شناسایی و معرفی سایت های پرواز کردستان

در چند روز گذشته میزبان دوست بسیار عزیزمان کاک ناصر ابراهیمی از هیمالیانوردان خوب کانون کوهنوردان کردستان و یکی از پرنده های پرتجربه ی کردستان بودیم .

در این برنامه که جهت شناسایی و ثبت سایتهای مناسب پروازی سقز و بانه برگزار شد به مناطق کوهستانی گردنه خان ، سایت پروازی پیست اسکی سقز ، ارتفاعات بانه و مناطق کوهستانی سقز سفر کردیم و نهایتا چندین نقطه جهت ثبت و معرفی آن از طریق رسانه ها و پایگاهها ی اطلاعاتی شناسایی شد که مناسب ترین آن مجموعه ی پیست اسکی سقز بود که در 35 کیلومتری سقز و 15 کیلومتری بانه واقع است .

در این سفر یک روز نیز جهت اسکی به پیست اسکی رفتیم و روز بیادماندنی در کنار جناب ابراهیمی عزیز در خاطرمان نقش بست.

عکس: سایت پرواز گردنه خان سقز- بانه

پی نوشت ۱: سایت پرواز سقز - بانه که در محل پیست اسکی سقز واقع است با قرار گیری در یکی از بدیع ترین چشم اندازهای کوهستانی کردستان با ارتفاع ۲۶۰۰ متر از سطح دریا در محل تیک آف و ۱۶۰۰ متر محل لند و دارای جاده ی مناسب دسترسی و نبودن موانع در مسیر می تواند به عنوان یکی از بهترین سایت های پروازی در کشور مورد استفاده ی علاقه مندان قرار گیرد . این سایت در ۳۵ کیلومتری سقز و ۱۵ کیلومتری بانه واقع است .

پی نوشت ۲ : این چند روز به خاطر جلسه ی هیئت کوهنوردی بانه و شرکت در این جلسه و حضور در مناطق کوهستانی بانه و صحبت کردن با مسئولان تربیت بدنی آن شهرستان سعادت همراهی با دوستان گروه کوهنوردی بابک تبریز را از دست دادم . که عمیقا از جناب عزتی و سایر دوستان عزیز تبریزی پوزش می طلبم و امیدوارم عدم همراهی کردن دوستان در صعود به کوه نکروز را بر من به دلیل سرشلوغی های این چند روزه ببخشایند .

برپایی نمایشگاه عکس طبیعت در بوکان ...

نمایشگاه عکسی از آثا عکاسان کوهنورد بوکانی عضو باشگاه کوهنوردی اورین بوکان در فرهنگسرای سیمرغ بوکان در مورخه ۲۰ دی ماه الی ۳۰ دیماه در حال برگزاری است . این نمایشگاه آثاری از طبیعت کردستان و چشم اندازهای کوهستانی منطقه را به تصویر میکشد . از جمله آثا آن می توان به عکسهایی از آقایان ، مهدی کریم زاده ، وفا سراجی  ، سروش رادمنش ،لقمان الله مرادی ، ماردین فرجی ، جمال خبیر ، کمال سیدی ، امید اسراری ، منصور عزیزی و محمد خضریانی را می توان مشاهده نمود .

از وبلاگ منوا لاوی ته ره غه

باید از رود گذشت...

باید از رود گذشت
باید از رود
اگر چند گل آلود
گذشت
بال افشانی آن جفت کبوتر را
در افق می بینی
که چنان بالابال
دشت ها را با ابر
آشتی دادند ؟
راستی ایا
می توان رفت و نماند
راستی ایا
می توان شعری در مدح
شقایق ها خواند ؟

شعر : شفیعی کدکنی

عکس : کردستان - یکی از شاخه های رود زاب ( که لوی )

سایت مثقال هم پر!

بله دیگه اصلا چه معنی میده یک سایت مثقالی بیاد هی قیمت ارز رو نشون بده؟ شکر خدا من نه پول ارز دارم نه پول سکه و سفر خارجه ما رو چه به این کارا ! آقا بد روزگاری شده من هیچ جای دنیا ندیدم طرف از سایه خودش مثل سگ بترسه اما به لطف این روزگار اینم دیدیم ! سایت مثقال به صورت آنلاین نرخ ارز و طلا رو نشون میده که متاسفانه اونم پر !

پی نوشت : به این سایت برید و جهت محکومیت تحریم هوایی غیر نظامی ایران رای بدید !

