان به عضویت در آن بود . انجمن کوهنوردان ایران در انتخابات گذشته فهرستی از نیروهای جوان و بعضا با تجربه را در راس هیئت مدیره ی خود دید که عملا به غیر از عباس ثابتیان که گاه گداری به ملاقات رئیس فدراسیون می رفت از مابقی اعضا چیز خاصی ندیدیم و البته از آقای ثابتیان هم فقط چند ملاقات با شعاعی بود و یا بهتر بگویم به این دیدارها نیز  احضار می شد و نهایتا سکوت در قبال آنچه در این دیدار ها گذشت ماحصل تمام شفاف سازی ها بود .

از دیدار ی که حول موضوع انتقاد بابازاده از فدراسیون بود و طرح شکایت از وی بود و هیچ گاه شفاف سازی نشد تا دیدارهایی که پس از تعلیق و رفع تعلیق انجمن صورت پذیرفت و ماحصلی نداشت .

نمونه ی بارز این ادعا که این دیدار ها بی حاصل بود را در یاداشت خصوصی شعاعی به معاون وزیر ورزش در دیدار تیم ترانگو با سجادی شاهد بودیم . یاداشتی که پس از دیدار های متواضعانه ی مدیریت انجمن شوکه کننده به نظر می رسید . در این یاداشت شعاعی به ادامه ی فعالیت انجمن معترض شده بود و از وی در این خصوص پرسیده بود ! که آیا درجریان هستید انجمن فعالیتش از سر گرفته شده است؟ و ...

این عبارت چند ماه پس از رفع تعلیق انجمن و دیدار رئیس انجمن با شعاعی بود در صورتی که هرگز این مدیریت متوجه نشد ذات شعاعی با اینگونه متواضعانه رفتار کردن از آن خوی خود بر نخواهد گشت و وی همان مسیر را طی خواهد کرد که برایش شمشیر کشیده بود . موضع فدراسیون همانا و دوری و تنها گذاشتن انجمن متواضع و بدون اغراق ترسوی کوهنوردی ایران توسط جامعه ی کوهنوردی همانا !

باری به هر جهت سال جاری شاهد تغییراتی در مدیریت انجمن خواهیم بود که اگر این تشکل رویه ی مدیریت سابق را پی بگیرند شاید دیگر چیزی از انجمن کوهنوردان ایران باقی نماند و بعید نیست سازمانی دیگر با عنوانی دیگر متولد شود تا کاستی های نماینده ی جامعه ی مستقل را جبران کند

از سوی دیگر مهمترین تلاش کوهنوردی ایران که همانا گشایش مسیر در برودپیک توسط باشگاه آرش است را در سال جاری شاهدیم که در دو تلاش قبلی این تیم با فراز و نشیب های فراوان رو برو بود که می توان به دزدی ( پروسانت گرفتن فدراسیون ) و یا به عبارتی پول زور گرفتن فدراسیون کوهنوردی در سال نخست و اعطای مجوز شورای برون مرزی به این تیم مسیری سخت تر از برودپیک در پیش پای یاران جوان ارش نهاده شد . سال دوم با امتناع این تیم از پرداخت هزینه های غیر واقعی که توسط فدراسیون اخذ می شد این تیم عطای فدراسیون را به لقایش بخشید و خود ره سپار شد که کمترین واکنش فدراسیون به این رفتار تیم برودپیک طرح شکایت از سرپرست تیم بود .

سال جاری نیز در اقدامی تعجب بر انگیز فدراسیون شرط اعطای مجوز را تست گرفتن از سرپرست تیم ( کیومرث بابازاده ) عنوان کرد که در نوع خود جالب توجه بود . باری به هرجهت این تلاش شاید آخرین تلاش برای بستن این پرونده باشد و فتح البابی برای کوهنوردی نوین در کشور و یا به عبارتی تلاشی متفاوت با آنچه در کوهنوردی کشور رخ داده است .

اما یکی از موضوعاتی که در سال جاری شاهدش خواهیم بود انتخابات فدراسیون کوهنوردی است که همچون هندوانه ای سربسته است و محتویاتش بی شک چیزی غیر از نظر وزیر ورزش نیست . در صورتی که ماهیت فدراسیون های ورزشی کاملا مستقل است اما اگر بخواهیم نیم نگاهی به افرادی بیاندازیم که قصد دارند برای این صندلی تلاش بکنند وضعیت تاسف بار کوهنوردی کشور را در خواهیم یافت .

