عبور کاروانهای مرزی در
کوهستانهای کردستان مرا نا خود آگاه می برد به فضایی که بهمن قبادی در فیلم زمانی
برای مستی اسبها ساخت ! فیلمی که به باور بسیاری از منتقدین یک فیلم ارزشمند در
تاریخ سینمای کشور بود . شرح حال مردمانی که به ناچار روی به قاچاق مشروبات الکلی
آورده اند و اوضاعی که خود در فیلم به خوبی گویاست...

روز جمعه به شکلی غیر منتظره و
آنی راهی کوهستان قندیل و قله ی که و گه ز شدیم این برنامه از جهات بسیاری برایم
جالب توجه بود نخست اینکه به دلایل تحولات
سوریه روابط بین پ ک ک و ج ا ایران بهتر شده بود و دیگر این دو به همدیگر نه به
چشم دشمن بلکه یک متحد مقطعی نگاه می کردند آنهم در قبال دشمن مشترکشان ترکیه !
اما این روابط نزدیک بر روی معیشت مردم منطقه تا حدی تاثیر منفی گذاشته بود ، جالب
اینجا بود که مردمانی که سالها در این کوهستان به جابجایی کالا هایی از جمله مشروب
و پارچه می پرداختن اکنون ترس و دلهره به مراتب بیشتری دارند چراکه نیروهای پ ژ اک
و پ ک ک در منطقه حضور نداشتند و هر آن احتمال داشت نیروهای انتظامی جهت تیر
اندازی به منطقه بیایند.
در همان ابتدای مسیر شیب تند پشت
روستای بادین آباد را بالا می رفتیم و پس از صعود منطقه ی گور دیلانان از مسیر
پاکوب به سمت مناطق پر شیب و صعب العبور قندیل گام نهادیم ، پس از حدود 2 ساعت
کوهپیمایی شاهد فرار یک کاروان به قلب کوهستان قندیل بودیم که سرعتشان کمی متحیر
کننده بود . آنها از مسیر بالای خط راس و درست 100 متر بالاتر از ما در همان مسیری
که ما در پیش داشتیم در حال عبور بودند . ما به گمان اینکه این کاروان بدون بار
هستند و به عراق می روند آنها را نظاره می کردیم البته فرصت عکاسی برایم مقدور
نبود . باری – ادامه ی مسیر را در شیب های تند و خطرناک قندیل پی گرفتیم ، حدود دو
ساعت بعد به – اگر اشتباه نکرده باشم -
آبشار کانی ره ش ، رسیدیم و جرعه ای از آب بسیار سرد آن نوشیدیم سپس به راه
خود ادامه دادیم تا به ارتفاعات « کانی پی له سه ر » رسیدیم از آنجا قندیل سفید
پوش به زیبایی خود نمایی می کرد و بار دیگر من در دلم شوری بر پا شد ! آنچنان شکوه
و عظمت داشت که به احترامش ایستادیم و سیر آن را نظاره کردیم که شاید این دو روز
بتوانیم بوسه ای بر پیشانی برفیش بزنیم .
راه را پیش گرفتیم و پس از
حدود یک ساعت دیگر از ارتفاع خود کاستیم و به عمق دره رفتیم که با توجه به حجم کم
آب می شد از مسیر رودخانه ادامه ی مسیر را پی گرفت . مسیر از لابلای سنگ های ریز و
درشت رودخانه و عبور چند باره یمان از عرض رودخانه هرچند مسیر را به مراتب نزدیک
تر می کرد اما اندکی دشوار تر می توانستیم گام برداریم . هوا کم کم تاریک شد و ما
مسیری بیش از 1:30 را تا محل شب مانی در پیش داشتیم .
من هد لامپ به همراه نداشتم و
ناچار شدم نفر دوم پشت سر هیوا حرکت کنم تا اینکه ساعت حول و حوش 9 شب به منطقه ی
« ده روی سپی – دو آب » رسیدیم .
صدای شیهه ی اسبها که به تلاطم
افتاده بودند و خروش آب رودخانه بدون حضور انسان کمی تعجب آور بود ! به ناگاه یک
نفر فریاد زد و از ما خواست خود را معرفی کنیم که با اطمینان از اینکه کوهنورد
هستیم خود را به ما نشان دادند . کاروان چیانی که در بالای سر خویش می دیدیم به
گمان اینکه ممکن است ماموران نیروی انتظامی باشیم دروتا دور ما حلقه بسته
بودند و کم کم به نزدیک ما آمدند محل ده
روی سپی به دلیل دور دست بودن از مناطق مسکونی محل امنی برای اسکان کاروانهاست اما
وجود این کاروانها ما را ناچار کرد 200 متر بالاتر از آنها چادر بزنیم . اندکی با
آنان به گفتگو پرداختیم که از سخنانشان مشخص بود چندان از خالی بودن قندیل از
نیروهای پ ک ک راضی نبودند . به هر جهت پس از حدود 7 ساعت کوه پیمایی سنگین من به
دوستانم گفتم که فردا به قله نمی آیم و ترجیح می دهم در این منطقه بمانم . اما با
طلوع آفتاب متوجه شدم که هیچ کدام از همنوردانم برای صعود اقدام نکرده است . قندیل
در میان مه و برف خود نمایی می کرد و عبور و مرور کاروانچی ها هم در این منطقه
جلوه ی جالبی داشت .