فراخوان وبلاگی جهت فرهنگ سازی دنیای کوهنویسی

وبلاگهایی که به درج فراخوان چند روز گذشته مبنی بر محکوم نمودن رعایت نکردن حقوق مولف اقدام نموده اند :

۱-وبلاگ کوهستان - ۲-وبلاگ زاگرس زیباترین زیبا هاست - ۳-برج سینا - ۴-  مشق کوه - ۵ -وبلاگ آیاز-۶- فاتحان خورشید  -۷ - دیواره های بلند و انگشتان سرمازده  - ۸ - لیست سارقان  -۹- پایگاه اینترنتی کوه‏نوردان کلاردشت - ۱۰ - اوای کوه - ۱۱ -  وبلاگ ماگما - ۱۲- کوهنوردان تبریز -۱۳ - شازده کوچولو - ۱۴ - وبلاگ باربیزون  - ۱۵ -وبلاگ کلاغها - ۱۶ - کانون کوهنوردان اوراز مهاباد - ۱۷ - با کوهستان - ۱۸ - وبلاگ تخصصی علم کوه -۱۹ - گروه کوهنوردی پرواز اراک  - ۲۰ - کوه این مقدس جان پرور -۲۱- کلماتی از یک کوهنورد - ۲۲ -اولین وتخصصی ترین سایت کوهنوردی دراستان  -۲۳- هزار تومان بده

از تمامی این دوستان بابت پاسخ مثبت دادن به این حرکت وبلاگی متشکرم

 

موسیقی : شلیره

اگراز بلندی ها من را دیدی صدایم را بشناس ، هرچند غربت و فراق در رخسارم خود را نشان داده است ، شلیر ، ای که از خانزاده های هولیر هستی امروز من را تنها نگذار چراکه تنها امروز را مهمانت خواهم بود . هفت کوه و دره میان ما قرار گرفته است و شاید تنها باد سبا است که عطر نفسهایت را برایم به یادگار خواهد اورد ...

گیانا له که ل ده ر که وتم ئازیز بناسه ده نگم

گیانا توزی غه ریبی ئازیر نیشتوه له ره نگم

شلیره وه ی شلیره له به گ زاده ی هه ولیره

گیانه به جیم مه هیله هه ر ئه مروم ماوه لیره

 

گیانه که وتوه ته به ینمان ، حه وت که ش و حه وت کو

گیانه مه ر شه مال بینی ئازیر بوی هه ناسه ی تو

شلیره وه ی شلیره له به گ زاده ی هه ولیره

گیانه به جیم مه هیله هه ر ئه مروم ماوه لیره

 

گیانا به لکوو مردنم ئازیر بی به میوانم

گیانا ئیتر نه بینم ئازیز دوری یارانم

شلیره وه ی شلیره له به گ زاده ی هه ولیره

گیانه به جیم مه هیله هه ر ئه مروم ماوه لیره

ترانه ای زیبا از هنرمند حسین شریفی تقدیم به مخاطبان و مهشید عزیز

شلیره: یک نام کردی دخترانه است و اسم کردی لاله ی واژگون

هولیر: شهر اربیل پایتخت کردستان عراق

 عکس : کردستان منطقه ی سرشاخان - اردیبهشت ۱۳۹۰ - عکس از آیاز

ارومیه را از این پس لطفا " اورمیه "  بخوانید !

"دوستان عزیز این پستی است که چند ماه پیش برای بکار بردن شکل صحیح املای شهر اورمیه منتشر کردیم . متاسفانه عده ای تعمدا و یا سهوا از بکار بردن املای صحیح اورمیه خورد داری می نمایند . لذا با انتشار مجدد این پست برای آگاهی دوستانی که در جریان امر نیستند اقدام نمودیم .
اور به معنی شهر و میه یعنی آبها اورمیه همانند اورشلیم ، اورفا،اورامان،اورمچو ( مرکز استان ترک نشین چین ) و ..."

 

پاراگراف فوق در یکی از صفحات پر بازدید فیس بوک نوشته شده بود که کمی من را خنداند و کمی هم باعث تاسفم شد . بله درست است اورمیه واژه ای صحیح است که در طول سالیان اسم آن به دلیل راحت تر تلفظ شدنش به ارومیه تغییر نام داد . و شاید ریشه ی این تغیر نام را بشود به اواخر دوره قاجار و اوایل پهلوی نسبت داد ...

حرکت مثبتی که در روزنامه ی مشخص شده به ان توجه شده است بسیار ارزشمند و پسندیده است اما نکته ی تاسف بر انگیز استدلال پردازی و ریشه یابی های دروغینی است که ما در طول تاریخ همواره شاهدش بودیم . بدون آنکه مطالعه ای داشته باشیم و بنا بر شنیده هایمان اقدام به انتشار مطالبی می کنیم که بدون هیچ پشتوانه و ریشه ایست .

حاضریم برای خود ریشه ای بیگانه بیابیم اما به اصل موضوع بی اعتناییم .

