کوچ همنورد ...
 این روزها دیگر نباید به هیچ تابلویی نگاه کنم دیگر حتی دیدن آدمها توی کوچه و خیابان هم باور نکردنی است . دیروز غروب دختر جوان همنوردمان را لبخند بر لب در خیابان دیدم . امروز صبح فقط تابلویی که بزرگ نوشته بود جوان ناکام !
 
 
    
 
هنوز یک هفته از کوچ همنوردمان نمی گذشت که تاسف پرواز دوستی دیگر من را تکان داد . همین اول صبح باید در لابلای خاطرات به دنبال جملات ، سخن ها و لبخند ها گشت چرا که تنها چیزی که می ماند همین لحظات است .
کوچ نابهنگام همنورد مان سرکار خانم عیسی زاده را به جامعه ی کوهنوردی سقز تسلیت میگم .
ایشون چند سال پیش در حوزه ی کوهنوردی وبلاگی ساختند و برای مدتی فعال بود وبلاگ چیا ! اما دیگر برای همیشه وبلاگ و گروه چیا در دل خاک ارام گرفته است .

عهد می بندم دیگر در خیابان هیچ تابلویی را نگاه نکنم ...
روحش شاد و یادش گرامی
       + نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۳/۲۹ ساعت 14:41 توسط راميار 
        | 
       
   
 محلی برای انتشار دغدغه هایم
	  محلی برای انتشار دغدغه هایم