برج سینا : فایلصوتی که در دادگاه آقای کیومرث بابازاده بعنوان تنها مدرک اتهام ایشان درنشر اکاذیب ، تشویش اذهان عمومی و تهمت و افترا مطرح شده را هم به صورتفایل ام پی تری با لینک دانلود و هم به صورت متن جهت اطلاع و استحضارخوانندگان و قضاوت شان در مورد اتهام مطرح شده منتشر می کنیم!
اینجادیگر صحبت گفته ها و شنیده های این و آن نیست! بلکه انتشار عین حرفهایمطرح شده در آن جلسه است! ... مدرکی که قاضی قرار است بر اساس آن بهاتهامات رسیدگی کند.
توضیح: فایلها بصورت پنج ترک با فرمت "ام پی تری" است و ما بدون هیچ دخل تصرفیفقط آنها را کنار یگدیگر قرار داده و با کم کردن حجم شان بصورت یک فایلاینجا منتشر می کنیم. بخش هایی که در آن صدا ناگهان قطع شده در فایل اصلیدقیقا به همین صورت است و ما به جهت وفاداری به اصل سند ، بخش های بدونصدا را به همان صورت اولیه حفظ کرده ایم. آنچه در گیومه آمده ، کاملکردن جمله های ناقص هنگام پیاده کردن متن ، بشکل مکتوب است و در صدا موجودنیست.
بشنوید ، بخوانید و خودتان قضاوت کنید!
» .. و اینها واقعا بهترین کوهنوردان اند. تیمی که از باشگاه آرش دو سالپیش{به برودپیک} رفته است، و تیمی که امسال دارد می رود ، تیم درجه دومباشگاه آرش هم نیست. هر کسی نظرش محترم است. به نظر من مهمترین کارکوهنوردی که تا بحال در داخل ایران انجام شده ، صعود زمستانی بوده کهآقای{محمد} نوری روی دیواره ی علم کوه بصورت تک نفره انجام داده است. اصلاجایی ما از او خواسته ایم که راجع به این صعود توضیحی بدهد؟ ..
یادر صعود های خارجی صعودهایی بوده که تیم های مستقل انجام داده اند. منکاری به شخصیت ها ندارم ولی کسانی که مطالعه دارند می دانند. که کی 2 یککوه فوق العاده است. کوهی که با تمام کوهها فرق دارد.شما هم فیلم هایش رادیده اید هم عکس هایش را. جدای از انتقاداتی که به {کاظم} فریدیان وارد استکه ممکن است بعضی از آنها درست هم باشد ، ببنید کجا این صعود {صعود کاظمفریدیان به قله کی 2} معرفی شده ؟ .. دیگر ما حرف بهترین کوهنوردان دنیارا که باید قبول داشته باشیم؟
{رینهولد} مسنرنظرش این است که صعود قله کی 2 از مسیر نرمال از هر صعود دیگری در هیمالیاسخت تر است. ولی کسانی در فدراسیون کوهنوردی هستند که اصلا مسنر را قبولندارند. مسنر را وقتی قبول دارند که {کار} اینها را تایید کند.
مابرای برودپیک سال اول که رفتیم مجوز شورای برون مرزی بگیریم بهما{مجوز} دادند. زیاد مخالفتی نکردند. البته در جلسات فنی خیلی ما را اذیتکردند. آدم های فنی شان عکسهای {مسیر جدید} برودپیک را نمی توانستندبخوانند. کسانی که {از فدراسیون} برودپیک را صعود کرده بودند نمی توانستندتشخیص بدهند که این عکسهایی که ما نشان می دهیم مال کجای برودپیک است. ولیبلاخره ما موفق شدیم مجوز شورای برون مرزی را بگیریم. رفتیم. همان تیم درجهدوی باشگاه آرش که می گویم حالا مربیان باشگاه آرش اینجا {در جلسه}نشستهاند و می توانند نظر قاطع تری ............... (قطع صدا به مدت پنج ثانیه)
(ابتدایصدا نامفهوم) ... یعنی کوه سختی نیست. تا وقتی که ما در این برنامه بودیمهر روز به ما تلفن می شد ، توصیه می شد. خطر نکنید. فلان نکنید. برگردید. بس است. کافی ست. چون دیدند که تیم دارد می رود بالا و واقعا هم برنامهریزی {تیم} طوری بود که باید می رفت بالا اگر با هوای بد مواجه نمی شد. ماخیلی آنجا هوای بد داشتیم. بعد که {تیم} برگشت تازه اینها فهمیدند که چیشده. از آنزمان مخالفت هایشان شروع شد.ما دقیقا بعد از برگشتمان در مجمععمومی باشگاه آرش برنامه {سال بعد} را به تصویب رساندیم و قرار شد اینبرنامه ادامه پیدا کند و مسیر {ایران بر روی قله برودپیک} تمام شود. (اینقسمت بخاطر نویز مفهوم نیست) ... ما در 8/3/89 یعنی یک سال و چند روز پیشرسما به فدراسیون کوهنوردی و هیئت تهران اعلام کردیم که ما می خواهیمبرنامه را ادامه دهیم. برنامه ریزی و تمرین کرده ایم و می خواهیم ادامهبدهیم. ضمنا اینکه احترامات {به فدراسیون} را هم رعایت کردیم . یعنی گفتیماگر نظری دارید ، توصیه ی فنی یی دارید به ما بگوید تا انجام بدهیم. گفتند {شرح} برنامه ی تمرینی تان را ارسال کنید. در هجده .. (نامفهموم) هشتاد و نه ما برنامه های تمرینی مان را فرستادیم. در 7/4/89 یعنی تقریبابیست روز بعد ، نامه نوشتند به باشگاه که بازگشت به نامه ی شماره فلان،اعلام دقیق وضعیت پزشکی و فنی اعضا تیم را در سال 88 خواستند. {همچین} اسامی نفرات حاضر در اردوها ، طرح و برنامه ریزی و کروکی مسیرمورد نظر. تمام اینها را دوباره ما برداشتیم و طی یک نامه ی دیگر درتاریخ 9/5/89 برایشان فرستادیم.