می خواهم در خصوص پاراگراف فوق نکاتی چند را برای تنویر افکار عمومی و شاید دوستانی که نسبت به نشر این گونه مطالب بی پایه اقدام میکنند کمی به خود آینده و ان ژست روشن فکرانه یشان را اندکی تغییر دهند .

در این متن عنوان شده که " برای دوستانی که آگاهی ندارند و در جریان امر نیستند اقدام نمودیم "

بسیار خوب میخوانیم تا آگاهی پیدا کنیم !!!

" اور به معنی شهر و میه یعنی آبها اورمیه همانند اورشلیم" نمی دانم نویسنده این متن از کجا چنین برداشتی نموده است که اور به معنی شهر است و میه به معنی آبها ؟ اما جهت اطلاع دوستان عرض نمایم :

اور شلیم اساسا بر خلاف تصور کاربران این صفحه که ان را کلمه عبری می دانند و اورمیه را نیز بر همین مبنا یک کلمه عبری میدانند باید عرض نمایم که اورشلیم واژه ایست از زبان اوگاریتی و قبل از حضور عبریان در این منطقه نام آن اوراشالیمو بوده است به معنی بنیاد شالیم . و پس از آن چون در زبان عبری اورشالیم به معنی باران صلح بوده است نام آن تغیری نکرده است .

و به هیچ عنوان بر خلاف تصور این دوستان اور به معنی شهر نیست و میه به معنی آب ! و با یک جستجوی ساده در ترانسلیت گوگل می توان ان را دریافت .

اورفا یکی از شهرهای جنوب شرقی ترکیه است که محل تولد عبدالله اوجالان رهبر کردهای حزب کارگران ترکیه است و در زمان های گذشته نام این شهر رها بوده است و به هیچ عنوان استدلال عبری بودن آن صحیح نیست . چراکه هیچگاه در این منطقه عبریان ساکن نبوده اند .و اورفا نیز نامی بسیار جدید است و آن ریشه ی دروغین صحیح نیست و ناشی از بی پشتوانه بودن ادعا دارد.

اورامان را متاسفانه بسیاری از مردم ایران به اشتباه به کار میبرند در صورتی که نام واقعی این منطقه هورا مان است و معنی ان بر عکس استدلال این دوستان جایگاه اهورا است . که این دوستان با خیالپردازی از ان به عنوان اور یعنی شهر و مان هم ...

شاید یک جستجوی ساده در همین اینترنت به راحتی بتواند به این دوستان روشنفکرنما نشان دهد که دنیا آنگونه نیست که برای همگان نمایش میدهند .

او رمیه از دو کلمه ی او به معنی آب و رمیه به معنی محل طغیان در زبان کردی گرفته شده است و برای سند سازی مطلب عنوان شده نیازی به خیالپردازی و نسبت دادن آن به عبریان و اورشلیم و ... کاری بس خنده دار است .

به راحتی می توان فهمید که چه تفکر کودکانه ای در پشت این متن نوشته شده در فیس بوک قرار دارد و چقدر متن بدون پشتوانه و ضعیف است و جای تاسفش تائید بسیاری از کاربران ان بدون لحظه ای درنگ و تحقیق است .

اما هدف از این پست صرفا بررسی این نوع نگاه به ظاهر روشنفکرانه است که در جامعه ی ما به وضوح می توان مشاهده کرد . این موضوع من را به یاد داستان خبر دادن ادیان گذشته از یک پیامبر آخر زمان می اندازد . بسیاری از مبلغین دین اسلام عنوان نموده اند که کتابهای آسمانی همچون انجیل و تورات از ظهور یک پیامبر خبر داده اند و از ان به نام احمد یاد کرده اند که شاید فقط انسانهایی که ذهنشان سوال برانگیزنباشد و همان چیزی که می شنود را بدون هیچ کند و کاوی و واشکافی می پذیرد می تواند بدون تحقیق بپذیرد . در صورتی که بنده تمام 4 انجیل را کلمه به کلمه مطالعه کرده ام و چنین چیزی به هیچ عنوان صحت ندارد و یک دروغ بسیار بزرگ است که شاید سخن گفتن از ان نیز جرمی بس بزرگ باشد .

در دیدار با کشیشی در اورمیه از وی صحت این موضوع را پرسیدم و عنوان کردم چنین چیزی را من در انجیل ندیدم آیا اونیز مانند من دست خالی برگشته است که وی نیز سخنان بنده را تائید نمود و عنوان کرد تمام طول عمرش را صرف مطالعه و اموزش انجیل نموده است اما چنین چیزی نه در روایاتشان وجود دارد و نه در کتابهایشان .

آری ما عادت گرفته ایم هر چیزی را می شنویم بدون ذره ای خردورزی و تحقیق بپذریرم خواه درست و خواه نادرست ...