پیشتر از قهرمانان این رشته افرادی همچون زنده یاد عمیدی و رضا بهادرانی و رضا زارعی و ... اعلام آمادگی کرده بودند که بعد ها مشخص شد این قهرمانی برای برخی چهره ها بر اساس کذب و بر پایه دروغ استوار بود . بخواهیم کمی واضح و روشن تر در مورد این پدیده ی شوم صحبت کنیم می بایست از اساس نگرش خود را به نسبت قهرمان و جایگاه آن تغییر دهیم !


رسوایی ماکالو وضعیت رضا زارعی را به شکلی بسیار تاسف بار تنزل بخشید به شکلی که امکان انصراف رضا زارعی از این عنوان بسیار بسیار محتمل است . صعود های دروغین و دست نوشته های خیالی وی شاید باعث می شود رضا زارعی از ریاست فدراسیون کوهنوردی انصراف دهد اما این انصراف به گمانم چندان سهل و ساده نیز نمی باشد . فکر میکنم رضا زارعی اگر انصراف دهد نمی خواهد جایگاه خود را در فدراسیون آتی از دست بدهد وی در حال حاضر از طریق شرکت گردشگریش بخش اعظمی از گردشگران خارجی را به واسطه ی رانت خود در فدراسیون تصاحب کرده است پس دلیلی ندارد خود را درگیر ریاست فدراسیون نماید چراکه برای وی این رسم و پیشه بسیار به صرفه تر است . در گوشه و کنار بودن و استفاده از رانت فدراسیون منطقی تر از آن است تا خود را درگیر گرداب فدراسیون کند با وجود اینکه پرونده ای سرشار از اغراق و سوء استفاده از این پتانسیل در کارنامه دارد .

مرگ عمیدی نیز به همراه رسوایی ماکالو راه را برای چهره هایی نظیر کاوه کاشفی و مرتضی موسوی و همچنین همایون بختیاری باز تر کرده است و شاید انصراف زارعی که محتمل به نظر میرسد در راستای حمایت از یکی از این گزینه های باشد که صد البته به نظر میرسد گزینه ی وی موسوی باشد .

اما اگر بخواهیم این بحث را خیلی سریع ببندیم و چندان وارد جزئیاتش نشویم نظر وزارت ورزش بر همه ی این احتمالات ارجحیت دارد چراکه ما در ایران زندگی میکنیم  و اساسا انتخاب بر مبنای صلاح دید و صلاح امور است که وزارت ورزش بهتر از همه ی مربیان و پیشکسوتان می داند چه به صلاح کوهنوردی است اما این رای ها هم برای جذابیت بخشیدن به موضوع بد نیست و به قول اعلی حضرت وجودش از نبودش بهتر است .  

رضا شهلایی هرگونه نزدیکی به فدراسیون کوهنوردی را رد کرد

در پی انتشار خبر مربوط به صعود رضا شهلایی به قله ی سرسخت کانچن چونگا  در وبلاگ کوهنوشت و درج این جمله « «رضا شهلایی» به منظور هر گونه بهره‌برداری و استفاده از این صعود توسط هیئت کوه‌نوردی و اداره کل ورزش و جوانان استان با رویکرد جذب و ایجاد انگیزه بیشتر برای جوانان پیشنهاد و اعلام آمادگی نموده است » با ایشان تماس گرفتم و گفتگویی را با وی ترتیب دادم . 

 رضا شهلایی هم اکنون در شهر کاتماندو پایتخت کشور نپال است و در روزهای آینده وارد منطقه ی کانچن چونگا خواهد شد وی به همراه پروانه کاظمی به صورت مستقل به تلاش بر روی این قله خواهند پرداخت . 

*از رضا شهلایی پرسیدم که با توجه به حساسیت هایی که فدراسیون به نسبت فعالیتهای کوهنوردان مستقل دارد و  نشان ندادن رغبت به این صعود ها توسط این نهاد و هم چنین سنگ اندازی های فدراسیون آیا درج عبارت فوق در وبلاگ کوهنوشت چه پیامی می تواند داشته باشد ؟

وی در پاسخ عنوان کرد به هیچ عنوان وابستگی به فدراسیون کوهنوردی و هیچ نهاد دیگری ندارم و این تلاش  نیز همانند صعود اورست کاملا مستقل و با هزینه ی شخصی است . وی خاطر نشان کرد با توجه به اینکه ریاست هیئت کرمانشاه به تازگی در این سمت قرار گرفته است و شخصی بسیار فرهیخته و از جنس کوهنوردان ( خودمان ) است چنین مسئله ای مطرح شده است اما این به معنی نزدیکی به فدراسیون کوهنوردی نیست . وی افزود هدف من از این صعود ایجاد انگیزه برای جوانان است . 

