...
 چقدر خوب است
 
 
   
          
   
 
که ماهم یاد گرفته ایم
گاه برای نا اشناترین اهل هرکجا حتی
خواب نور و سلام و بوسه می بینیم
گاه به یک جاهایی می رویم
دره های دوری از پسین و ستاره
از آواز نور و سایه روشن ریگ
و می نشینیم لب آب
لب آب را می بوسیم
ریحان می چینیم
ترانه می خوانیم
و بی اعتنا به فهم فاصله
دهان به دهان دورترین رویاها
بوی خوش روشنایی روز را می شنویم
باید حرف بزنیم
گفت و گو كنیم
زندگی را دوست بداریم
و بی ترس و انتظار
اندكی عاشقی كنیم
       + نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۵/۱۸ ساعت 21:33 توسط راميار 
        | 
       
   
 محلی برای انتشار دغدغه هایم
	  محلی برای انتشار دغدغه هایم