 اورمیه را زین پس به جای واژه ی اشتباه ارومیه بخوانید و بنویسید

برپایی نمایشگاه عکس غارهای کردستان

عکاس با محیط خود در تبادل و به ثبت آن می پردازد، و خواستار کشف فضاهای خاص و بکر از لحاظ تصویری، یا به دنبال ثبت وقایع نگاری است. عکاسی کردن در شرایط مرطوب ، خیس ، کم نور و خطرناک غار عملی سخت و زمانبر می باشد، همچنین امکانات خاص خود را طلب میکند.

نمایشگاه عکسی از غارهای استان کردستان در نگارخانه ارشاد اسلامی شهرستان سنندج در تاریخ 17 دی ماه الی 22 دی ماه 1390 برپا و نمایشگاه در صبح و عصر برای بازدید عموم دایر می باشد، عکس ها چاپ شده به تعداد 30 قطعه و در ابعاد ) 70*100 (cm بروی شاسی ارائه شده که حاصل عکاسی آقایان محمد مهدی پناه،علامحسین شیخ اسماعیلی و آرش یاسمن پور است ، این نمایشگاه نتیجه ایده آقای محمد مهدی پناه می باشد، عکس ها حاصل 10سال تلاش و بازدید نامبرده از غارهای استان است. آقای مهدی پناه قصد داشتند که نمایشگاه را در سال 1389 برپا کنند اما به دلیل مشکلات، افتتاح نمایشگاه به تعویق افتاد؛ این وقفه مصادف بود با ثبت انجمن غارنوردان وغارشناسان ایرانیان و افتتاح نمایندگی استان کردستان به همین منظور آقای مهدی پناه نمایشگاه عکس را با همکاری انجمن شعبه استان کردستان برپا نمودند. در ضمن نامبرده مسئول کمیته غارنوردی هیئت استان و عضو فعال و تاثیر گزار انجمن می باشد. در نهایت از کانون کوهنوردان کردستان ، گروه کوهنوردی پیام مخابرات سنندج کمال تشکر را داریم. انجمن غارنوردان و غارشناسان ایرانیان شعبه کردستان

به نقل از وبسایت کانون کوهنوردان کردستان

فراخوان وبلاگی جهت فرهنگ سازی دنیای کوهنویسی

متاسفانه وبلاگ گروه کوهنوردی صیاد ماکو به سان خیلی از وب سایتها و وبلاگهای دیگر که به کپی کردن مطالب مشغول هستند بدون توجه به حقوق مولف من رو بر آن وا داشت که به عنوان عضو کوچکی از جامعه کوهنویسی از سایر دوستان خواهش کنم برای حفظ حقوق مولف و ایجاد یک فضای سالم و توام با احترام نسبت به درج این فراخوان اقدام نمایند .

شاید نویسنده ی این گروه همانند دیگر وبلاگها ی کپی بردار واقعا عمق این بی اخلاقی را تشخیص ندهد و با درج مطالب شهرام عباس نژاد و حتی توهین در بخش کامنتهای وبلاگ به نویسنده ی مطالب بی شرمی را به حد نهایی خود رسانده باشند اما براستی تا کی باید به اینگونه رفتار ها بی توجه باشیم ؟!؟

اگر برگردیم به چند سال گذشته شاید این تصور بعید بود که جامعه ی وبلاگ نویسی حوزه ی کوه و کوهنوردی آنچنان گسترده شود که ناهنجاری های رفتاری و اخلاقی به امری عادی بدل شود . تعداد بسیار زیاد وبلاگها و ثبت راحت آن و زمان اندکی که برای ان صرف می شود شاید برای یک نویسنده که گاه گداری از کوه می نویسد انگیزه های زیادی داشته باشد . مطالب گشترده ای که سالها زحمت نویسنده اش را می توان از لابلای سطور آن به راحتی تشخیص داد ...

اما براستی در این در این دنیای کوهنویسی ما وبلاگنویسان چقدر به یک دیگر متعهد هستیم و روابطمون اخلاق مدار است ؟

با رشد شتاب گونه ی وبلاگ نویسی و حضور در دنیای مجازی نیاز هست که کوهنویسان نسبت به چهارچوب اخلاقی مطالب درج شده در وبلاگها حساسیت نشان دهند .به طور مثال وبلاگ نویسانی که ساعتها و یا گاهی برای نوشتن یک مطلب سالها عمرشان را پای کوهنوردی گذاشته اند و تجربه های خود را به رشته ی تحریر در اورده اند تا چه حد از حق تالیف این تجربه ها بر خوردارند .