*از ایشان پرسیدم آیا این بار نیز پلاکاردی همچون تصویر لیلا اسفندیاری که بر فراز قله ی اورست به اهتزار در اوردید در این صعود همراهتان هست و یا چنین برنامه ای دارید ؟ 

وی پاسخ داد صعود اورست و تصویر لیلا اسفندیاری که بر فراز قله ی بردم کمترین کاری بود که می توانستم برای لیلا اسفندیاری بکنم . من صعود اورست رو تقدیم روح لیلا اسفندیاری کردم اما برنامه ی من بر روی کانچن چونگا هیچ هدفی را دنبال نمی کند . 

( لازم به ذکر است اشاره ی بنده به هدف خاص برنامه هایی نظیر تلاوت اذان و از این قبیل برنامه ها بود ) 

*در بخش دیگری از گفتگویم با رضا شهلایی از وی به عنوان نماینده ی شایسته ی کردستان در این صعود نام بردم 

وی خاطر نشان کرد من یکی از اعضای کوهنوردی کردستان هستم و جامعه ی کوهنوردی کردستان کوهنوردان بزرگی دارد که هرکدام اساتید بزرگی برایمان هستند و خودم را نماینده ی این جامعه نمی پندارم بلکه عضوی از آن هستم. رضا شهلایی اهل شهر کرمانشاه است . 

 همچنین در تماس با همسر پروانه کاظمی کوهنورد مستقل ایران که وی نیز به همراه رضا شهلایی برای دستیابی به قله ی کانچن چونگا در تلاش است از امکان صعود این دو کوهنورد در قالب یک تیم پرسیدم که عنوان کردند برنامه ریزی آنها کاملا مستقل است و لی ممکن است با هم برای قله تلاش بکنند . 


مهمترین برنامه ی بهار 1392 در هیمالیا تلاش برای دست یابی به این قله توسط دو کوهنورد مستقل کشور است و در جبهه ی دیگر ( جبهه ی دولتی ) عظیم قیچی ساز نیز در تلاش برای صعود ماکالو است . 


رضا شهلایی و تلاش برای فتح کانچن چونگا

5 گنجینه ی برفی شاهد تلاش کوهنورد توانمند کرمانشاهی است ، رضا شهلایی از کوهنوردان توانمند کرمانشاه در کشور نپال به سر می برد وی سال گذشته موفق شد قله ی اورست را صعود نماید . شهلایی به صورت مستقل اقدام به این صعود در قالب یک تیم بین المللی گرفته است .  قله ی کانچن چونگاه سومین قله ی مرتفع هیمالیا است که یکی از پر تلفات ترین قله های دنیا محسوب می شود . آرزوی تندرستی و موفقیت دارم برای دوست عزیزمان رضا شهلایی

پی نوشت : خبر تلاش شهلایی به عنوان تنها نماینده ی جامعه ی کردستان در هیمالیای بهار تا کنون خوشحال کننده ترین خبر بوده است . صمیمانه برای وی آرزوی موفقیت دارم. با سپاس از حسین رضایی به جهت انعکاس این خبر

