برخی از مخاطبان و یا کوهنوردان گمان می کنند صحبت کردن و واکاوی بحث هایی همچون صعود نانگا و یا گاشربروم حاشیه است و اصل تعاریف ساختگی و گاها توام با هیجان از هر فردی است که از کانلهای نامعلوم حمایت می شوند و به هیمالیا میروند اصل است  . در سوی دیگر فدراسیون کوهنوردی ایدئولوژی خود را بر این حاشیه ها استوار ساخته است و این روزها مشروعیت خود را مدیون همین به اصطلاح حاشیه هاست !

حاشیه از دید مخاطبان چه موضوعی است ؟ و براستی اصل کدام است ؟

 مروری کوتاه  به 3 سال نخست دوران شعاعی  می تواند تا حدی به این سوال پاسخ دهد !

دوران ریاست شعاعی شاهد تغییرات پی در پی سیاست های کلی فدراسیون بودیم به شکلی که با نیم نگاهی به گذشته به هیچ عنوان نمی شود پی برد که فدراسیون چه سیاستی را در این چند سال در دستور کار قرار داده است .

در ان زمان که وی بر سر کار آمده بود همه از رفتن مهندس هوایی به نحوی خوشحال بودند و این بد بدرقه و خوش استقبال بودن ایرانیان به کمک شعاعی آمد ! فردی که از جنس کوهنوردی بود و طبعا با اقبال عمومی هم روبرو شد .پس تحریم فدراسیون هوایی توسط هیمالیا نوردان صاحب نام اکنون زمان برای روی کار امدن برخی چهره ها نیز مناسب می نمود .

1-روزهای نخستین دوران محمود شعاعی شاهد مصاحبه هایی از وی بودیم که صعود های تکرای 8000 متری را رد میکرد و دم از کارهای نوین میزد .

تیم ملی امید به عنوان نقطه ی عطف فدراسیون بسته شد و خوش بینی ها برای صعود آمادابلام و تیلی چوپیک دوچندان شد .

تیلیچوپیک منجر به حادثه شد و همه چیز بهم ریخت . مرگ دکتر سعید بهالو در زمانی که به گفته ی سرپرست تیم یکی از بهترین نفرات تیم بود ماجرا را کمی دگرگون ساخت . در اولین اقدام شعاعی به نپال رفت و در جستجوی تبلیغاتی که با هیلیکوپتر بر فراز آسمان تیلی چوپیک پرواز میکرد نشان از نگرانی وی از وضعیت موجود  و همچنین برد تبلیغاتی ایشان در آن لحظات هیجان و خبر رسانی بود .

مانور تبلیغاتی وی هرچند هزینه ی سنگینی در بر داشت اما همانطور که جامعه ی کوهنوردی به ان باور داشتند تنها برای تبلیغات و همچنین کاسته شدن از انتقادات به نسبت این صعود بود .

بعدها در کمیسیون حوادث مقصر را سرپرست تیم جلوه دادند و در عملی تبلیغاتی عنوان شد که به زودی در این خصوص شفاف سازی و اطلاع رسانی خواهد شد و سرپرست تیم و تعدادی از نفرات تیم ملی امید جهت عنوان وقایع صعود فراخوانده شدند عملی که از فدراسیون شعاعی کم ندیدم و هرچند بی حاصل بود .

" ما تاکید کرده ایم که پزشک تیم نباید صعود کند "  جمله ای که شعاعی در جلسه ی کمیسیون حوادث عنوان کرد و همانجا به شدت از سوی سرپرست تیم تیلی چوپیک تکذیب شد و رئیس فدراسیون و دبیر وقت فدراسیون بنا به شنیده ها به عنوان کردن مطلبی غیر واقعی و کذب متهم شدند . زور فدراسیون به حسین امانی سرپرست تیم نرسید و این تمام نتیجه ی کمیسیون حوادث تیلی چوپیک بود که هیچوقت در خصوصش علی رغم تبلیغات گسترده اطلاع رسانی نشد و نمی توانستند اطلاع رسانی کنند .و این سر آغاز چرخشی بنیادی بود در سیاستهای کلی فدراسیون ...