شهرام عباس نژاد و بسیاری از وبلاگ نویسان دست به قلم متاسفانه هر روز بیشتر از گذشته شاهد درج مطالبشان در وبلاگهای دیگران هستند که نسبت به درج منبع آن نیز خود داری میکنند .

گاهی که با شهرام هم کلام میشوم همواره می بینم در تلاش است سهمی در آموزش و اعتلای این رشته ی ورزشی داشته باشد و دین خود را به کوهنوردی با تمام وجود ادا کند اما دیگران چه ساده سو ء استفاده می کنند .

بارها و بارها مطالبی که سالهای عمرش را پای تجربه اندوزی در این وادی گذاشته است توسط وبلاگ نویسان کپی شده است بدون اینکه حتی کوچکترین نامی از وی برده شود .

و شاید اینگونه رفتار ها مانع از حضور نویسندگانی همچون شهرام در این دنیای مجازی است چراکه فضای نوشتاری را سالم نمی بینند و چه بسا سایر مربیان نیز با مشاهده ی یک فضای سالم  همچون شهرام رو به نوشتن بیاورند .

متاسفانه این نوع نگاه در بسیاری از وبلاگ نویسانی که به تازگی روی به نوشتن اورده اند دیده می شود که صد البته وظیفه ی کوهنویسان دست به قلم و صاحب تفکر است که نگذارند اینگونه به این مطالب بی حرمتی شود .

امیدوارم دوستان وبلاگ نویس با درج این فراخوان در وبلاگشان مانع از کپی برداری مطالب نویسنده ها بدون درج منبع در وبلاگهای ( خصوصا ً) جدید و وبلاگ افرادی که با این مفاهیم اخلاقی آشنا نیستند شوند و این فضا ی کوهنویسی را برای کپی برداری و استفاده ی نادرست از مطالب دیگران غیرممکن سازیم و با مشاهده ی این نوع رفتار غیر اخلاقی مانعی باشیم برای ترویج ان !

و امیدوارم وبلاگ نویسانی که به تازگی روی به نوشتن نموده اند سعی نمایند کمتر کپی برداری را در دستور کار قرار دهند و نسبت به درج منبع مطالب دقت بیشتری از خود نشان دهند .

با این فراخوان میتوان تا حدی افرادی را که تاکنون به عمق غیر اخلاقی بودن این عمل آگاه نشده اند هشیار سازیم و امیدوار باشیم که فضای کوهنویسی فضای مناسبی برای کپی برداری نباشد .

 پی نوشت : امیدوارم با درج اینموضوع و فراخوان نسبت به ادامه ی این روند بی تفاوت نباشیم و هر یک از وبلاگ نویسان مانعی برای ادامه ی این روند غیر اخلاقی باشد .

وبلاگهایی که به این فراخوان پاسخ مثبت داده اند:

۱-وبلاگ کوهستان - ۲-وبلاگ زاگرس زیباترین زیبا هاست - ۳-برج سینا - ۴-  مشق کوه - ۵ -وبلاگ آیاز-۶- فاتحان خورشید  -۷ - دیواره های بلند و انگشتان سرمازده  - ۸ - لیست سارقان  -۹- پایگاه اینترنتی کوه‏نوردان کلاردشت - ۱۰ - اوای کوه - ۱۱ -  وبلاگ ماگما - ۱۲- کوهنوردان تبریز -۱۳ - شازده کوچولو - ۱۴ - وبلاگ باربیزون  - ۱۵ -وبلاگ کلاغها - ۱۶ - کانون کوهنوردان اوراز مهاباد - ۱۷ - با کوهستان - ۱۸ - وبلاگ تخصصی علم کوه -۱۹ - گروه کوهنوردی پرواز اراک  - ۲۰ - کوه این مقدس جان پرور

نگاه روز : یاداشت احمد آلتان روزنامه نگار سرشناس ترک

"کودکان را کشتید. بچه های کردها را. یکی از کشته شدگان 12 ساله بود. مادرش به او توصیه کرده بود که "دلبندم اگر هم سربازها را دیدی ترسی به دل راه مده". سربازی ندید تا از او ترس به دل راه بدهد. ندید. بمبها اما تکه تکه اش کردند.
آیا هزینه جمله "ترکیه متعلق به ترکهاست" آن همه "مرگ" بود؟"

آحمد آلتان روزنامه نگار سرشناس ترک در یادداشتی که به چاپ روزنامه ی طرف رسید نیم نگاهی به بد ذاتی و بد خویی ارتش فاشیست ترکیه انداخته است که نگاه شما را به سوی آن جلب خواهم کرد .