پروانه کاظمی و خیز برای چهارمین 8000 متری در میان سکوت رسانه ها

پروانه کاظمی راهی قله ی سرسخت کانچن چونگا شد  

 تیتری که چندان از آن استقبال نشده است . این چند روز مرتب وبلاگها و پایگاه های خبری رو دنبال میکردم به غیر از چند وبلاگ از جمله کوه نوشت ، برج سینا و اردشو و یکی دو وبلاگ دیگر استقبال چندانی از این صعود نشده است . خوب اگر بخواهیم صادقانه با این صعود و شخص پروانه کاظمی برخورد کنیم می بینیم پروانه کاظمی ثابت کرده است که زنی جسور و توانمند است . صعود او به مانسلو ، لوتسه و اورست نشان از شایستگی های این بانوی کوهنورد است . همزمان عظیم هم به ماکالو رفته است که برعکس پروانه کاظمی با اقبال عمومی رو برو بوده است شاید دلیل این استقبال جنبه ی هویتی و قومی باشد . فکر نمی کنم استقبال از صعود ماکالو صرفا با فدراسیون و لابی این نهاد ربط داشته باشد. اما دو چهره ی قیچی ساز و کاظمی در این روزهای نفسگیر بحران اقتصادی ایران یابه قول سیاستمداران شیرین عقل ایران جشن و حماسه ی باشکوه اقتصادی توانسته اند حامیان مالی خوبی دست و پا کنند که براستی جای خوشحالی است .

پروانه کاظمی می رود تا خود را به عنوان زنی جسور در تاریخ کوهنوردی ایران جاودانه کند صرف نظر از دستاورد این تلاش اما وی را می توان به عنوان چهره ای سنگین و قابل اعتنا در کوهنورد کشور به حساب آورد .

زنان کوهنورد ایرانی در سالهای اخیر به غیر از زنده یاد اسفندیاری چندان موفقیتی( در قلل 8000 متر )  برای هیمالیانوردی کشور به دست نیاورند . از طرفی تا کنون بخت با کاظمی هم یار بوده که فدراسیون  برایش شمشیر را از رو نبسته است . در صورتی که این بخت و اقبال نصیب زنده یاد لیلا نشد .

لازم به ذکر است فدراسیون کوهنوردی بارها نامه های فراوانی برای منصرف کردن حامیان مالی لیلا اسفندیاری فرستاد تا مانع از موفقیت وی شود . فشار روانی ، تخریب ، جلوگیری از حضور در برنامه های صدا و سیما ، منصرف کردن اسپانسرهای وی و شکایت حقوقی و جزایی از لیلا اسفندیاری تنها بخش های کوچکی از تلاش فدراسیون برای جلوگیری از موفقیت این بانوی کوهنورد بود . حال امیدوارم پروانه کاظمی چنین سرنوشتی در انتظارش نباشد .

برخی وی را دنباله رو لیلا اسفندیاری می خوانند اما واقعیت این است پروانه کاظمی خودش به تنهایی کوهنورد بسیار قابلی است که مقایسه کردن وی و یا دنباله رو خطاب کردن وی و تلاشهایش می تواند بی انصافی باشد . برای پروانه کاظمی ارزوی  تندرستی و موفقیت  دارم .

یاد و خاطره ی لیلا اسفندیاری جاودانه باد 

پرچمی در باد ، پاسدار حرمتی مجهول و بی بنیاد

عکس مربوط به مدرسه ی روستای گزگسک پیرانشهره که از یک کانکس برای این مدرسه استفاده شده جایی که فاجعه ی شین آباد رخ داد . این تصویر رو نمی شه وصف کرد فقط می بایست دستان یخ زده ی کودکان این روستا رو در سوز زمستان حس کرد . خیلی تلخه ؛ خیلی تلخ

پی نوشت : خیلی رو میخواد پرچم به اون بزرگی رو رو این کانکس نصب کرد که فقط و فقط از اینا بر میاد 

موسیقی : گل اومد بهار اومد

گل اومد بهار اومد میرم به صحرا / عاشق صحراییم بی نصیب و تنها

دلبر مه پیکر گردن بلورم / عید اومد بهار اومد من از تو دورم

گر بیام از این سفر ای گل عذارم / از سفر طوق طلا برات میارم

دلبر مه پیکر گردن بلورم / عید اومد بهار اومد من از تو دورم

ز تو خواهم ز تو خواهم / عهد عشقی که بستی وفا کنی / یاد ما کنی

از چمنها گر گذشتی یاد من کن / گر شنیدی سرگذشتی یاد من کن

دلبر مه پیکر گردن بلورم / عید اومد بهار اومد من از تو دورم

گل اومد بهار اومد میرم به صحرا / عاشق صحراییم بی نصیب و تنها

خوش ادا بالا بلا شیرین زبونم / مانده ام دور از تو و از آشیونم

آشیونم رو گل خودرو گرفته / سبزه از هر گوشه تا زانو گرفته

گر بیام از این سفر ای گل عذارم / از سفر طوق طلا برات میارم

ز تو خواهم ز تو خواهم / عهد عشقی که بستی وفا کنی / یاد ما کنی

از چمنها گر گذشتی یاد من کن / گر شنیدی سرگذشتی یاد من کن

گر بیام از این سفر ای گل عذارم / از سفر طوق طلا برات میارم

  

