امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
دوشنبه تعطیل بود منهم روز یک شنبه با چند تا تماس تلفنی قرار صعود رو گذاشتیم و قرار بر این شد که امشب رو به کوه برده سور بریم و شب رو دور هم باشیم . قرار شد منو آقا غلام قبل از بچه ها بریم و اونها هم بعداظهر بیان . ما ساعت 2 قرار گذاشتیم و روزبه با ماشین تویوتاش ما رو از جاده روستای ملقرنی رساند اما یه جاده فرعی بود که مسیر یه معدن قدیمی بود و با ماشین از اون جاده باریک صعود کردیم و به زیر غار رسیدیم و فقط 10 دقیقه تا محل کمپ فاصله بود . کوله هامونو گذاشتیم و به طرف روستای ملقرنی رفتیم که هیزم برای شب بیاریم . به یک باغ رفتیم و هیزم های زیادی اونجا وجود داشت منهم به پیشنهاد آغلام چنتا تنه ی بزرگ رو رو دوشم گذاشتم و آغلام هم چند تا چوب بستنی دستش گرفت و یه بطری آب و راه افتادیم تا رسیدیم به قله پدرم در اومد ، شانه هام داشت از درد میترکید . به هر حال بعد از 1 ساعت کوه پیمایی خسته کننده البته شاید برای من به قله رسیدیم و همین لحضه ایرج خان هم اومدن و یکمی از اینهمه هیزمی که من آورده بودم تعجب کرد !!!
البته هیزم های آغلام هم جای تعجب داشت !!!!!!!
خوب حالا باید میگشتیم یه جای چادر مناسب پیدا میکردیم اما چون اونجا شیب تندی داشت مجبور به کندن سنگ ها و تخت کردن اون قسمت شدیم . بلاخره بعد زحمت خیلی زیادی و زیر سازی کردن برای چادر یه جای درست حسابی برای دو چادر ساختیم و رفتیم داخل غار نشستیم و منتظر بقیه شدیم . آقای توفانی هم از دور پیدا شد و بعد از نیم ساعت به ما رسید و بعد از ایشون امیر هم رسید . هوا تاریک تاریک شده بود بعضی از بچه ها که قول داده بودند هنوز نیومده بودند که تو اون تاریکی دو نفر رو دیدیم و منتظر شدیم که بیان ولی پیداشون نشد گفتم شاید ما رو نتونن پیدا کنن از غار اومدم بیرون و به طرف قله به راه افتادم یه نفر رو دیدم وقتی سلام کردم دیدم یه خانم بود ولی صداشو شناختم همسر آقای شکری بود . بعد ایشون گفت که الان آقای شکری هم میان و قله رو بزنیم میایم پیشتون منهم برگشتم به غار و بعد از چند لحضه آقای کریمی هم اومدن . مدتی بود که شب مانی نداشتم و بعد از 2 ماه دوری از شب مانی امشب یکی از بهترین شبهای زندگیم بود .
از همون سر شب خوندن ترانه های زیبا توسط همنوردانم که همگی خوش صدا بودن خبر از شبی زیبا میداد . هوا فوقالعاده بود و بعد از خوردن تنقلات بیش از حد دیگه نمی تونستیم شام زیادی بخوریم و بعد از شام تا دیر وقت آواز خوندن همنوردان تداعی خاطراتی شیرین را برای من میکرد .
اما دیگه کم کم بعد از ساعت دوازده خمیازه های آغلام نشون میداد که دیگه باید بریم لالا کنیم . منهم یه کمی خوابم میومد اما پیشنهاد آقای کریمی در مورد صعود به قله را علیرغم میل باتنی و اجباراً قبول کردم و به همراه امیر و آقای کریمی رفتیم به طرف قله . 20 دقیقه ای رو قله بودیم و بعد از تعریف کردن چند تا جوک بسیار زیبا با لبخندی بر لب به محل کمپ رسیدیم من mp4 رو روشن کردم و رفتم داخل چادر به همراه آقای کریمی .
چون من عاشق موسیقی سنتی هستم واقعاً نمی شد تو اون لحضه موسیقی گوش نکنم و بخوابم ؛ ساعت حدوداً 2:30 بود که آقای کریمی وقتی دید من خواب نیستم گفت میشنوی ؟ منم خاموشش کردم وگفتم چیرو ؟ گفت صدای خرپف رو !!!
وای خدای من تازه یادم افتاد ....
فروردین امسال بود رفتیم به " نه که روز " و شب رو اونجا موندیم از ترس گرگ که صداش توی کوه پیچیده بود کسی خوابش نگرفته بود یه سری از بچه ها می گفتن صدای خرسه بعضی ها هم میگفتن صدای گرازه ... ولی صدای وحشتناکی بود با هزار ترس و وحشت یه سرکی کشیدیم دیدیم آقای توفانیه داره خروپف میکنه ... باور کنید اونشب از ترس گرگ و گراز و خرس خوابم نبرد ...
بعد از این یاد آوری شیرین زدم زیر خنده میتونم بگم حداقل 1 ساعت نتونستم از قهقه زدنم جلوگیری کنم آقای کریمی عصبانی شده بود از دستم از بس میخندیدم منم سعی کردم بی صدا بخندم اما نشد ... وقتی چهره ی امیر رو تجسم میکردم که کنار آقای توفانی الان چی میکشه از خنده داشتم منفجر میشدم . میخواستم ذهنمو منحرف کنم اما چهره ی امیر مدام جلوی چشمام میومد و میخندیدم .
صبح شد و صدای آواز خوندن آغلام نگذاشت کسی بخوابه منم خودمو زدم به خواب که کسی بیدارم نکنه اما به زور بیدارم کردن و چادرمون رو جمع کردیم که بتونم زود به .شهر برگردم و به برنامه ی اسکی با بچه های هیئت اسکی برسم . چون روز قبلش آقیا شریفی تماس گرفت که همراهشون برم اما آغلام گفت من و رامیار با هم اومدیم و فعلاً بر نمی گردیم تا بعد از ناهار .
خوب حتماً یه چیزی می دونست که میگفت گفتم چشم ما که گردنمون از مو نازک تره تا بعد از ناهار هم اونجا موندیم و آغلام رفت تو چادر که بخوابه منهم رفتم قله و حدود 1 ساعت تنها رو قله نشستم و فقط همون ترانه ای که دیشب گوش میدادم رو گوش دادم . فقط همون . یه ترانه کردی بسیار زیبا با صدای آقای محمدیان هنرمند خوش صدای کرمانشاهی ( اگه اشتباه نکرده باشم )
اینم همون آهنگه که من کلی باهاش حال کردم .
میتونم بگم فقط برای اونهایی که نیومدن تاسف خوردم که یکی از زیبا ترین شبهای زندگیشون رو به سادگی از دست دادند .