 به زبان آوردنش ساده است. سی و پنج کشته!
بیشترشان سن و سال چندانی نداشتند. کاسبکار بودند و از آنجا که خانه و زندگیشان بر اثر خشونتها از بین رفته است به قاچاق روی آورده بودند.
سیگار و گاهی هم چند حلب گازوئیل را بر پشت قاطرها بار می گذارشتند و می آوردند.
جنگنده های اف 16 با بمبهایشان آنها را تکه تکه کردند.

 رئیس ستاد مشترک ارتش ترکیه از "اطلاعات"ی که دریافت کرده بودند سخن به میان می آورد.

اما "بارانسوو"( یکی از خبرنگاران روزنامه طرف) اطلاعات بیشتری دارد. آنگونه که او گزارش داده است یکی از مخبران سازمان میت، در شمال عراق (کردستان عراق. م) از قصد گروهی از چریکهای پ ک ک، به فرماندهی "باهوز اردال"، برای عبور از مرز خبر داده بود.
هواپیماهای بدون سرنشین نیز گروهی از شهروندان را رصد کرده اند. درباره صحت و سقم گزارشهای دریافتی دوباره از ماموران میت در شمال عراق سوال شده و آنها باز هم تاکید کرده اند که گروه مذکور اعضای پ ک ک هستند.
جنگنده ها هم بر سرشان بمب ریخته اند!
بیانیه ارتش ترکیه که می گوید "اطلاعات"ی دریافت کرده بودیم با معلوماتی که "بارانسوو" فاش ساخته است همخوانی دارد.
اما به نظر من مساله به این سادگیها هم نیست و پرسشهای بدون پاسخی به جای می گذارد.
نخست آنکه آن نوجوانها که به کار قاچاق مشغول بودند همگی اهالی روستایی بودند که نحوه کار و گذران زندگی در آن بر همگان آشکار است. مسیر رفت و آمدنشان هم مشخص است و روزانه از همان مسیر می آیند و می روند.
دوم آنکه کلیه پاسگاههای مرزی منطقه از رفت و آمد کاسبکاران مطلع هستند، از این رو پرسشی که اینجا مطرح می شود آن است که چرا کسی درباره آنها، از پاسگاههای مرزی سوال نکرد.
و پرسش سوم آنکه چرا پیش از اقدام به بمباران از مخبران محلی خواسته نشد تا اطلاعاتی درباره ماهیت گروه مذکور در اختیار بگذارند.
گفته می شود فاصله زمانی رصد کردن توسط هواپیماهای بدون سرنشین و بمباران این گروه تنها سه ساعت بوده است. یعنی در آن سه ساعت کذایی کسی چنین پرسشهایی به فکرش خطور نکرد؟
بنا به گزارشهایی که "مظفر دوروو"، گزارشگر روزنامه طرف در منطقه ارسال داشته، مادر یکی از قربانیان که کودکی 12 ساله بود، پیش از رسیدن به مرز تلفنی با فرزندش صحبت کرده و به او گفته است: "پسرم اگر با سربازها مواجه شدی، نترسی!"
سربازها کاسبکاران را می شناسند و معمولا کاری با آنها ندارند.  به جز آنکه بعضی از آنها گاه گداری چشم غره ای می روند.
چرا از پاسگاههای مرزی که با منطقه آشنا هستند و از تحرکات شهروندان و کاسبکاران خبر دارند درخواست نشده است اطلاعاتی در اختیار بگذارند.
 در بیانیه رئیس ستاد ارتش ترکیه آمده است: "با توجه به اطلاعات دریافتی چنین ارزیابی کردیم که آنها گروهی از اعضای مسلح پ ک ک هستند و به همین دلیل دستور بمباران را صادر کردیم."
در اینجا سوالی که مطرح می شود این است که آیا نمی توانستند قبل از ورودشان به داخل خاک ترکیه به آنها اخطار بدهند؟ یا چرا کسی به پاسگاههای مرزی اطلاع نداد تا به حالت آماده باش درآیند.
و اگر به آنها اطلاع داده شده چرا هیچ یک از مرزبانان نتوانستند تشخیص دهند که اعضای آن گروه قاچاقچی هستند یا عضو پ ک ک؟
رئیس ستاد مشترک بنا به چه مجوزی دستور "از بین بردن" یک گروه بزرگ (پنجاه نفره) را صادر کرده است؟ آیا پیش از صدور چنین دستوری واحدهای نظامی را در آن منطقه مستقر کرده بودند؟
آیا اجرای چنین عملیاتی آن هم تنها با اتکا به یک منبع اطلاعاتی امری طبیعی است؟ نکند سایر عملیاتهای مشابه را نیز تنها با اتکا به یک منبع انجام می دهید؟ آیا اطلاعات دریافتی تحلیل و ارزیابی می شوند؟ اگر رئیس ستاد مشترک صحت و سقم آن اطلاعات را از چند منبع مختلف سوال می کرد، به طور قطع و یقین همه منابع آن اشتباه را تکرار نمی کردند.
چرا هیچ کس به فکرش نرسید که معمولا در آن ساعت از شب کاسبکارها از چنین مسیرهایی می گذرند؟ کسی نمی توانست تشخیص دهد که آنجا مسیر کاسبکارهاست؟
من شخصا نسبت به اینکه آن کشتار در اثر "اشتباه" صورت گرفته باشد تردیدهای جدی دارم. چون ظاهر قضیه خیلی به "اشتباه" شباهت ندارد.
تا کنون با توجه به همه آنچه در رابطه با این قضیه دیده و شنیده و خوانده ام، بیشتر ظن آن می برم که قتل این کودکان از روی قصد انجام گرفته باشد. تمام اطلاعاتی که در این زمینه به دستم رسیده است چنین شک و تردیدی را در درونم تقویت می کند.