ترانه : پوران شاپوری


کردستان سرزمین ناشناخته ی من  (1)

نوروز امسال شاهد توسعه ی گردشگری در اقلیم کردستان بودیم سرزمینی که پس از سالها جنگ و نا آرامی اکنون در ثباتی که بیش از یک دهه است بر آنجا حاکم است به سرعت پله های پیشرفت را طی کرده است . علاوه بر صنعت نفت که بنا به اظهار نچیروان بارزانی مقرر است تا 5 سال آتی روزانه 3 میلیون بشکه نفت خام را روانه بازارهای اروپا نماید اما شرایط اقلیمی این سرزمین دریچه های نوی را پیش روی مسئولان اقلیم کردستان نهاده است . صنعت گردشگری از جمله مهمترین ابزارهایی است که ثبات اقتصادی و سیاسی کردستان را تا حد مطلوبی تضمین خواهد کرد هرچند تا یکی دو سال پیش هیچ کس انتظار این استقبال را نداشت . امسال فقط از مرز زمینی حاج عمران پیرانشهر و باشماق مریوان بیش از 30 هزار نفر ایرانی در روز نخست نوروز عازم اقلیم کردستان شدند .

از طرفی جاذبه های طبیعی کردستان آنچنان غنی و وسیع است که چشم هر بیننده ای را خیره می کند . از آبشار های پرخروش ، تا دره های باشکوه ، قله هاو چشم انداز های بی بدیل این خطه آینده ی خوبی برای مردمان این سرزمین رقم می زند .

از دیگر سو شرایط مناسب فرهنگی و همچنین آزادی فردی و اجتماعی در این محدوده از خاورمیانه می تواند برای هر گردشگری جذب کننده باشد . به قول دوست گردشگر خارجیمان کردستان سرزمینی ناشناخته است که نیاز هست برای مدتی طولانی کوله ات را بر دوش بگذاری و به هر کوه و دره ای سرک بکشی و روح خود را میان پیچ و تابهای کوهسارانش رها کنی .

از جمله مناطق بسیار زیبایی که به طور مثال می توان نام برد  دره ی باشکوه زیر است که بخشی از مجموعه ای وسیع است و آن زمان که در آن جا قدم می گذاری ناخود آگاه ما را به یاد فیلم های وسترن می اندازد . سرزمینی که از ما تنها 2 ساعت فاصله دارد . 




عظیم شاید نخستین فاتح ماکالو باشد

عظیم قیچی ساز کوهنورد توانمند آذربایجانی در تلاش است سال جاری بر روی قله ی ماکالو ( به قول دوست عزیزمان آقای زارعی هیولای سیاه !!!) تلاش نماید . در صورتی که وی بتواند قله ی ماکالو را صعود نماید صعود های خود را به 11 عدد می رساند و برای نخستین بار این قله توسط ایرانیان صعود خواهد شد . سال جاری پیش بینی می شود تعداد صعود های 8000 متری ایرانیان به شکل چشمگیری کاهش یابد . 

ضمن آرزوی تندرستی برای عظیم قیچی ساز امیدوارم این صعود پیروزمندانه باشد و اوضاع اقتصادی کشور نیز راه را برای تیم های دیگر و نفرات دیگر کشور باز نماید .   البته با عرض معذرت از ادبیات نچندان مناسبم اما با جفتک اندازی برخی آقایان(!) فکر نکنم چنین مهمی محقق شود . 


پی نوشت : تا کنون چند تیم ایرانی برای دست یابی به قله ی ماکالو تلاش کرده اند که می توان به نفراتی همچون تیم ملی کوهنوردی و دو کوهنورد ایرانی دیگر ( هاشمی و مقدم ) اشاره کرد که ادعا کردند این قله را صعود کرده اند که صحت این ادعا تائید نشد و پرونده ی ماکالو همچنان باز ماند و چشم انتظار تلاشی دیگر . 


دیدار شوق ...

