جمعه ی گذشته به یکی از روستا های سقز رفتم و اتفاق جالبی افتاد. بعضی از پیر مردهای روستا از وجود اخوند مسجد روستا ناراضی بودن وقتی دلیل این نا رضایتی رو پرسیدم عنوان کردن رفتار این اخوند باعث این نارضایتی شده . وقایعی رو که از ایشون تعریف کردن برای من جالب بود . میگفتن مثلا یکی دو هفته پیش یه پسر و دختر رو باید عقد میکرد هرچی دنبال ماموستا ( یا همون اخوند ) گشتن ایشون رو پیدا نکردن وقتی می رن تو کوچه پس کوچه ها می بینن داره تیله بازی میکنه !

یا مثلا با جوانان روستا میشینه پیک به پیک مشورب می خوره تازه میگن ظرفیتشم بالاست یعنی تا بحال تو چند موردی که مشروب خورده  بد مستی مشاهده نشده ...

تعریف میکردن می گفتن تو مجالس عروسی آواز میخونه و هر روز عصر عمامه شو میزاره میره فوتبال . میگفتن دم نوروز جیباشو پر طرقه کرده بود هر ریش سفید و کدخدایی از اونجا رد میشد یه طرقه مینداخت جلو پاش ...

میگن انقدر با جوانها مچ بوده که وسط نماز جماعت میرفتن دست میکردن تو جیبش طرقه در میاوردند و اونم وسط نماز میگفت کره بز نکن!

بعد از کلی حرف و حدیث پشت سر ملا, من گفتم والا این ملا رو باید مجسمه ش رو بسازید بزاری دور میدون اصلی شهر . 


 

پی نوشت: 

می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و مُل است و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی این است