دوبارهباز فدراسیون کوهنوردی در 22/9/89 یعنی چهار ماه بعد ، دوباره عین نامه یقبلی را برای ما فرستادند. که آقا گزارش فنی برودپیک سال 88 رابدهید.{و} گزارش پزشکی برنامه برودپیک سال 88 تیمی که ما در گزارش های{قبلی} مان گفته بودیم که پزشک نداشتیم. اصلا وقتی {نظر} فدراسیون راداشتیم من بیایم نظر پزشکی بدهم راجع به تیم؟؟ .. خلاصه {درخواستارسال} گزارش اردوهای اجرا شده و منابع مالی شرکتی که می خواهید با اوقرارداد ببندید. دوباره ما اینها را برای بار دوم فرستادیم برای فدراسیون. گزارش فنی را فرستادیم. گزارش اردوها را فرستادیم. همه را فرستادیم. در یکجلسه که مربیان ...... (قطع صدا به مدت شش ثانیه)
.. فلان قله را اینجوری ، مگر اینجا شهر هرت است! نمی دانم باید از طریق هیئتتهران {برای فرستادن درخواست} اقدام کنید. چرا مستقیم به ما نامهنوشتید؟{اشاره به صحبت های رئیس فدراسیون}
ماهیچ چیز نگفتیم! دوباره برداشتیم نامه نوشتیم به هیئت {کوهنوردی} تهران. در تاریخ 25/1/90 . یعنی دیگر شده بود سال جدید. که آقای هیئت تهران! ما میخواهیم این برنامه را اجرا کنیم و شما هم نظرتان را بگویید و مراتب را بهفدراسیون اعلام کنید. ایشان {رئیس هیئت تهران} هم برداشتند و برنامه ی مارا با نظر مثبت فرستادند به فدراسیون . در همان تاریخ 25/1/90 .
درتاریخ 8/3/90 ، یعنی درست وقتی که بیست روز تا اعزام تیم مانده. و تیمباید 25 خرداد از مملکت خارج بشود. فدراسیون کوهنوردی نامه ای به ما نوشتهکه شما برای ما گزارش فنی نفرستاده اید. توی این {اشاره به نامه} نوشته. گزارش کامل پزشکی اعضای تیم را نفرستادید. {نام} شرکت طرف قرار داد رانفرستاده اید برای ما. شرکت طرف قرار داد چرا باید اینجوری باشد؟ {اشاره بهکسی درمیان حضار} من می گویم! من مسئولیت حرفهایم را قبول می کنم!
(ادامهصحبت) برای اینکه شرکت طرف قرار داد قله ی 4500 دلاری برودپیک را بهفدراسیون کوهنوردی مثلا می دهد 6000 دلار و بعد بیست درصد به آنها کمیسیونمی دهد. ولی آقای عقدایی {مسئول یک شرکت در ایران} برای مامیگیرد 4300 دلار این قله را . و آن چیزی را هم که سهم خودش {برای عقدقرارداد} است به ما تخفیف می دهد.
ببینیدمسائل کوهنوردی در این مملکت چه جوری دارد جا می افتد. یعنی من می توانمبروم قرار داد ببندم به شرطی که آقای عقدایی تویش نباشد! ببینید کاسه کوزهشان ، اختلافات شان با آقای عقدایی باید سر ما شکسته شود!
بعدیکی از ایرادات {دیگر} ی که به ما گرفته اند این است که شما نیامده اید"سکه" هایتان را بگیرید! در جشن قهرمانانی که سازمان تربیت بدنی برگزارکرده بود کسانی که هیمالیا رفته بودند {از فدراسیون} همه شان بودند. به ماولی اصلا خبر ندادند! هیچ اعتراضی هم ما البته نکردیم. من خودم شخصا اگر ازمن دعوت می کردند به آن جلسه نمی رفتم. من آرزوی عکس گرفتن با کسی راندارم.
بعد برداشتند آمدند ، بهرحال چند نفر از اعضای جوانتر اعتراض کرده بودند {بصورت غیر رسمی} توی محافل خصوصی مثل اینجا.
آنها{فدراسیونی ها} گفتند حالا اگر شما نبودید عیبی ندارد! ما ده تا "سکه" برای شما در نظر گرفته ایم! ما گفتیم ما که سکه نمی خواهیم! ما که نه ... (قطع صدا به مدت پنج ثانیه)
.. من گفتم چند تا سکه است؟ گفت: سی تا! .. گفتم مطمئنی سیصد تا نیست؟ .. سههزار تا نیست؟؟ .. چه جوری است که ده تا سکه {گفته ی فدراسیون} شده است سیتا؟! .. گفتند: هفته ای دو تا {سکه} شما باید بیایید بگیرید! من گفتم نه! چهلم آقای فرشاد خلیلی است {کوهنوردی که در حادثه بهمن جانش را از دست داد} این سکه ها را از طرف ما هدیه بدهید به خانواده ی آقای خلیلی. بچه اش هممریض است و احتیاج دارند. ما برای این سکه ها نرفتیم. باشگاه آرش نمی آیدخودش را حراج کند بخاطر سی تا سکه. خلاصه این نامه را فدراسیون کوهنوردی بهما داد. حالا من می خواهم دلایلش را بگویم. یکی یش کمیسیون حوادث است. بنده چهار سال در کمیسیون حوادث بودم. بیشتر از چهار سال. از وقتی که مرحوماوراز دچار حادثه شد ، دولت خیلی زور کرد روی این قضیه و یک کمیسیونیتشکیل داد مجلس که به این حادثه رسیدگی کند. آقای مهندس ادب از دوستان منکه نماینده ی کردستان بود در مجلس شورا. خودش هم آدم ورزشکاری بود و مرا میشناخت. مرا بعنوان نماینده ی مجلس معرفی کردند به این کمیسیون. بعنوانکارشناس از طرف مجلس که بروم به این کمیسیون و به قضیه ی "اوراز" رسیدگیکنیم. من در قضیه ی "اوراز" ... تمامش هم محرمانه است و گفتند جایی حقانتشارش را نداری ، گزارشم را دادم و در آن گزارش هم اشاره کردم کهفدراسیون کوهنوردی باید یک کمیسیون حوادث بگذارد {ایجاد کند} که اگر حادثهای چیش آمد بیخودی نیاییم سرپرست را دراز کنیم ، مربی را دراز کنیم ، یاتقصیر را بیندازیم گردن خلبان ، یعنی آن کسی که فوت کرده {تمثیلی از حوادثهوایی} .. یک جلسه ی فنی بگذاریم که اینها بررسی بشود. اگر گزارشی میدهیمیک گزارش کارشناسی و وجدانی باشد ، چون که قاضی {پرونده ی حادثه} بر مبنایگزارش شما دارد پرونده را رسیدگی می کند.