چرا مساله ای را که برای یک فرمانده معمولی پاسگاه مرزی به آسانی قابل تشخیص است ارتشی با چنان  قدرت و جبروت نمی تواند تشخیص دهد؟
امیدوارم همه زوایای پنهان این قضیه هر چه زودتر آشکار شود. هیچیک از جنبه های چنین کشتاری نباید در پرده "پنهان" باقی بماند. اما در هر صورت علل آن هر چه که باشد باز هم ما این 35 جسد بی جان را در مقابل خود داریم.

به جای آنکه مشکل کردها از طریق گفتگو، شنیدن صدای یکدیگر، قانون و دموکراسی حل و فصل شود، روزانه خشونت اعمال می شود. اگر در واکنش به اظهارات لیلا زانا که گفته بود "از خود کردها بپرسید چه می خواهند"  می گویید "باید هزینه اش را بپردازید" انتظار آن را داشته باشید که "مرگ" همچنان به گفتمان غالب تبدیل شود. مرگ اعضای پ ک ک، مرگ سربازها، مرگ کودکان کاسبکار و مرگ .... و در نهایت فقط مرگ.
وقتی دست به "کشتار"ی می زنید ناچار به سمت کشتار بیشتر سوق داده خواهید شد. تفکر"قاتل" تفکری است که در پاسخ به جمله "از کردها بپرسید"ِ لیلا زانا هزینه هایی به تمام کشور تحمیل می کند. هزینه هایی که سرانجامی جز مرگ ندارد.
کودکان را کشتید. بچه های کردها را. یکی از کشته شدگان 12 ساله بود. مادرش به او توصیه کرده بود که "دلبندم اگر هم سربازها را دیدی ترسی به دل راه مده". سربازی ندید تا از او ترس به دل راه بدهد. ندید. بمبها اما تکه تکه اش کردند.
آیا هزینه جمله "ترکیه متعلق به ترکهاست" آن همه "مرگ" بود؟

چه می شد اگر ترکیه متعلق به همه آنهایی بود که در این سرزمین زندگی می کنند و در عوض کودکان قتل عام نمی شدند؟
 

http://nnsroj.com

پی نوشت : این نسل کشی را بایستی به بشریت و انسانیت تسلیت گفت . شاید واژه ای غیر از سگ های وحشی برای نظامیان ترکیه به ذهنم نمی رسد

اسکی آزاد در ارتفاعات خان

روز گذشته به اتفاق دوستان به ارتفاعات گردنه ی خان سقز رفتیم برای یک اسکی آزاد ! پس از همانگی های لازم به طرف کوهستان حرکت کردیم . از یک جاده ی کوهستانی یخی و برفگیر به سختی با بستن زنجیر چرخ خودمون رو به قله ی کوه وزنه رسوندیم و برای فرود اماده شدیم .

نفرات اول که سه نفر بودند به طرف پایین حرکت کردند و منم منتظر هوشیار موندم که چون آشنایی به مسیرها نداشت نهایتا بعد از اونها حرکت کردیم . باد برف پودری رو روی مسیر های به جا گذاشته می کشید و اون ها رو توی چند ثانیه پر می کرد به طوری که پس از حرکت بعد از چند ثانیه مسیر طی شده قابل تشخیص نبود هرچند برف بسیار نرم و پودری داشت و پیچ زدن در این نوع برف کار واقعا مشکل و انرژی بری بود .

به همین دلیل مسیری که بچه های طی کردند رو ما نتوئنستیم تشخیص بدیم و تصمیم گرفتم از یک مسیر دیگه فرود کنم و هوشیار هم به واسطه ی اینکه اولین تجربه ی اسکی آزادش بود و به غیر از سطح پیست که برف کوبیده داره و اسکی به مراتب راحت تره تجربه ی دیگری نداشت .