نهایتا ساعت 11 صبح علی فیضیان
و کاوان محمد زاده تصمیم گرفتند به قله بروند و مسیر 5 ساعته ی قله را طی کنند و
من و هیوا دادخواه هم در آنجا ماندگار شدیم .
به سراغ سر کاروان رفتیم ،
پسری بود جوانتر از همه اما تنومند که با او به گفتگو پرداختم . مشخص شد که آنها
روز گذشته به نزدیکی های روستا هم رفته بودند
و دوباره به خاطر وجود نیروهای انتظامی به این کوهستان بازگشته بودند و
مترصد رفتن آنها بودند که به روستا برگردند . بارشان مشروب بود و می گفت هر هفته
یک بار به اینجا می آییم . البته به رسم مهمان نوازی یک شیشه آب معدنی را به من هدیه کرد. بلاخره بیسیمشان به صدا در
آمد و خبر از امنیت منطقه داد و آنها به طرف روستا به راه افتادند /

هوا گرگ و میش شده بود و هنوز
خبری از علی و کاوان نبود قندیل را همچنان مه فرا گفته بود که ناگهان در میان
تاریکی پیدایشان شد و ساعت7 بعداظهر روز شنبه از شب مانی منصرف شدیم و تصمیم
گرفتیم این مسیر 7 ساعته را در شب بازگردیم . تصمیم عاقلانه ای نبود اما به راه
افتادیم .
مسیر را در امتداد رودخانه پی
گرفتیم و مطمئن نبودیم بتوانیم از این مسیر برگردیم اما کوتاهترین مسیر ممکن بود
چراکه اگر از رودخانه نمی رفتیم می بایست بیش از 2 ساعت در ارتفاعات پرشیب قندیل
کوهپیمایی کنیم .
خوشبختانه بخت با ما یار بود و
ما در منطقه ی نیل گویزان با یک ساعت کوه
پیمایی سر در آوردیم که برای هر چهار نفرمان این سرعت رسیدن حیرت آور بود . در
مسیر بازگشت مجددا خواب کاروانچی ها را آشفته ساختیم اما این بار با علم به اینکه
می دانستند 4 کوهنورد در مسیر هستند مقداری آسوده خاطر تر بودند .
اما استقرار آنها در مسیر برای
ما خبر خوبی نبود چرا که هر آن احتمال این وجود داشت از طرف نیروهای انتظامی مورد
هدف قرار بگیریم . من هر لحظه احتمال می دادم صدای تیر بشنوم اما بدتر از آن احاطه
ی ما توسط چند جاندار گرگسان بود که در تاریکی مطلق وجود آنها برایمان از هر خطری
تهدید کننده تر بود . در منطقه ی - کانی پی له سه ر - سه حیوان که به نظر گرگ می
آمدند ما را احاطه کرده بوند که ناچار شدیم یکی از گون های دم دست را برای محافظت
از خودمان آتش بزنیم و شروع کردیم به سرو صدا ایجاد کردن که آنها را متواری کنیم .
تا حدی در این کار موفق بودیم
و مسیر را با احتیاط بیشتر در پیش گرفتیم سپس وجود اسبهای بدون زین در مسیر تا حدی
خیالمان را از بابت گرگها راحت تر کرد .چراکه قطعا آنها لقمه های چرب و نرم تری بودند . این سومین بار بود که در
محاصره ی گرگ قرار می گرفتم و نجات پیدا می کردم . به هر حال مسیر 6 ساعته تا
بازگشت به گوری دیلانان را به خوبی طی کردیم . سپس ساعت 1 شب به روستای بادین آباد
رسیدیم و جهت بازگشت به سقز از مسیر شهرهای پیرانشهر ، نقده ، مهاباد و بوکان در
همان نصفه های شب خود را به سقز رساندیم .
از نکات و تاثیر های صلح پ ک ک
و جمهوری اسلامی ایران جاده کشی از مسیر حاجی ابراهیم به کوهستان قندیل بود این
جاده در این صلح برای ایران موقعیت مناسبی بود که به خوبی هم استفاده کرد و جاده
ای تاسف بار در دل این کوهستان حک کرده اند .
هرچند این جاده نهایتا در دو
ماه از سال آنهم در پاییز قابل استفاده است اما براستی که من را آزرد ...
پی نوشت : نفرات برنامه : هیوا دادخواه - علی فیضیان - کاوان محمد زاده - رامیار
(جای حسین عزیز
براستی خالی بود)