پس از توفان 

پس از تندر

پس از باران

گل آرامش ، آوازی 

به رنگ چشمهای روشنت دارد

نسیمی کز فراغ باغ می آید 

چه خوش بوی تنت دارد 

من اینک در خیال خویش خواب خوب می بینم 

تو می آیی و از باغ تنت صد بوسه می چینم

عکس: هورامان 

پی نوشت: در سفرهام به هورامان هر بار که می دیدمش عمیق من رو جذب خودش میکرد . برای لحظاتی از دور به تماشایش می نشتم انگار از میان تمام درختان و جنگل آنجا همین یک درخت بود که من را می شناخت و من هم ان را !

از دور عکسی به یادگار می گرفتم اما دلم تاب نمی آورد به نزدیک می رفتم درخت بی سوال و بی پاسخ ایستاده بود درشت درشت کلمات قصار می گفت . گاهی فکر میکنم که شاید من هورامان را به خاطر همین یک درختش دوست دارم . گاهی گردشگر ها از جاذبه های هورامان می پرسند انگار دلم می خواهد بگویم درختهایش ، یا نه یک درختی آنجاست خیلی زیباست و همین کافی است  ...

به قول حمید مصدق : 

و من همچون نسیمی از فراز شاخه ها پرواز می کردم 

تو را می خواستم ای خوب ، ای خوبی 

به دیدار تو من می آمدم با شوق 

با شادی ...