برای گروه قاجر قروه (همچون پروانه مردن راه و رسم مردانی است که ایستاده می میرند)
زنده آنهايند كه پيكار مي كنند .
جان و تنشان از عزمي راسخ آكنده است .
آناني كه از نشيب تند سرنوشتي بالا مي روند
آنها كه انديشمند به سوي هدفي عالي راه مي سپارند
و روز و شب در خيال خويش
يا وظيفه اي مقدس دارند يا عشقي بزرگ
سامان برای هميشه در قلب ها و ياد ها زنده ماند و اينک سامان يک افتخار است نه فقط برای قاجر بلکه برای تمامی کوهنوردان کشور آنانی که قلبشان برای سامان لحضه به لحضه می تپيد و همگام با قدمهایش در نانگاپاربات نفس می کشيدند . آری سامان اينک نام خود را بر قلب داغدار نانگا جاودانه ساخته است و همين افتخار من و شما همنوردان سامان عزیز است ....
وقتی که طنين گامهای استوار تو سکوت قلل ايران زمين راشکست
وقتی که دستهای مهربانت با يالهای پريشان و يخ آلود نانگا آشنا شد
آری تاب ايستادگی در او به پايان رسید...
نانگا را می گويم
ويران شد ُ شانه های ستبرش لرزيد
تو بودی و نانگا و سپس هیچ نبود.
ای کوه مرد ُ ای يار دير آشنا ُ ای خوب ُ ای که سر بر آسمان سائيده ای ُ
درس پرواز را از کدامين دامان پاک آموختی ؟
آفرين بر آن ضمير پاک نهادت
آسمان يکرنگی را به تو هديه کرد
و اما تو هرچه داشتی با گشاده دستی به کوه هديه کردی
تو پرواز تا عرش بودی ُ نانگاپاربات گواه است !
با مهر تن سرخت بر پيشانی سپيدش
عزيزان هنوز هم باور نمی کنم
نانگا پاربات !
رهايت نمی کنيم
ميدانی !
 محلی برای انتشار دغدغه هایم
	  محلی برای انتشار دغدغه هایم