2-فدراسیون کوهنوردی دیگر دم از کاهای نوین و تیم امید نزد و پروژه ی استعداد یابی برای همیشه کنار گذاشته شد و در برنامه های تلویزیونی و مصاحبه های مسئولین فدراسیون عدم اعزام تیم های ملی و همچنین حمایت از تیم های مستقل به عنوان دستور العمل فدراسیون عنوان میشد .

اما برنامه ی نانگاپاربات با حاشیه های فراوان  داستان را به شیوه ای دیگر تغییر داد . فدراسیون از یک سو در تلاش بود رسوایی تیلیچوپیک و عدم قاطعیت آنان را محو سازد و از سوی دیگر خود را به عنوان تنها نماینده ی کوهنوردی ایران و جلو دار حرکتهای نرمال هیمالیا نوردی در ایران معرفی نماید که برنامه ی موفق نانگاپاربات او را از دومین هدف خود دور میساخت و چه چیزبهتر از مرگ یک کوهنورد که فدراسیون را برای دست کم بخشی از جامعه به آن دو هدف می رساند .

تبلیغات و فراخوانها و خیمه شب بازی ها ابزار های رسیدن به این دو هدف بود که صد البته پاسخ این سوال که آیا به این اهداف رسیدند یا خیر به زعم بنده خیر بود ...

اما رفته رفته این جریان نانگاپاربات و واهمه ی آنان از صعودهای دیگر به این شکل که هدف دوم آنان را به خطر می انداخت باعث به وجود آمدن ایدئولوژی امروز فدراسیون کوهنوردی شد که تا آنجا که در توانشان است مانع حضور تیم های مستقل در منطقه شوند اما در ظاهر شعارهایشان خلاف این را نشان میداد .

اما سیاست ظاهر فریبانه ی فدراسیون پیش نمی رفت مگر به شیوه ای دیگر که مستلزم تغییر بنیادی در سیاست کلی فدراسیون بود و آن دست بکار شدن فدراسیون برای رقابت با تیم های مستقل ...

3-شنیدن خبر اعزام تیم ملی به قله ی 8000 متری دائولاگیری و آنهم از مسیر نرمال و نه برای استعداد یابی در تناقضی اشکار با برنامه های اولیه شعاعی بود اما دیگر هدف سروسامان دادن به کوهنوردی کشور نبود بلکه ممانعت از کوهنوردی مستقل و اثبات توانایی های فدراسیون در صعود 8000 متری ها از مسیر نرمال !

انگیزه ای آن چنان داشت که فدراسیون هرچه در توان داشت برای دائولاگیری به انجام رساند .

دائولاگیری صعود شد و تبلیغات فدراسیون همچنان که انتظار میرفت شروع شد تبلیغاتی که دو پیام داشت 1- برای نشان دادن توانایی این فدراسیون و کم نداشتنش با فدراسیون های گذشته همچون هوایی و آقا جانی ... 2- رسیدن به هدف دومشان که همان یکه تازبودن در صعودهای تیمی نرمال در ایران بود !

 

اما این پایان ماجرا نبود با توجه به اینکه حادثه ی ادم شدن نعمت اللهی در صعود دائولاگیری اتفاق افتاد شعاعی از این برنامه نیز ترسید هرچند این ادم شدن منجر به حادثه ی ناگواری نشد و هیچ گاه هم در این خصوص و حوادث مشابه اطلاع رسانی نشد اما زنگ خطری بود برای فدراسیون و از این زنگ خطر محمود شعاعی ترسید !

4- فدراسیون بازهم در چرخشی استراتژیک صعودهای تیمی را مطرود و حمایت از صعودهای مستقل را در بوق و کرنا کرد ...

در آن زمان از حادثه ی نانگاپاربات هیچ سخنی به میان نمی آمد و فدراسیون نیز برای وجهه دادن به فعالیتهایش نیاز به دشمن فرضی  و همچنین فعالیت تبلیغاتی دیگر برای رسیدن به دو هدف ذکر شده داشت . تثبیت یکه تاز بودن و تلاش برای لاپوشانی ضعفهایش از طریق سرکوب کوهنوردی مستقل ...

عظیم قیچی ساز با حمایت فدراسیون راهی نانگاپاربات شد تا خلا مشروعیت فدراسیون و همچنین بهانه ای برای فتح الباب کردن پرونده ی نانگاپاربات مستقل در فعایلتهای رسانه ایش داشته باشد .