آقایآقاجانی {رئیس اسبق فدراسیون} این را قبول کرد. کمیسیون پزشکی {تشکیل شد} در این شش سالی که من آنجا بودم مصر بودم که مطالب کمیسیون باید منتشر شود. نباید اینها برود توی بایگانی فدراسیون. که هیچوقت این کار را نکردند. هرحادثه ای که اتفاق افتاد و مورد رسیدگی قرار گرفت اگر تیم دولتی بودلاپوشانی میشد از طرف تمام اعضای کمیسیون . بی رودربایستی بگویم! ولی من بهشخصه زیر هیچ صورت جلسه ای را امضا نکردم. زیر دو تا صورتجلسه را هم کهامضا کردم اینجور امضا کردم که من با این تصمیم مخالفم. ولی هر جا حادثه ایبرای {تیم های} کوهنوردی مستقل ، کوهنوردی خارج از فدراسیون بود ، اصلاقبل از اینکه تیم بخواهد ... ... (قطع صدا به مدت پنج ثانیه)
الانشما {اینجا} دارید گزارش می دهید. آقای ثابتیان می آید گزارش می دهد کهنمی دانم این کارها {در دنیا} انجام شده در سه ماه گذشته. ببینید جایکوهنوردی ایران کجاست؟ .. خیلی ساده از کار {مهدی} عمیدی گذشتند. صعوداورست و لوتسه با هم صعود فوق العاده مشکلی ست. صعود سختی ست. حتی از مسیرنرمالش. این کار کم تکرار شده. ولی شما ببینید که فدراسیون کوهنوردی با او{مهدی عمیدی} چگونه رفتار کرد. حتی اجازه ندادند یک مراسم استقبال از او درفررودگاه امام خمینی برگزار شود. ایشان را از دبی مستقیم فرستادند بهمشهد! ما در این موقعیت هستیم در این مملکت.
تیمباشگاه آرش برای دانشجویانش به این صورت مرخصی گرفته {اشاره به اجازه خروجمشمولین نظام وظیفه}. باید بروی پانزده میلیون تومان {ودیعه}بگذاری. حداکثر سی روز مرخصی داده می شود. اگر بعد از سی روز آن نفر برنگردد پولشبلوکه می شود توسط دولت. یعنی ما رفته ایم این کار را کرده ایم. حالا اینبرنامه دارد اجرا می شود ولی من به شما می گویم که حرکتهای نو پر از حادثهاست. هیمالیا در مسیر نرمالش هم حادثه دارد. نمونه اش همین آقای "شکاری" کهشما اینجا دیدید و شرحش را دادند. قرار نیست فقط ایتالیایی و آلمانی وفرانسوی {در هیمالیا} بمیرد! نه ایرانی هم می میرد! هر کس که خطا کند درهیمالیا می میرد!
ولیمن می خواهم به انجمن کوهنوردان این تذکر را بدهم که بیشتر روی مسئله یفرهنگی کوهنوردی باید کار شود. و حتی به صعود قلم هم این پیشنهاد را دادهام که واقعا فرهنگ درست کوهنوردی را اینجا جا بیندازیم. «
پی نوشت: واقعا فدراسیون خجالت نمی کشد؟ فدراسیون با طرح شکایت از بابازاده در تلاش است ثابت کند مغزهای کوچکی آن را مدیریت نمی کند و ما نیز نظاره گر این تلاش هستیم ... براستی که خجالت اور است پ.ن 1: لینک فایل فلش
امروز بعد ازظهر به هوشیار حسنی اس ام اس زدم و از برف سنگینی که در حال بارش بود گفتم و اونم پیشنهاد داد بریم اسکی اما تمام جاده ها بسته شده بودند و ما چند ساعت هوای خوب داشتیم و نهایتا تصمیم گرفتیم توی کوچه و خیابون اسکی کنیم .
رفتیم چوب اسکی ها رو سوار ماشین کردیم و به محله ( تپه مالان ) سقز رفتیم در میان کوچه های حاشیه شهر و شیطنت و بازیگوشی بچه های اون محله به ارتفاعات پشت منطقه ی مسکونی رفتیم و یک فرووود دلچسب !
کنار اون بچه های بازی گوش چند عکس به یادگار گرفتیم و برگشتیم !
حس اسکی کردن از میان کوچه ها ی شهر حس قشنگی بود که شاید نصیب هر کسی نشود . پیچ زدنها در اون کوچه های باریک با نگاه سنگین مردم تجربه ی جالبی بود . امروز روز قشنگی بود !
