ساعت 6 روز پنجشنبه 1/5/1388 من و آقای عبدلی منتظر بودیم که بچه های کانون برسن حدوداً 6:10 بود که مینی بوسشون رسید و ما هم به آنان ملحق شدیم چند نفر از دوستان رو می شناختم آقایان ( جمال عزیزی سرپرست برنامه ، حسن سینا رئیس کانون ، کیان ، رضا ، obama  ) و بقیه دوستان از این تیم 18 نفره رو متاسفانه نمی شناختم .  بعد از اومدنشون به طرف جاده بانه راهی شدیم و در روستای میرده مسیر رو در جاده ی های تو در توی منطقه ادامه دادیم جاده ای که در کنار رودخانه ی ای که بسیار از آن گذشته بودیم و به ارتفاعات منطقه راه داشت می گذشت. پس از رسیدن به قبغلوجه و پایین آوردن کوله ها و ابزار هاشون و پارک مینی بوس در جاده مالرو آنطرف روستا مسیر رو ادامه دادیم و پس از حدود نیم ساعت در این جاده در کنار باغهای سیب و گلابی و ... به منطقه ای سرسبزتر که چشمه ای گوارار نیز در آنجا بود رسیدیم . و مشغول چادر زدن شدیم . بعد از چادر زدن در ساعت 8:30 منتظر عده ای از دوستان شدیم که به روستا برگشته بودند و پس از بازگشتشون همگی در کنار چادرآقای عزیزی جمع شدیم و به صرف شام پرداختیم . دوستان عمدتا به چادرهاشون برگشتند و ما هم به گوشه ای رفتیم و تا دیر وقت به صحبت نشستیم ( البته آنها به گوش نشستند و من به صحبت نشستم !!!! ) بعد از این بحث های یک طرفه به چادر رضا و کسری رفتم و تا نیمه های شب نگذاشتیم حتی یک نفر بخوابه و حتی بعد از خواب ماهم یک سگ مزاحم با پارس کردنش مانع از خواب شد تقریبا هیچ کس نخوابید !

  فردا همه ما رو نفرین می کردند که چرا دیشب نگذاشتید که ما بخوابیم البته من خیلی خوش خوابم اما حضور دوستان مانع از خواب شده بود و به ضرر خودشون تموم شد در ضمن نباید از تقصریات رضا هم گذشت !

ساعت 5 بیدار شدیم و حدوداً 6:20 در مسیر پاکوب مسیر را ادامه دادیم و بعد از حدود 1 ساعت به منطقه ای رسیدیم که با توجه به فصل صعود نسبتا جای قشنگی بود و مقداری با روستائیان منطقه که در مزرعه ی مرتفعشان  خانه ای ساخته بودند به گفتگو پرداختیم و با لبخند بر لب آنجا را به قصد قله ترک کردیم . ساعت حدود 10 به قله ی فرعی نه که روز ( nakaroz) رسیدیم و پس از چند لحضه استراحت به طرف قله که چند نفر از کوهنوردان سقزی هم در آنجا حضور داشتند رسیدیم و در مورد ارتفاعات سقز و کوههای اطراف و همچنین روستا ها و اسامی این منطقه به بحث نشستیم .

حدود یک ساعت در قله نه که روز ماندیم و به طرف چشمه معروف کوه نه که روز که آب بسیار سرد و گوارایی دارد رفتیم که در آن ساعات روز و نوشیدن آن آب خنک لذتی دو چندان داشت . سپس برای صرف ناهار به مزرعه و باغ نزدیک چشمه رفتیم و چندی را در انجا ماندیم و به خوردن میوه های متنوع تابستانی که نسبتا فراوان هم بود پرداختیم  متاسفانه مجبور بودیم دست پخت وحشتناک رضا را تحمل کنیم و هنوز هم نمی دانم که چه بود ولی چون گرسنه بودیم لنگه کفش در بیابان هم غنیمت بود . ساعت حدوداً 4 به طرف محل شب مانی در ابتدای مسیر بازگشتیم و یک ساعت نیز در آنجا برای شنیدن اشعار زیبایی که توسط یکی از کوهنوردان ( آقای تالانه ) خوانده می شد گوش دادیم . پس از بازگشت به روستای قبغلوجه به طرف شهر سقز حرکت کردیم ...

البته قسمت های بسیار زیادی از صحبت ها و ... حذف شده البته به خاطر (اوباما ، کیان و رضا ) که یکی طلبشان تا یه بار دیگه بیان سقز جبران کنیم !

در نهایت از تمامی دوستان و مسئولان کانون کوهنوردان اوراز مهاباد تشکر می کنم و تبریک به خاطر تشکل خوب و صمیمیشان و آرزوی موفقیت بیش از پیش و تداوم راه شان . بدون شک یکی از بهترین تشکلهای کوهنوردی کشور هستند .

دوستانی که خیلی بهشون زحمت دادیم و ما رو با لطفشون شرمنده کردند :

آقای جمال عزیزی ( سرپرست )

آقای حسن سینا ( رئیس کانون )

آقای محمد خضری

آقای رضا بایزیدی

آقای کیان صدقی

آقای اوباما ( آرش)

آقای کسری قاضی

آقای جعفر .....

آقای تالانه

آقای حسین ...

آقای حسین ...

آقای حسین راننده

خانم خدیجه ......

خانم سحر.....

خانم بیان ......

و دوستان دیگر که متاسفانه نامشان را فراموش کردم .

 گزارش خبری سایت آروکمپ

ناوه ندی هه والنیری سه قز

گزارش صعود وبلاگ کانون کوهنوردان اوراز مهاباد

گزارش تصویری برنامه