مسیر خطرناکی بود سنگلاخ ها و گون های بیرون اومده گاها دردسر ساز میشد و در قسمت های پایین تر هم جنگل و درخچه های کوهی می تونست دردسر ساز باشه خصوصا برای همراهم که اسکی در این شرایط خیلی براش سخت بود .

وسط های راه تویه یک شیب نسبتا تند هوشیار رو جا گذاشتم که این مسیر رو سرعتی فرود برم مسیرش بسیار پر شیب بود و برفش هم حالت نیمه سفتی داشت و میشد روی سرعتش حساب کرد اما متاسفانه در قسمتهایی که باد خورده بود تخته سنگهایی بیرون زده بود که فقط یک لایه چند سانتی متری از برف روی اونها رو پوشونده بود و منم با اولین برخورد با سنگ از ترس خراب تر نشدن کف چوب اسکی هام مجبور شدم بدون اینکه دراپاژ کنم به فکر افتادن بدون دردسر باشم که به شدت زانوم با تخت سنگ روبروم برخورد کرد و برای لحظاتی درد خیلی شدیدی رو احساس کردم اما به خاطر اینکه روحیه هوشیار خراب نشه به روی خودم نیاوردم و سعی کردم کمترین وزن رو به زانوم بیارم و از هوشیار خواستم که مسیری مشخص شده رو با احتیاط بره پایین منم دنبالش میام که در اون لحظات به دلیل اینکه توی یک فعالیت نسبتا فشرده ای بودم زیاد به درد زانوم و آسیب دیدگی توجه نکردم و حتی مسیر انتهایی رو نیز از بین درختچه ها با سرعت پایین اومدم . بچه ها چند بار با بی سیمم تماس گرفتن و نهایتا با کمی تاخیر با جاده ی سقز بانه رسیدیم و چوب اسکی ها رو سوار ماشین کردیم و بازهم به طرف قله حرکت کردیم برای یک دور اسکی دیگه ...

فعلا زانوم من رو از پا در اورده تا ببینم چی میشه اما لذت اسکی و ریسک اسکی آزاد می ارزه به این مصدومیت ها ...

عکس: مسیر قرمز ابتدای مسیر فرود من و هوشیار است و مسیر آبی قسمت های بالایی محل فرود بقیه ی بچه ها  

کافه کوه

آنچه که مسلم است "گاهی" در میان کوه نویسان و طبیعت دوستان مواردی پیش می آید که نوشتن نمی تواند روح کلام را به  اندازه قدرت گفتگویی رودر رو انتقال دهد. می شود  بسیاری از سو تفاهم ها را در یک گفتگوی رودر رو حل کرد  و حرف زد و نقد کرد در محیطی دوستانه اما با تیغ بی رحم نقد که هدفش جراحی غده ی بدخیم ندانستم باشد که ترمیم اشتباهات گردد که این خود نشان بالندگی است!

ادامه در وبلاگ مکث به قلم لیلی یگانه رهنما

  • وعده ی دیدار پنجشنبه ی آخر دی ماه کافه ی محمد تهرانی ( توچال )- بعد از ایستگاه   تله سیژ سمت راست - ساعت ۴ بعد ازظهر

موسیقی : شکایت معشوق

بنده ی ساقی حسنیم که با گردش چشمی/همچو پیمانه ی می زنگ غم از دل بزداید

در دل آتش غم رخت تا که خانه کرد

دیده سیل خون به دامنم بس روانه کرد

آفتاب عمر من فرو رفت  و  ماهم  از افق چرا     سر برون نکرد

هیچ صبحدم نشد فلک   چون شفق ز خون    دل مرا لاله گون نکرد

 ز روی مهت جانا پرده برگشا   

بر آسمان مه را منفعل نما

 به ماه رویت سوگند   که دل به مهرت پابند    به طره ات جان پیوند

فراق رویت یک چند    به جانم آتش افکند     بکن به وصلت خرسند

 بیا نگارا جمال خود بنما

به رنگ و بویت خجل نما گل را

 رو در طرف چمن بین بنشسته چو من

دلخون بس زغم یاری غنچه دهن

 گل درخشنده   چهره تابنده   غنچه در خنده   بلبل نعره زنان

هر که جوینده   باشد یابنده   دل دارد زنده      بس کن آه و فغان

 ز جور مه رویان شکوه گر سازی

به شش در محنت مهره اندازی

 همچون سالک دست خود بازی

همچون سالک دست خود بازی

ترانه : زنده یاد جلال تاج اصفهانی

عکس : فرشید روزی طلب

زمستان است ...

این روزها کلاه که دارم

آسوده است گوش من

 از باد، انجماد

از حرفهای محکم بی بنیاد.

عکس :   محمد حسن نجاریان