صعود عظیم بهانه ای بود که فدراسیون در حد توان به تیم نانگا بتازد و در راس این جریان این بار شخصی بود که کسی انتظارش را نداشت . حسین رضایی بازیگردان تبلیغات علیه تیم نانگا فردی که در کمیسیون حوادث نانگا پای ورقه ای را امضا کرد که نباید میکرد .

تبلیغات رسانه ای حسین رضایی و سیاهبازی های وی در تدوین تیزر ها و عکسها و همچنین متنهای احساسی برای سرکوب این تیم راه را برای خوش خدمتی وی باز کرد و جای پای وی را به عنوان یکی از تئورسین های ایدولوژیک فدراسیون محکمتر کرد . شعاعی به یک بازیگردان ماهر نیاز داشت و چه چیز بهتر از سیاهنمایی های حسین رضایی ؟!

5- فدراسیون با تدوین آئین نامه ی شورای برون مرزی مسیر دیگری را در پیش گرفت که کوهنوردی انفرادی در آن مورد حمایت قرار نمی گرفت و صعودهای تیمی نیز کاملا تحت کنترل فدراسیون بود . حال این فدراسیون یک ایدئولوژی مشخص داشت و آن ایستادگی در برابر دشمن فرضی ...دشمن فرضی وی نیز بسیار دست و پا بسته بود همانطور که فدراسیون میخواست .

این فدراسیون ایدولوژیک ! در تناقض با ائین نامه ی تدوینیش از تک چهره هایی همچون عظیم حمایت کرد و سعی کرد در موج هایی که گاهگداری رخ میداد موج سواری کند که از آن می توان به عنوان بیانیه های تند و تیز فدراسیون در مقابل تیم مانسلو نام برد . فراخوان ها و بیانیه هایی که صرفا همراهی کردن احساسات کوهنوردان بود که از قافله عقب نیوفتد ...

در مانسلو حسن نجاریان مورد اتهام بود که فدراسیون برای زهر چشم گرفتن از وی بی میل نبود و به اصطلاح اتو گرفت از نجاریان که راهی غیر از سیستم ایدئولوژیک فدراسیون را در پیش گرفته بود هم می توانست برد تبلیغاتی داشته باشد و هم یک پیام برای سایر هیمالیانوردان که راه مستقل نجاریان را در پیش گرفتن از نظر فدراسیون خطایی است نابخشودنی ...

ماجراهایی از قبیل صعود تیم باشگاه ارش به برودپیک نیز داستانی طولانی است که بحثی جداگانه می طلبد . ( به زودی )...


پی نوشت :

فدراسیون چه نیازی به سیاست و برنامه ریزی ایدئولوژیک این چنینی داشت ؟

چرا سخن گفتن از این ایدئولوژی برا فدراسیون خطرناک است؟

چرا کتمان صعود نانگاپاربات تا این حد برای فدراسیون حیاتی است ؟

نبود این ایدئولوژی چه ضربه ای به فدراسیون می زند  ؟

ماجرای نانگاپاربات و پرونده ی پیچیده ی جنایی آن به کجا رسیده است؟

فدراسیون در تلاش برای رسیدن به چه مقصودی است ؟

چهره های پشت پرده ی فدراسیون چه اشخاصی هستند؟

سیاست کلی و فعلی فدراسیون چیست؟

وضعیت چهره های شناخته شده و صاحب نام در کوهنوردی ایران به چه شکلی است؟

در پشت پرده ی فدراسیون این روزها چه می گذرد؟

همه سوالاتی است که به زودی در خصوصش خواهم نوشت و اسناد و مدارکی از ان را به رویت مخاطبان خواهم رساند . این مطالب و موضوعات مختلفی که بسیار جای بحث دارد را به مرور در آینده ای نچندان دور  به استحضار میرسانیم .

پی نوشت دو :

 این متون خطاب به فدراسیون کوهنوردی نیست ، این مطالب برای خوانندگان است که با واقعیت کوهنوردی ایران آشنا شوند و بدانند حاشیه هایی که از آن می گویند در اصل کوهنوردی پایه است و این پایه تمام ماهیت فدراسیون بر آن استوار است . صحبت از پایه های کوهنوردی ایران که همان حاشیه هاست توسط افرادی که به این موضوع واقفند حاشیه پردازی خوانده میشود که مبادا کسی بگوید پادشاه لخت است .