عنوان این تیتر برای خیلی از افرادی که از نزدیک فعالیتهای فدراسیون راچند سالی است زیر نظر گرفته است با توجه
به رویه چند سال اخیر باشگاه دولتیفدراسیون کوهنوردی غیر منتظره و بعید نبود . اما به شخصه انتظار نداشتم این موضوع سال
1390 مطرح و رسانه ای شود . سال 1391 یقینا یکی از پر تنش ترین سالیان اخیر
کوهنوردی کشور خواهد بود . سالی است که برنامه های مهمی در کوهنوردی کشور در حال
وقوع است و نخستین تنش آن نیز سرکوب منتقدان از سوی باشگاه دولتی فدراسیون
کوهنوردی است .
بنا ندارم زیاد به این موضع در شرایط فعلی
بپردازم اما بخشی از نوشتار احسان بشیرگنجی در این خصوص را به عنوان آخرین
یاداشتهای سال و آغاز به سال پر تنش 1391 را جهت مطالعه ی دوستان باز نشر میکنم .
کیومرث بابازادهبرای کوهنوردان کشور چهره ی شناخته شده ای است. کارنامه ی درخور
توجه اودر
صعود های فنی در دهه های چهل و پنجاه شمسی ، از جمله: اولین صعود ها برروی دیواره ی بیستون 1346*اولین صعود ایرانیان از مسیر فرانسوی ها در دیواره علم کوه در سال
1348*گشایش اولین مسیر فنی بر روی دیواره لجور اراک
در همان سال و اولین صعود یخچال شمالی سبلان*گشایش دو مسیر مجزا
برای اولین بار بروی دیواره تزرجان در سال 1349*صعود قله مون بلان – سوزنی های گراند شارموژ– اگودومیدی – گراند
کاپوسین در شامونی فرانسه در سال 1352*صعودتا ارتفاع7550 متری قله تریج میر پاکستان
به صورت کپسوله در سال 1355 برایاولین بار و همچنین عضویت در تیم گشایش اولین مسیر یکپارچه
ی ایرانی برروی
دیواره علم کوه بین سالهای 60 تا 62 از جمله ی بیشمار برنامه هایی ستکه در طی پنجاه سال گذشته در کوهنوردی
ایران به انجام رسانده است.
او همچنین از بنیاد گذارن و موسسین برخی از سمن ها و تشکل های مستقل
کوهنوردی در ایران است که از آن جمله می توان به تاسیس«انجمن مرکزی کوهنوردان»در سال1351*تاسیس«شورای کوهنوردی
تهران»در سال 1357*عضویت در شورای اداره
ی فدراسیون کوهنوردی در اوایل انقلاب*سرپرست ستاد امداد و نجات در کوه های شمال تهران تا سال1360*سرپرست
کنگره کوهنوردان ایران در منطقه علم کوه 1360*شرکت در تشکیلانجمن کوه نوردان ایراندر 1378 و ریاست این انجمن طی سال های 1381 تا 1385 و نیابت کمیسیون
بررسی حوادث کوه نوردی در فدراسیون کوهنوردی اشاره کردادامه در وبلاگ برج سینا ....
وی به خاطربه ظاهر اظهار نظر در خصوص فدراسیون کوه نوردی مورد محاکمه قرار گرفته
است ومحمود شعاعی در
تکمیل پروژه ی سرکوب منتقدان فدراسیون بر سر این موضوعپافشاری نموده است.
ادامه در وبلاگ برج سینا ...
پی نوشت: من فدراسیون کوهنوردی فعلی را نه یک ارگان برای
ساماندهی کوهنوردی کشور و متولی دولتی این رشته در کشور می پندارم بلکه عنوان
بیشتر از یک باشگاه دولتی کوهنوردی را نمی توان برای این سیستم بیمار در نظر گرفت
. سیستمی بیمار که دریچه ی ذهنشان در همان اتاق مدیر و رئیس مختوم میشود و تنها
افرادی را در ذهنشان می بینند که برایشان سوت میزنند و یا سکوت میکنند ...
ئه م روژي سالي تازه يه نه وروزه هاته وه /امروز روز نوروز و سال نو دوباره آمد جيژ نيكي كوني كورده به خوشي و به ها ته وه /جشن کهن کردان با خیر و خوشی دوباره آمد چه ند سال بوو گولي هيواي ئيمه پي په ست بوو تاكو پار/سالهاست گل امید ما دربند بوده و اسیر هه ر خويني لاوه كان بوو گولي ئالي نه وبه هار/ و خون سرخ جوانان گل نوبهار ما بوده ئه و ره نگه سوو ره بوو كه له ئاسوي بلندي كورد/ همواره همین رنگ سرخ از بلندای افق کردستان مژده ي به ياني بو گه لي دوور ونزيك ئه برد/ مژده فردای روشن را به ملت کرد نوید میداد وا روژهه لات له به نده ني به رزي ولاته وه/ هنگام غروب خورشید از بلندای کوههای وطن هه ر خويني شه هيده ره نگي شه فه ق شه وق ئه داته وه/ رنگ سرخ خون شهید است که میدرخشد نه وروز بوو ئاگريكي وه ها خسته جه رگه وه/ نوروز بود که آتش این شور را به دلها انداخت لاوان به عه شق ئه چوون به ره و پيري مه رگه وه/ تا جوانان با اشتیاق به پیشواز مرگ بروند تا ئيستا رووي نه داوه له تاريخي ميلله تا/ تاکنون در تاریخ هیچ ملتی سابقه نداشتهقه لغاني گوله سنگي كچان بي له هه لمه تا/ سینه دختران سپر گلوله های نبرد باشند پيي ناوي بو شه هيدي وه ته ن شيوه ن وگرين/ برای شهید وطن گریه و زاری نمیکنیم نامرن ئه وانه وا له دلي ميلله تا ئه ژين /آنان که در دل ملت هستند همیشه زنده اند
ترانه ای زیبا از استاد آواز گیلان استاد ناصر مسعودی که از ان به عنوان خواستگاری بهار یا نو بهاره نام برده می شود .
