اسکی کوهستان ( وحشی )
صبح روز جمعه طبق معمول در یک تصمیم ناگهانی مسعود بازم من رو از خواب بیدار کرد که میخوایم بریم اسکی و من هم طبق معمول یه ربع طول کشید تا از جام بلند شم و کوله رو وردارم و برم سر قرار اونم با تاکسی !!!
نهایتا به طرف کوه راه افتادیم به اتفاق آقایان مسعود شریفی ، آزاد خادم ، هادی کریمیان و فواد که یکی از فیلم بردارهای مستند اسکی کردستان هستش !
به قله رسیدیم و اسکی ها رو پیاد کردیم چند تا صحنه بود که می بایست دوباره گرفته می شد از اون جهت که من کاری به فیلم برداری نداشتم از بچه ها جدا شدم و قرار رو نزدیکیهای محل ریزش بهمن گذاشتیم روی محور سقز- بانه !
مسیر پر شیب زیر قله رو با تراورسهای طولانی و پیچهای بزرگ اومدم پایین و به یه منطقه ی تقریبا کم شیب رسیدم لحظه ی های به یاد ماندنی بود پودرهای برف که از 5 سانتی متری زمین بیشتر بالا نمی اومدن مثل یک دریای خروشان زیر پام رد می شدن و هوای نسبتا مناسب چنان شوری رو درمن ایجاد کرده بود که کمی هوس دیوانه بازی به سرم بزنه !
خودم رو دست باد دادم که من رو همراه اون موج پودر پائین ببره در طول مسیر به یک نقاب بزرگ و طولانی برفی رسیدم که جون میداد واسه حماقت و دیوانه گی اولش تصمی داشتم از بالای نقالب برم اما تصمیمم عوض شد و خودم رو به طرف زیر نقاب منحرف کردم ! برف تقریبا لایه ای 10 سانتی متری پودر بود روی یک لایه ضخیم یخی و تا حدودی سرعت رو میگرفت !
منم با این تصور که کل زیر نقاب پودره و کم سرعت ؛ کمتر احتیاط کردم که نهایتا متوجه شدم که روی یخ کامل هستم و هرلحظه سرعتم داره بیشتر میشه و شیب دره هم خیلی زیاد بود ...
فهمیدم کارم ساخته است و باید منتظر یک آسیب دیدگی جدی باشم مسیر اصلا اجازه نمی داد که باهاش کار بشه و بتونم کنترلش بکنم که نهایتا تصمیمم این شد که تا بیشتر از این سرعت غیر قابل کنترل نیست خودم رو به نقاب بکوبم و همین طور هم شد به نقاب برفی سفت برخورد کردم که به خیر گذشت !
اما چوب ها از پام در اومده بود و می بایست اون رو بپوشم ! مسیر انتهایی به جاده سقز- بانه منتهی می شد و شیبش خیلی زیاد بود به شکلی که واقعا با ترس رفتم پایین ! رفت و امد ماشین ها زیر پام کمی هیجان انگیز بود اگر سر میخوردم و یا تعادلم رو از دست میدادم دیگه محال بود زنده بمونم باید من رو از کف جاده جمع می کردن!
به غیر از کاک هادی بچه ها بایک ساعت تاخیر اومدن پایین و دور دوم رو با اینکه کمی در سر انگشتای پام احساس درد می کردم تصمیم گرفتم از یک مسیر جدید برم که یک مسیر سنگلاخی و دره های کاملا وحشی و پر شیب بود و انتهای مسیر هم به جنگل می خورد ! اما مسیر جذابی بود فکر میکنم هیچوقت با کوهنوردی از اون مسیر نمی اومدم پایین اما نمی دونم چی شد که تصمیم گرفتم با اسکی از اونجا بیام پایین !
وقتی پشت سرم رو نگاه کردم دیدم هر سه تا از بچه ها دنبالم دارند میاند ! از لابلای سنگها و صخره ها که زیرش دره ای پرشیب و عمیق بود با احتیاط اومدم اما درد انگشتهای پام شدید و شدید تر میشد !
انرژیم در دور اول کامل تخلیه شده بود و توان پیچ زدن نداشتم سعی میکردم با درد انگشتام کنار بیام و مسیر رو مستقیم برم بدون پیچ زدن !
توی اسکی عضلاتی درگیر میشند که معمولا بلا استفاده هستند و فکر میکنم توی کوهنوردی کمتر ازش استفاده شده می تونستم درد رو توی عضلات پام حس کنم ! مسیر بیش از اونیکه تصور می کردم طولانی بود شاید 1 ساعت و یا بیشتر طول کشید که کوه رو بیام پایین اما جذاب ترین قسمتش انتهای مسیر و جنگل بود که از لابلای درختان با پیچهای ناگهانی باید رد می شدم خیلی از این قسمت لذت بردم و وقتی به جاده رسیدم فهمیدم که انگشتام واقعا وضعیت بدی دارند و حتی راه رفتن هم برام مشکل بود ! کفشهام خیلی اذیت کرده بود و فشار زیادی بهش اومده !
امروز بعد از سه روز خونه نشینی تونستم برم بیرون و لنگ لنگان تو خیابون راه برم ! ناخن انگشت پای چپم به شدت اسیب دیده بود و کم کم داره از انگشتم جدا میشه حتی راه رفتن هم برام سخته اما بدی کار اینجاست که شاید 1 ماه از اسکی و کوهنوردی محروم باشم و این مصدومیت هم میره کنار مصدومیتهای قبلیم که گردن درد و زانو درد و کتف و سر و انگشت درد بودند ! چه کلکسیونی تشکیل شده از حماقتهام اما بازم راضیم و حسابی لذت بردم ...
تو این فکرم که دفعات بعدی کجا آسیب میبینه؟؟؟ یا اینکه این عشقه یا حماقت؟ فکر می کنم یا حماقت ...