پس از توفان 

پس از تندر

پس از باران

گل آرامش ، آوازی 

به رنگ چشمهای روشنت دارد

نسیمی کز فراغ باغ می آید 

چه خوش بوی تنت دارد 

من اینک در خیال خویش خواب خوب می بینم 

تو می آیی و از باغ تنت صد بوسه می چینم

عکس: هورامان 

پی نوشت: در سفرهام به هورامان هر بار که می دیدمش عمیق من رو جذب خودش میکرد . برای لحظاتی از دور به تماشایش می نشتم انگار از میان تمام درختان و جنگل آنجا همین یک درخت بود که من را می شناخت و من هم ان را !

از دور عکسی به یادگار می گرفتم اما دلم تاب نمی آورد به نزدیک می رفتم درخت بی سوال و بی پاسخ ایستاده بود درشت درشت کلمات قصار می گفت . گاهی فکر میکنم که شاید من هورامان را به خاطر همین یک درختش دوست دارم . گاهی گردشگر ها از جاذبه های هورامان می پرسند انگار دلم می خواهد بگویم درختهایش ، یا نه یک درختی آنجاست خیلی زیباست و همین کافی است  ...

به قول حمید مصدق : 

و من همچون نسیمی از فراز شاخه ها پرواز می کردم 

تو را می خواستم ای خوب ، ای خوبی 

به دیدار تو من می آمدم با شوق 

با شادی ...


کیومرث بابازاده باید حداقل مسیر 5،13 را صعود نماید

درست شنیدید ! جای تعجب ندارد 

این شرط فدراسیون کوهنوردی است که سرپرست تیم برودپیک که سال جاری به پاکستان می رود می بایست تست دهد . خوب  خبر بسیار جالب توجهی است هر روز فدراسیون کوهنوردی دست می کنه توی بخچه ی خودش و یه چیز جالب در میاره ! قدیم ها معرکه گیر ها و شعبده بازهای دوره گرد که از این روستا به اون روستا ، از این شهر به اون شهر می رفتند همیشه توی بخچه ی خودشون چیز غافلگیر کننده ای داشتند ، همیشه یه چیز بود که یا مردم رو می خندوند یا متعجب میکرد . شکر خدا فدراسیون ما هم کم از این شیرین کاری ها بلد نیست .  گاهی وقتا که مار یا چیز دندن گیری توی بساط معرکه گیر پیدا نمی شه مجبور میشه لوده بازی در بیاره تا به قول قدیمیا دو لقمه نون گیرش بیاد

فکر میکنم آیدین بزرگی و کیومرث بابازاده می بایست همطناب باشند . 

از فدراسیون کوهنوردی که همیشه می خواهد ملت شادباشند سپاسگذاریم که چنین بساط خنده و شادی را برای کوهنوردان فراهم می سازد . فقط یه سوال ؟ واقعا مسئولین فدراسیون چطوری فکر می کنند؟ چی تو ی اون کله ها می گذره ؟ 


پی نوشت : فدراسیون کوهنوردی در اقدامی بسیار بسیار غیر معقول شرط ارسال مدارک به شورای برون مرزی جهت اخذ مجوز را حضور سرپرست و مسئول فنی ( رامین شجاعی - مقیم کانادا) را در تست ها عنوان کرده است . البته نیازی به توضیح نیست که  رامین شجاعی از نفراتی که این تست ها را می گیرند دانش فنی بالاتری دارد ...

قلعه ی ماران استان گلستان شاید مقصد بعدی کوهنویسان باشد

قلعه ی ماران استان گلستان یکی از مناطق دیدنی کشور جهت میزبانی هشتمین صعود قلم توسط علی شاه محمدی و صدریه منتظری پیشنهاد شده است . من که از این پیشنهاد خوشحال شدم و احتمال زیادی میدم با توجه به خوش آب و هوا بودن منطقه وبلاگ نویسان به این برنامه رای بدن و هشتمین صعود رو در این منطقه جشن بگیریم . 

