بعد از حدود 35 روز دوری از کوه و کوهستان بلاخره تونستم به کوه برگردم . امروز با دوستان قرار صعود که بعداً به طبیعت گردی تبدیل شد رو گذاشتیم و قرار بر این شد ساعت 5 بعدازظهر حرکت کنیم .

اما یک اتافق عجیب برام تکرار شد چون قبلاً هم همین مورد برام پیش اومده بود !

ساعت اتاقم یه مقدار مشکل داشت ( یه مقدار که چه عرض کنم ... خیلی ) و من ساعت 3 از خونه اومدم بیرون با پای پیاده به طرف محل قرار رفتم و حدود 3:25 دقیقه اونجا بودم ، فکر می کردم شاید نیم ساعت زود تر رسیدم و ناچاراً منتظر شدم . بعد از گذشت نیم ساعت هیچ کس نیومد و کم کم داشتم کلافه می شدم و یک ربع دیگه هم صبر کردم گفتم شاید بیایند اما ....

از یه نفر ساعت رو پرسیدم گفت ساعت 4:15 دقیقه است گفتم عجب گیری کردیم ، بابا ساعت ها عوض شده یک ساعت به جلو اومده اما این مردم .......!

یه نفر دیگه و نفرات بعدی همه و همه میگفتن که ساعت 4:15 دقیقه است . بعدش گفتم که اینبارم گل کاشتی رامیار خان

خوب مجبور بودم 45 دقیقه ی دیگه هم صبر کنم تا دوستان (آقای صالحی و آقای فهیمی ) برسند . بعد از اومدنشون سوار ماشین شدیم و از جاده روستای ملقرنی به طرف کوه آلملو رفتیم . هوا فوق العاده بود مناظری رو می دیدیم که ما رو سر شوق آورده بود مخصوصاً من که بعد از یک ماه به کوه برگشته بودم . منطقه ای زیبا و چشمندازی فوق العاده !!!

از ماشین پیاده شدیم و با یک نفس عمیق آرام با گامهایی موزون و پیوسته در کنار چشمه ها و جویبار هایی که از کوه سرازیر می شدند در یک شیب ملایم گام برداشتیم و با نوای موسیقی لذتی وصف ناشدنی می بردیم . طولی نکشید که بر روی خط الراس قرار گرفتیم و مسیری را برای پیمایش انتخاب کردیم . تمامی قلل منطقه را می توانستیم در یک نما به نظاره بنشینیم . منظره ی بسیار زیبایی بود ، این مسیررا ادامه دادیم و کم کم ارتفاعمون رو کم کردیم تا به کنار چشمه ای در دامنه های این ارتفاعات برسیم . روستایان در کنار این چشمه ما را برای نوشیدن چای دعوت کردند و ما هم از خدا خواسته دعوتششان را با اشتیاق قبول کردیم .

بعد از کمی نشستن و نوشیدن و کمی خوردن نان تازه و بیسکویت نیرویی تازه گرفتیم و از این همه مهمانوازی مردمان این روستا ( ملقرنی) خرسند بودیم و لبخند می زدیم . بعدازظهری بیاد ماندنی بود اما ما ناچار بودیم به داخل شهر که نمادی از زندگی ماشینی بود و سازه های سیمانی که اندوه از سیمایشان به وضوح نمایان بود برگردیم . برای مدت 3 ساعت لذتی وصف ناشدنی بردیم اکنون ساعت 8 است و آرزوی بازگشتی مجدد برای روزی دیگر ...