پی نوشت : این ترانه زیبا به بهانه ی نوروز تقدیم به دوستان گیلک عزیزم خصوصا حسن جان احمدپور که دلمون براش یه ذره شده و امیدوارم تعطیلات خوبی توی تاجیکستان داشته باشه
بیا بیا دلبروک مو قربون تو شم، دنیا دو روزه بیا مکن شو روز مو خورشید مو صبح نوروزه دیدی چطو مانند او یک سال برفت، سال نو اومد؟ یکسال چنو تندِ برفت که پندری همی دیروزه آی بیا که نوروزه دنیا دو روزه تا عالمی ، جون دلم، چشمم خو ورسوزه بینه که قد تو کمون و پشت مو قوزه بیا بیا افتو فرو شد پشت کوه کم کمکک شو شد بیا که باز سر زد ز کوه ماه همچنو یکهو مهتو شد بر چه چنی بر چه چنو ایچنو مبو، دلبروک مو ایجور که می بینی زمونه سال به سال کهنه و نو شد آی بیا که نوروزه دنیا دو روزه تا عالمی ، جون دلم، چشمم خو ورسوزه بینه که قد تو کمون و پشت مو قوزه بیا بیا با هم برم بند دره، یا چار بالا مگو صبا دیره صبا ورخه بیا تا برم حالا در آن دره دور از همه بی همهمه خرم و خندان دور از شر و شور شره با شرشر او کنم لالا آی بیا که نوروزه دنیا دو روزه تا عالمی ، جون دلم، چشمم خو ورسوزه بینه که قد تو کمون و پشت مو قوزه
اولین بهار آمد درناها آمدند ، فقط تو نیامدی! چه زیبا موسیقی فرهنگ ها و قلب ها را به هم نزدیک میکند و از آن زیباتر زبان مشترک انسانهاست ! زبان عشق ...
آنجا که با اشتیاق در انتظار معشوق در میان ایل نشسته است و همچون درنا های رعنا چشم انتظار یار و دلدا اش است . اری عشق و شور و اشتیاق را چه زیبا رشید بهبدوف با بهار تلفیق نموده است . بهاری که نخستین بار است بدون یار و معشوق است ...
این ترانه آذربایجانی تقدیم به ملت آذربایجان
سوسو گزدی بو ائل لری / با اشتیاق از میان ایلها گذر کرده
تل تل دوزدوم من گول لری / گلها را به زیبایی چیدم باخا باخا یولا لارا / همینطور که به راهها خیره شدهام اختاریرام سنی من / به دنبال تو میگردم شیرین سوزوم گلمدین / ای شیرین سخن نیامدی ایکی گوزوم گلمدین / ای چشمان من نیامدی کونول و ریپ سودیگیم یار / یار و دلداده عزیزم هارا گالدین گلمدین / کجا ماندی که نیامدی ایلک باهار گلدی دورنالار گلدی / اولین بهار آمد درناها آمدند تکجه من گلیپ چیخمارین / فقط تو نیامدی هارا گالمیسان / کجا ماندهای سن سیز کونولوم اوی یاز اودلانا / بدون تو ای یار خانه دل در حال سوختن است
تزگل قلبیم دوزمیر یار هجرانا / بدون تو ای یار قلبم طاقت هجران ندارد
پی نوشت : این هفته با ترانه های مردمان ایران و هر روز با یک موسیقی محلی به استقبال بزرگترین جشن ایرانی ( نوروز ) خواهیم رفت . پیشا پیش نورزو بر همگان خوش
سلام امیر حسین عزیز کامنتت به نظرم جالب بود و دلم خواست به بهانه ی این کامنت سخنی با تو سایر دوستانم بکنم و چه بهانه ای بهتر از هم صحبتی با یک دوست ...
بله امیر حسین جان من این کامنت رو دقیقا یادمه
" عجب !
پس زیاد چیز دندون گیری رو از دست ندادیم ! اغراق کردن و
بزرگ نمایی این روزها در کوهنوردی کشور انگان جانی دوباره گرفته است . با
توجه به تبلیغات صورت گرفته برای این گزارش و دوستیم با امیر حسین دوست
داشتم برم برای شنیدنش اما امیدوارم همه ی دوستان یک بار نحوه صحیح گزارش
دادن و گزارش نویسی را مطالعه کنند که اینگونه مشکلات پیش نیاد و امیدوارم
از بزرگنمایی جلوگیری بشه چراکه بزرگ کردن یک صعود مطمئنا باعث لطمه زدن به
کارهای شاخص دیگر کوهنوردی در اذهان خواهد گذاشت . خوشحال شدم که
اینچنین رک و بی پرده در خصوص این گزارش نوشته شده است . امیدوارم دوستان
عزیزم در انجمن در خصوص گزارشهای آتی برنامه های اینچنینی چاره ای
بیاندیشند ."
این کامنت توی وبلاگ کلاغها بعد از انتقاد ایشون از ارائه ی گزارش خانتنگری شما در نشست ماهانه ی انجمن کوهنوردان ایران بود که نوشتم و خیلی خوب یادمه . واقعا فکر میکنید انقدر پیر شدم که حرفهای خودم رو به یاد نداشته باشم؟ اینه رسم رفاقت ؟ من تازه جونم و به این زودی ها الزایمر مفرط نمی گیرم اما نمی دونم چرا این سوال رو پرسیدی اما فکر میکنم تا 90 سالگیم فراموش نمی کنم . نمی دونم معنی کامنتت گله بود یا یاد اوری اما بهانه ای شد برای اینکه بگویم هر زمان در خصوص هر مسئله ای که نوشته ام دقیقا به یاد میارم چه چیز نوشتم ...
