شعر (اوراز)
يادش به خير عشق به ياد پرواز غريبانه محمد اوراز
باز با ياد تو ديشب من عاشق چو كبوتر تا سحرگاه به سرسراي خيال تو زدم پر عشق آزرد مرا سوي جنون برد مرا چون درآن خلوت شب درپي ديدار تو بودم همه جارفتم ورفتم همه جا گشتم وگشتم از سرجنگل ودشت واقيانوس گذشتم به سركوه نشستم وان سكوت شب مهتاب به فرياد شكستم گفتم اي كوه ببين عشق چسان كرده مرا نزد تو آورده مرا گفت از عشق مگو چون به لب بسته اي من مُهر خَموشي زده اين عشق همين گفت و فرو بست لب ازلب
+ نوشته شده در ۱۳۸۶/۰۶/۳۰ ساعت 11:10 توسط راميار
|