...
حالا هی قدم بزن
قدم به قدم
به قدرِ همین مزارِ بینام و سنگ،
سنگ بر سنگِ خاطره بگذار
تا ببینیم این بادِ بیخبر
کی باز با خود و این خوابِ خسته،
عطر تازهی چای و بوی روشنِ چراغ خواهد آورد!
راستی حالا
دلت برای دیدنِ یک نمنمِ باران،
چند چشمه، چند رود و چند دریا گریه دارد!؟
حوصله کن بلبلِ غمدیدهی بیباغ و آسمان
سرانجام این کلیدِ زنگزده نیز
شبی به یاد میآورد
که پشتِ این قفلِ بَد قولِ خسته هم
دری هست، دیواری هست
به خدا ... دریایی هست!
قدم به قدم
به قدرِ همین مزارِ بینام و سنگ،
سنگ بر سنگِ خاطره بگذار
تا ببینیم این بادِ بیخبر
کی باز با خود و این خوابِ خسته،
عطر تازهی چای و بوی روشنِ چراغ خواهد آورد!
راستی حالا
دلت برای دیدنِ یک نمنمِ باران،
چند چشمه، چند رود و چند دریا گریه دارد!؟
حوصله کن بلبلِ غمدیدهی بیباغ و آسمان
سرانجام این کلیدِ زنگزده نیز
شبی به یاد میآورد
که پشتِ این قفلِ بَد قولِ خسته هم
دری هست، دیواری هست
به خدا ... دریایی هست!
+ نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۶/۲۹ ساعت 1:6 توسط راميار
|