به بهانه ی کامنتت یک بار دیگر کامنتهای نوشته شده در این سالی که گذشت رو با پستهای گاه به گاه ملایم ، عاطفی ، جنجالی و تاسف بر انگیز را در این صفحه ی مجازی مرور کردم و این جملات و کلمات سخت به فکر مرا فرو برد اما یک نکته از لابلای این متون برایم مسجل شده است که هیچ گاه حقیقت را قربانی رفاقت و مصلحت نکرده ام . گاه تند و گاه ملایم نوشته ام اما همواره سعی م بر این بود که هر انچیزی که فکر میکنم درست است را انتشار بدهم نه به خاطر عناوین دوستی بلکه به خاطر وجدانم ...
چگونه متون نوشته شده در این فضای مجازی را از یاد ببرم؟
اما این متن رو بهانه ای میکنم برای انانی که از قلم زدنم رنجیده اند با اینکه بازهم تاکید میکنم من هنوز هم بر سر حرفهایم هستم و انها را به زعم خودم بر حق می دانم . شاید تنها چند نفر معدود از وبلاگنویسان هستند که هیچگاه دلم نمی خواهد ... بگذریم خودت چطوری؟
شما که عشقِتان زندگیست شما که خشمِتان مرگ است، شما که تاباندهاید در یأسِ آسمانها امیدِ ستارگان را شما که به وجود آوردهاید سالیان را قرون را و مردانی زادهاید که نوشتهاند بر چوبهی
دارها یادگارها و تاریخِ بزرگِ آینده را با امید در بطنِ کوچکِ خود پروردهاید و شما که پروردهاید فتح را در زهدانِ شکست، شما که عشقِتان زندگیست شما که خشمِتان مرگست...
شما که نغمهیِ آغوشِ روحِتان در گوشِ جانِ مرد فرحزاست، شما که در سفرِ پُرهراسِ زندگی، مردان را در آغوشِ خویش آرامش بخشیدهاید و شما را پرستیده است هر مردِ خودپرست، ــ عشقِتان را به ما دهید شما که عشقِتان زندگیست! و خشمِتان را به دشمنانِ ما شما که خشمِتان مرگ است!
شعر :شاملو
پی نوشت : 8 مارس روز جهانی زن برتمام زنان مبارک باد
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۱۲/۱۷ ساعت 16:46 توسط راميار
|
بدینوسیله از کلیه وبلاگ نویسان مرتبط با کوهنوردی ، طبیعت ، محیط پاک کوهستان و علاقمندان این عرصه دعوت می شود در صورت تمایل به میزبانی هفتمین صعود قلم که درسال 1391 اجرا خواهد شد، پیشنهادات خود را با قید موارد زیر از تاریخ 20 اسفند 90 تا تاریخ 20 فروردین 91 در قسمت نظرات وبلاگ صعود قلم درج نمایند.
1- نام و ارتفاع و موقعیت قله یا مکان مورد نظر 2- نام افراد , مسئولین اجرایی 3- تاریخ دقیق پیشنهادی میزبان 4- زمانبندی اجرای برنامه در صورت ممکن 5- مکان اجتماع و افتتاحیه برنامه همراه با ظرفیت سالن 6- شرایط امکان اسکان افراد شرکت کنندگان 7- شرایط پذیرایی و تغذیه شرکت کنندگان در برنامه 8- وسیله ایاب و ذهاب 9- کلیه خدمات و امکانات احتمالی دیگر توجه :
1-بندهای 7تا 9 اختیاری بوده و به شرایط متقاضی یا متقاضیان بستگی دارد
پی نوشت: در صورتی که پیشنهادی جهت میزبانی نبود یا به هر دلیل برای میزبان امکان برگزاری فراهم نشد . برنامه به صورت دانگانه برگزار میشود .
پی نوشت دو : به محض دریافت هر پیشنهاد بلا فاصله جهت نمایش در وبلاگ درج خواهد شد .
پیمان نامه
صعود قلم با رای عمومی و نظر جمعی توسط هیئت اجرایی تدوین شد و به رای عمومی گذاشته
شد . این پیمان نامه با توجه به نظرات کوهنویسان ویرایش و اصلاح شد و متن نهایی این
پیمان نامه با توجه به جمع بندی نهایی منتشر شده است و به عنوان دستور العمل هیئت
اجرایی برای صعود قلم سال آتی مورد استفاده قرار می گیرد .
طبعا امکان خطا یا اشکال در این پیمان نامه وجود دارد و امیدواریم هیئت
اجرایی سال آینده در صورت لزوم تغییرات لازم را اعمال نماید و این تغییرات را به
تصویب مجمع عمومی برساند.
دوستانی که اعلام نظر نکرده اندهمانطور که پیش تر اعلام شد
به معنی تائید این پیمان نامه بوده است و تعداد افرادی که اعلام مخالفت نمودند درصد
بسیار کمی از کوهنویسان بودند و همچنین عمده ی نظرات با جمع بندی کلی به تصویب هیئت
اجرایی رسید و در متن پیمان نامه اعمال شد.
این پیمان نامه برای صعود قلم سال آتی به عنوان دستور العمل هیئت اجرایی و
صعود قلم مورد استفاده قرار خواهد گرفت .
پی نوشت : پاسخ برخی کامنتها و نظرات که در
خصوص پیمان نامه توسط کوهنویسان داده شد در بخش کامنتینگ داده شد .
پی نوشت دو :هیئت اجرایی نمی تواند در مسائل
کلی و راهبردی صعود قلم تغییر بنیادی ایجاد نماید از این رو نظراتی که در اصول صعود
قلم تغییر ایجاد می نمود می بایست در حضور عموم کوهنویسان به پرسش گذاشته شود
و اعمال این نوع پیشنهادها و انتقادها طبیعتا از قدرت هیئت اجرایی
خارج است .