صعود قلم برنامه ی مشترکی است که هر ساله با حضور وبلاگ نویسان حوزه ی کوهنوردی در یکی از قله های کشور به صورت مشترک اجرا می شود . سه برنامه ی اخیر این صعود قلل مهرچال لواسان ، یخچال همدان و جنگل خرپاپ در پیرانشهر بود و برنامه ی هشتم آن چشم انتظار ارای وبلاگ نویسان است . 

http://soud-e-ghalam.blogfa.com/post-58.aspx

نوروز 2713 کردی ، چند ساعت تا قرائت پیام آتش بس

چند ساعت دیگر یکی از تاریخی ترین پیام های تاریخ ترکیه در جشن نورورز شهر دیاربکر ترکیه از طرف عبدالله اوجالان توسط سیاستمدار کرد لیلا زانا قرائت خواهد شد . تمام فضای سیاسی ترکیه و کردهای سراسر دنیا چشم به این مراسم دوخته اند تا ترکیه در راه دمکراسی نخستین گام تاریخ خود را بردارد . نورورز سیاسی ترین و مهمترین جشن ملی کردها محسوب می شود که از ماهها قبل حزب صلح و دمکراسی کردستان ترکیه که وابسته است به پ ک ک در تلاش بوده است مجوز این مراسم را از دولت اردوغان بگیرد . در آخرین دیدار صلاح الدین دمیرتاش رئیس این حزب با اوجالان ( آپو ) در چند روز گذشته وی اظهار داشت فضا برای احقاق حقوق کردها این کشور بیش از پیش مهایاست و ترکیه در مرحله ی حساسی به سر می برد اما حمایت کما از صلح به معنی همراهی با حزب عدالت و توسعه نیست بلکه ما همچنان به عنوان یک حزب اپوزسیون در فضای سیاسی ترکیه نقش داریم اما در خصوص مذاکرات صلح با این حزب همراستا هستیم .

عبدالله اوجالان رهبر کاریزماتیک کردهای ترکیه در زندانی ایمره الی به عنوان شخصیتی که از طرف پ ک ک شاخه ی نظامی قندیل و همچنین حزب صلح و دمکراسی و پ ک ک شاخه اروپا در این گفتگو ها نقشی حیاتی بر عهده گرفته است و به نظر می رسد بخشی از پیام وی که مقرر است در این مراسم قرائت شود خبر از آتش بس و گام نهادن رو به صلح است . از طرفی حزب جمهوری خلق ترکیه که بدون شک به کار بردن فاشیست ترین حزب تاریخ خاورمیانه برای آن چندان غیر منطقی نیست مخالف این گفتگو هاست اما دیروز در پیامی عنوان نموده است که می بایست به رنج های کردها پایان داد و زندان دیاربکر را به عنوان موزه و نهاد بین المللی حقوق بشر در نظر گرفت . این درحالی است که این زندان از طرف حزب جمهوری خلق صد ها هزار نفر از کردها را به عناوین سیاسی در این زندان زندانی نموده است . کشمکش های سیاسی مابین دو حزب عدالت و توسعه و جمهوری خلق منجر به کوتاه امدن حزب جمهوری خلق در این خصوص شده است . لازم به ذکر است در انتخابات آتی ترکیه شانس حزب عدالت و توسعه ( اردوغان ) با فراهم نمودن حداقل شرایط برای کردهای ترکیه و حزب پ ک ک دو چندان شده است و همین امر فاشیستهای ترکیه را بسیار نگران کرده است . امیدوارم  آدار 2713 کردی سراغازی برای صلح ، دمکراسی و آشتی باشد و کردهای این کشور رنج هزاران سالی خود را اندک اندک التیام بخشند . جشن دیاربکر تاریخی ترین جشن نوروز تاریخ کردها خواهد بود . 


از حاشیه های این برنامه : 

1- شهردار دیاربکر پیش بینی کرده است بیش از 1.5 میلیون نفر در این جشن حضور داشته باشند 

2- توزیع دعوتامه های حزب صلح و دمکراسی با علایم فرهور و آئین زرتشت مقامات مذهبی همچون حزب عدالت توسعه را خشمگین کرده است 

3- در حالی که توسط حزب صلح و دمکراسی علایمی از زرتشت در دعوتنامه های آنان در ج شده است شاهدیم که پ ک ک گرایشات چپ دارد و عمده ی اعضای این حزب لائیک هستند . حزب صلح و دمکراسی بخشی از مجموعه  حزب پ ک ک محسوب می شود . 

4- برخی از سیاستمداران کردستان و همچنین چهره های ملی و هنری کردستان ترکیه در اظهاراتی ریشه ی خود را ایرانی دانسته اند و از خویشاوندی خود با مردمان ایران سخن گفته اند . 

5-4 پیشنهاد مهم حزب مخالف اردوغان در مورد کردهای ترکیه

آخرین اخبار از مراسم نوروز دیاربکر