شیطان را پرسیدند که کدام طائفه را دوست داری ؟ گفت : دلالان را . گفتند چرا؟ گفت : از بهر آنکه من به سخن دروغ از ایشان خرسند بودم ، ایشان سوگند دروغ نیز بدان افزودند .

 

واعظی بر منبر سخن می گفت شخصی از مجلسیان سخت گریه می کرد واعظ گفت ای مجلسیان صدق از این مرد بیاموزید که اینهمه گریه بسوز می کند !

مرد برخاست گفت : مولانا من نمی دانم که چه می گوئی اما من بزکی سرخ داشتم ریشش بریش تو می ماند در این دو روز سقط شد هر گاه که تو ریش می جنبانی مرا از آن بزک یاد می آید گریه بر من غالب میشود.

عبید زاکانی