دیروز در پی بارشهای سنگین کردستان و مسدود شدن جاده ها متاسفانه 7 تن از هموطنان در اثر برودت هوا و مدفون شدن زیر برف جان باختند . به گزارش مرکز خبررسانی سقز این هموطنان که اهل شهرهای تبریز و کرمانشاه بودند در دو ماشین پیکان و پژو در محور سقز - سنندج زیر برف مدفون شدند و پس از ساعتها جستجو پیکرشان را از داخل خودروها بیرون کشیدند . هم اکنون اجساد این مسافران به پزشکی قانونی سنندج منتقل شده است .
همچنین تعدادی از هموطنان نیز که مدفون بودد زنده پیدا شدند و به مکانی امن منتقل شده اند و هم اکنون خطری انان را تهدید نمی کند .
تعدا کثیری از مسافران کردستان به دلیل بسته شدن جاده ها چند روز است نتوانسته اند به شهرهایشان باز گردند .
به گزارش مرکز خبر رسانی سقز در پی بارشهای سنگین چند روز گذشته تمامی محورهای ختم شده به سقز مسدود شده است و تعداد کثیری از مردم در دشت اوباتو ( هه وه تو ) گرفتار کولاک شده اند و تعداد زیادی از خودروها زیر بارش سنگین برف مدفون شده اند . در همین راستا ارگانهای امداد رسانی و نظامی اقدام به انتقال مسافران به روستاهای نزدیک نموده اند . تمامی محورهای منتهی به شهرستان سقز در حال حاضر مسدود است و جان بسیاری از مسافران به دلیل تداوم این بارشها در خطر است .
محورهای سقز به بانه ، مریوان ، دیواندره مسدود است و تنها محور بازگشایی شده در چند روز گذشته محور سقز - بوکان بوده است که امشب نیز این محور به دلیل بارش مداوم و سنگین مسدود شده است .
پی نوشت : طبق آخرین خبرهای دریافتی ( تائید نشده ) از مسافران دشت اباتو ظاهر چند نفر از هموطنان به دلیل برودت هوا جان باخته اند .
پی نوشت 2: بارش برف و برودت هوا در چند سال اخیر بی سابقه بوده است و امسال شاهد ریزش بهمن های پیا پی در تمامی جاده های کوهستانی کردستان بودیم .
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۱۲/۱۴ ساعت 21:38 توسط راميار
|
سه رده می هه لسان هه ر که سی نوست مرد / در این هنگام برنخواستن همان مردن است
پیویستی پیروز به لام سه خت و ورد / راه پیش رو بسیار سخت و دشوار است
چاوه روانته هه لسه ده ست و برد / اما آرمانمان در انتظار توست درنگ نکن
ترانه : استاد مظهر خالقی
پی نوشت : تقدیم به مردم قهرمان خاورمیانه که بهاری باشکوه به راه انداخته اند و پی در پی دیکتاتورها را به زانو در آورده اند تا به جهانیان این مفهوم عمیق را یاد آور شوند که اراده ی مردم معیار همه ی امور است و موج اراده ی مردم کاخ ها را در هم خواهد شکست !
برج بی نام ترانگو برای خیلی از دیواره نوردان ایران شاید یک رویا و بلندپروازی تلقی شود رویایی که جمعی از دیواره نوردان ایرانی را گرد هم آورده است تا در تلاشی برای صعودش ره سپار شوند .
برای نخستین بار است که تیمی متشکل از دیواره نوردان ایران برای چنین برنامه ای خود را اماده می کنند .این تیم به شکلی رسمی در مرداد ماه سال 1390 اقدام به برنامه ریزی جهت این برنامه گرفته اند . نفرات حاضر در تیم تا حد زیادی نامن آشنا هستند و به خوبی میتوان در لابلای گزارشهایشان روابط خوب و هم دلی را مشاهده کرد . این تیم تا کنون 6 اردوی آماده سازی را در پل خواب ، دیواره یافته ، مسیر پیتون بیستون ، دماوند ، آبشار نوا و دیواره لجور اراک را برگزار کرده است .
سالهاست نفرات این تیم در دیواره های مختلف با هم کار کرده اند و تقریبا شناخت دقیقی از هم دارند که می توان به این شناخت در ادامه ی مسیر خوش بین بود .
تیم ترانگو بدون هیچ ادعا و حاشیه ای در حال تمرین و اماده سازی است و شاید سال 1391 شاهد حضور آنها در یکی از سرسخت ترین دیواره های بالترو باشیم .
سالها است زمزمه ی صعود به ترانگو شنیده می شود اما عدم حس یک دلی و شاید بتوان گفت عدم اعتماد به نفس لازم مانع از تشکیل این تیم شد .
هرگاه با شهرام عباس نژاد صحبت می کنم به یاد ندارم از ترانگو نگفته باشد می توان عزمی راسخ و همتی بلند در میان کلامش را به راحتی تشخیص داد . وبلاگ ترانگو توسط تنی چند از نفرات تیم نوشته می شود که می توان گزارشهای منظم و پی در پی اردوهای اماده سازی را مشاهده کرد .
عده ای از دیواره نودان معتقدند اجرای موفق برنامه ی ترانگو در توان دیواره نوردی ایران در حال حاضر نیست و تیم ترانگو نیز بر این باور هستند که می توان این برنامه را موفق اجرا نمود . این نوع تردید ها برای برنامه هایی به سان ترانگو ان هم برای کشوری که تا به حال تجربه ی چنین برنامه ای را نداشته است تا حدی طبیعی می نماید و اما مسئله ای که سنگ نوردان و دیواره نوردان ایران و همچنین جامعه ی کوهنودی به آن اهمیت می دهد دنبال نمودن اردوها و شناختن ترکیب اصلی تیم و زمان بندی جهت عزیمت تیم به منطقه است .
امیدوارم وبلاگ ترانگو همچنان به انتشار اردوها و شرایط تیم بپردازد و امیدوارم این یقین را داشته باشند که جامعه ی کوهنوردی با دقت و همراهی قلبی چشم انتظار موفقیت این تیم است .
از جمله وبلاگ نویسان حاضر در تیم می توان به شهرام عباس نژاد،مهدی فرهادی،حمید شفقی و حمید امیری اشاره کرد که موفقیتشان در این برنامه قطعا به کام دنیای کوهنویسی خواهد بود برای تمامی نفرات تیم آرزوی موفقیت داریم .
گزارشها ی تیم ترانگو ایرانی را در این وبلاگ مشاهده نمایید .
پی نوشت : امیدوارم جامعه ی کوهنویسی این تیم جسور و پر تلاش را حمایت نماید و با توجه به هزینه ی سنگین این برنامه با اطلاع رسانی وسیع در خصوص این تیم شرایط مناسبی برای جذب اسپانسر فراهم نمایند .
شخصی به نام دوست در بخش کامنتهای وبلاگ موضوعی رو مطرح کرده بودند که بد نیست در جواب این دوست مختصر توضیحی بدهم .
یک دوست : بحث پرونده سازي باشد هيچ كسي پرونده سازي راميار را براي استاد نجاريان فراموش نخواهد نكرد! پس سكوت كن و اينقدر بر طبل توخالي نزن اي خرماخورده!
بله عیسی میرشکاری رفت و خیلی ها فراموش کردن روزهای اندوه ابتدایی سال 90 را ، روزهایی که در تلاشی چند روزه و در اثر سهل انگاری آقای محمد حسن نجاریان و شرکت سرزمین خورشید ( سان لند ) یک جوان به کام مرگ کشیده شد .
در آن زمان تلاشهای ما برای روشن شدن برخی زوایای پنهان ماجرا شاید اثر بخشی لازم را نداشت و یا اینکه جامعه ی کوهنوردی چندان به جان انسانهایی که تمام و کمال خود را در اختیار نام ها می گذارند اهمیتی نمی دهد .
عیسی میر شکاری از طریق شرکت سرزمین خورشید به کوه مانسلو در کشور نپال اعزام شد و پس از چند روز تلاش ، اخباری مخابره شد که کم و بیش شوکه کننده بود ...
به زعم بنده پرونده ی عیسی میرشکاری هرچند از نظر کمیسیون حوادث فدراسیون کوهنوردی و یا دادگاه بسته شده باشد اما این پرونده در نزد افکار عمومی همچنان باز است و می بایست همواره این نکات ریز و درشت را یاد اوری کرد که مبادا جوانان دیگری تحت تاثیر نامهایی قرار بگیرند که برای جان انسانها اهمیت لازم را قائل نیستند .
خانواده ی عیسی میرشکاری به واسطه ی حجب و حیایشان و همچنین طی صحبتهای بنده با مسئولین شهرستان جیرفت در ان زمان ترجیح دادند با بی اعتنایی به جوابیه پزشکی قانونی مبنی بر رد ادعای مرگ بر اثر ارتفاع گرفتگی و همچنین عنوان کردن ضربه ی مغزی به عنوان عامل مرگ قضاوت را به افکار عمومی بسپارند که پیگیری خانواده ی زنده یاد عیسی میرشکاری می توانست برای مسئولین صعود دردسر ساز شود .
عیسی میرشکاری با رویا پردازی ها و بلند پروازی هایش گام در مسیری گذاشت که شاید بخش بزرگی از جوانان این سرزمین این مسیر را در پیش گرفته باشند و یا در آینده بگیرند و نجاریان ها به واسطه ی تلاشهایشان در سالیان پیش در ذهن این جوانان اسطوره هایی بزرگ هستند که می توان تمام و کمال به امیدشان جان را کف دست گذاشت و راهی شد .
وعده های داده شده توسط شرکت های گردشگری مبنی بر آسان جلوه دادن صعود های برون مرزی 8000 متری نیز خود تاثیری عمیق خواهد گذاشت .
اما اگر روزی از نجاریان نوشته شد و یا در آینده نوشته خواهد به این دلیل است که وی را نه به عنوان یک ورزشکار و یک همیالیا نورد می شناسیم بلکه در کسوت فردی است که مسئولیت تمامی جوانب صعود بر عهده ی وی است و ایشان با دریافت مبلغ قابل توجهی که از یکایک این جوانان اخذ می شود برای همین منظور راهی میشود . پس در این جا بحث بر سر مسئولیت ورزشی مطلق نیست بلکه از ان می توان به عنوان یک شغل و پیشه یاد کرد که علی رغم دریافت مبلغ قابل توجه در رسیدگی به جان افرادی که به عنوان مشتری به همراه وی راهی شده اند سهل انگاری شده است و درد ناک تر آنکه در گزارشهای منتشر شده به قلم حسن نجاریان شاهد مخفی کاری های نادرستی بوده ایم و علت مرگ را وی و هم قطارانش ارتفاع گرفتگی و ادم عنوان نمودند در صورتی که عیسی بر اثر ضربه مغزی جان باخت و در هیچ جای گزارش دوستان به این مورد مهم اشاره ای نشده است .
باری به هر جهت عیسی های میر شکاری حداقل موضوعی که می بایست بدانند این است که نباید تحت تاثیر کارنامه ی سرپرست ها قرار گرفت و قبل از برنامه به طور جدی در شناخت روحیات عاطفی و اخلاقی و مسئولیت پذیری سرپرست اطمینان حاصل کنند و متناسب با این شناخت در این مسیر گام بردارند .
پس این امر وظیفه ی من و امثال من است که به راحتی از کنار مرگ عیسی ها نگذریم حال اسمش هرچه که باشد چه پرونده سازی و یا عداوت ورزی که من به شخصه معتقدم هیچ یک از این عبارات شایسته ی این نوع متون نیست .